الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

لحظه‌های پایانی زندگی پیامبر اکرم ج

لحظه‌های پایانی زندگی پیامبر اکرم ج

۱- روز دوشنبه در حالی که مردم صف بسته بودند و نماز فجر را پشت سر ابوبکر می‌خواندند، پیامبر اکرم جپردۀ اتاقش را کنار زد و به مسلمانان نگریست چهره نورانی آن حضرت با دیدن یارانش که در مقابل پروردگار خویش ایستاده بودند، درخشنده‌تر شد، زیرا نتیجۀ دعوت و جهادش را نظاره‌گر بود و امتی را که تربیت کرده بود، مشاهده می‌کرد که چه در حضور پیامبر خود و چه در غیبت او به عبادت خدا مشغول هستند. این منظر بسیار جالب آسودگی خاطر پیامبر را به همراه داشت؛ زیرا ایشان موقعیتی را کسب نموده بود که کمتر پیامبران و داعیان قبل از ایشان به آن رسیده بودند و مطمئن گردید که ارتباط این امت با دین و عبادت خدا ارتباطی محکم و ناگسستنی است؛ پس جا داشت که قلب مهربان آن حضرت مملو از شادی گردد و چهرۀ نورانی‌اش، نورانی‌تر گردد [۱۷۳۷]؛ چنانکه برخی از حاضران می‌گویند: پیامبر پردۀ خانۀ عایشه را کنار زد و ایستاد و به ما نگاه کرد. چهره‌اش به صفحۀ مصحف می‌ماند و تبسمی بر لبانش نشسته بود و نزدیک بود از خوشحالی دچار فتنه شویم و گمان کردیم که پیامبر می‌خواهد به نماز ما بپیوندد، اما آن حضرت با دست اشاره نمود که نمازتان را تکمیل کنید؛ سپس به داخل حجره برگشت و پرده را انداخت [۱۷۳۸].

صحابه متفرق شدند، ابوبکر نیز نزد عایشه آمد و گفت: گویا حال پیامبر خوب شده است و امروز نوبت دختر خارجه است- همسر ابوبکر- و او در خارج از شهر در مکانی به نام «سنح» سکونت داشت [۱۷۳۹].

۲- به سوی رفیق اعلی

سختی مرگ بر پیامبر فشار آورد، طوری که وقتی اسامه بر او وارد شد، نمی‌توانست سخن بگوید و فقط دستهایش را به سوی آسمان بلند می‌کرد و بعد بر اسامه می‌گذاشت و اسامه متوجه می‌گردید که برایش دعا می‌کند. عایشه، پیامبر را در آغوش گرفته بود. در این اثنا عبدالرحمن ابن ابوبکر در حالی وارد شد که مسواکی در دست داشت. پیامبر اکرم جبه مسواک او چشم دوخته بود. عایشه گفت: آن را برای شما بگیرم؟ با اشارۀ سر گفت: بلی. عایشه چوب مسواک را از برادرش گرفت و آن را جوید و نرم کرد و به پیامبر داد. ایشان مسواک را در دهان گرفت و مسواک زد و این جمله را تکرار نمود «فی الرفیق الاعلی» [۱۷۴۰]یعنی دوست دارم به رفیق اعلی بپیوندم و دستش را مرتب در ظرف آبی که کنارش بود، فرو می‌برد و به چهره‌اش می‌مالید و می‌گفت: لا اله الا الله.... مرگ سختی‌هایی دارد تا اینکه چشم از دنیا فروبست و دستانش بی‌اختیار شدند [۱۷۴۱]. و در روایتی آمده است که فرمود: بار الها! مرا در سختی‌های مرگ یاری نما [۱۷۴۲].

در روایت دیگری نیز آمده است که فاطمه در آن اثنا گفت: وای به درد و مصیبتی که دامنگیر پدرم شده است. پیامبر فرمود: پدرت بعد از امروز هیچ درد و مصیبتی نخواهد داشت. بنابراین، هنگامی که وفات نمود، فاطمه گفت: پدرم! دعوت حق را لبیک گفتی. بهشت فردوس جایگاه تو است. پدرم! خبر مرگ تو را به جبرئیل می‌دهیم ... و پس از تدفین به انس گفت: چگونه توانستید بر پیکر رسول خدا خاک بریزید [۱۷۴۳].

۳- پیامبر اکرم جچگونه دار فانی را وداع گفت؟

حاکم شبه جزیرۀ عربستان و کسی که پادشاهان دنیا از او هراس داشتند و اطرافیان و رعیتش با کمال میل حاضر بودند تا جان‌ها، مال‌ها و فرزندان خود را فدای او سازند، در حالی چشم از دنیا فرو می‌بست که هنگام مرگ، حتی یک در هم و یک برده نیز نداشت و سرمایه‌اش در یک قاطر سفید رنگ و شمشیر و یک قطعه زمین خلاصه شد که آنها را نیز درراه خدا صدقه نمود [۱۷۴۴]. و در حالی وفات نمود که هنوز زره وی در مقابل سی صاع جو، به دست مردی از یهود در گرو بود [۱۷۴۵].

بدین صورت آن حضرت در دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول سال یازدهم هجری بعد از زوال خورشید و در سن ۶۳ سالگی دار فانی را وداع گفت [۱۷۴۶]و این روز، روز بسیار وحشتناک و مصیبت باری برای مسلمانان محسوب می‌گردید [۱۷۴۷]؛ چنانکه انس بن مالک می‌گوید: روزی که پیامبر اکرم جوارد مدینه شد، روزی بسیار شاد و خوشحال کننده بود؛ اما روزی که وفات نمود، روزی بسیار ناخوشایند و تیره بود. ام أیمن که زنی از اصحاب رسول خدا است، گریه می‌کرد. گفتند: چرای برای پیامبر گریه می‌کنی؟ گفت: من می‌دانستم که روزی پیامبر خواهد مرد، اما من به خاطر اینکه دیگر از آسمان برای ما وحی نخواهد آمد، گریه می‌کنم [۱۷۴۸].

۴- عمق فاجعه و موضع‌گیری ابوبکر

ابن رجب می‌گوید: با وفات پیامبر اکرم جمسلمانان سخت پریشان و وحشت زده شدند. برخی بیهوش بر زمین افتادند و زبان عده‌ای لال شد و گروهی مرگ ایشان را انکار می‌کردند [۱۷۴۹].

قرطبی می‌گوید: بزرگ‌ترین مصیبت، مصیبت در دین است... پیامبر فرمود: هر گاه دچار مصیبتی می‌شوید، روز مردن مرا به خاطر بیاورید؛ چون مصیبتی بزرگ‌تر از آن وجود ندارد [۱۷۵۰].

حقا که پیامبر اکرم جراست گفته‌اند؛ زیرا برای مسلمانان هیچ مصیبتی تا قیامت بزرگ‌تر از وفات پیامبر نخواهد بود و با وفات ایشان، وحی آسانی منقطع گردید؛ نبوت خاتمه یافت و مرتدان عرب سر بر آوردند [۱۷۵۱].

از جمله کسانی که مرگ پیامبر را انکار نمودند، عمر بن خطاب بود. او می‌گفت: رسول خدا نمرده است؛ بلکه مانند موسی نزد خدا رفته است و همان‌طور که موسی بعد از چهل روز برگشت پیامبر نیز باز خواهد گشت و کسانی را که معتقد به مرگ ایشان هستند، گردن خواهد زد [۱۷۵۲].

ابوبکر وقتی خبر وفات پیامبر را شنید، از «سنح» (بیرون شهر مدینه) با اسبش شتابان آمد و بدون اینکه با کسی سخن بگوید، بلافاصله به هجرۀ عایشه رفت و روپوشی که چهره پیامبر با آن پوشیده بود را برداشت و بوسه‌ای بر صورتش زد و گریست؛ سپس گفت: پدر و مادرم فدایت باد؛ دو بار نخواهی مرد. مرگی که خدا در سرنوشت شما نوشته بود، همین است [۱۷۵۳].

آن گاه ابوبکر از حجره بیرون شد و عمر را با عصبانیت، مشغول گفتگو با مردم مشاهده کرد که مرگ پیامبر را انکار می‌نمود. ابوبکر گفت عمر! بنشین؛ سپس خود درمیان مردم ایستاد و خطبه ایراد نمود و گفت: بدانید اگر کسی محمد را پرستش می‌کرده است، اکنون محمد مرد و از دنیا رفت و اگر خدا را پرستش می‌نموده‌اید، او زنده است و نخواهد مرد. آن گاه این آیه را تلاوت نمود.

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴].

عمرسمی‌گوید : وقتی ابوبکر این آیه را تلاوت نمود، پاهایم بی‌اختیار گردید و نقش زمین شدم و تازه یقین نمودم که پیامبر اکرم جوفات نموده است [۱۷۵۴].

پس خداوند، صدیق اکبر را مشمول رحمت خویش قرار دهد که مصیبت‌های زیادی را از این امت، دفع نمود و آتش فتنه‌های زیادی را خاموش کرد به حل نمودن مشکلات فراوانی با ارائه دلیل براساس قرآن و سنت پرداخت بنابراین، صحابه نیز قدر زحمات صدیق را دانستند و حبیب پیامبر را محبوب داشتند؛ زیرا حب او ایمان و بغض با او نفاق است [۱۷۵۵].

۵- بیعت با ابوبکر

درمیان صحابه، کسی شایسته‌تر از ابوبکر برای جانشینی پیامبر نبود بنابراین، به اتفاق آرای صحابه، ابوبکر در سقیفۀ بنی ساعده به جانشینی پیامبراکرم جتعیین گردید تا شیطان راهی برای نفوذ درمیان صفوف به هم پیوستۀ اصحاب پیامبر و ایجاد تفرقه میان آنان نیابد. بنابراین، هنوز کفن و دفن پیامبر را انجام نداده بودند که یاران پیامبر همبستگی و وحدت کلمه را با انتخاب ابوبکر تحکیم بخشیدند [۱۷۵۶]. درمورد خلافت ایشان در سیرۀ ابوبکر، به تفصیل سخن خواهیم گفت.

۶- غسل پیامبر اکرم ج

عایشه می‌گوید: هنگامی که می‌خواستند پیامبر را غسل دهند، با یکدیگر گفتند: آیا لباسهایش را بیرون بیاوریم یا اینکه همین‌ طور او را غسل دهیم؟ در آن اثنا خوابی بر آنان مسلط شد و از ناحیۀ حجره صدایی شنیدند که گفت: پیامبر را با لباس‌هایش غسل دهید؛ چنانکه همین کار را کردند عایشه می‌گوید: اگر این اتفاق الان می‌افتاد، ما زنان رسول خدا، نمی‌گذاشتیم کسی دیگر او را غسل دهد [۱۷۵۷].

آن گاه پیامبر را در سه قطعه پارچه یمنی، کفن نمودند که درمیان آنها قمیص و عمامه وجود نداشت [۱۷۵۸]و مسلمانان بر جنازه‌اش نماز خواندند؛ چنانکه ابن عباس می‌گوید: نخست مردان به تنهایی آمدند و بدون جماعت بر پیامبر نماز خواندند؛ سپس زنان و بعد از آن، بچه‌ها و بعد از آنها بردگان آمدند و نماز خواندند [۱۷۵۹].

ابن کثیر می‌گوید: این خبر متفق علیه است که بر پیامبر اکرم جنماز جنازه با جماعت خوانده نشد [۱۷۶۰].

۷- محل دفن و کیفیت قبر پیامبر اکرم ج

مسلمانان درمورد محل دفن پیامبر دچار اختلاف گردیدند. برخی گفتند: در جایی که منبرش قرار دارد، دفن گردد و برخی گفتند: در بقیع و عده‌ای می‌گفتند: در مصلا دفن گردد [۱۷۶۱]؛ چنانکه عایشه و ابن عباس می‌گویند: هنگامی که پیامبر وفات یافت، مردم بعد از غسل و تکفین ایشان، در مورد محل دفنش اختلاف نمودند. آن گاه ابوبکر گفت: من حدیثی از پیامبر اکرم به یاد دارم که فرمود: پیامبران در محلی که باید دفن شوند، می‌میرند. بنابراین، پیامبر را در همین جا که وفات یافته است، دفن نمایید [۱۷۶۲]. گرچه صحت این حدیث، مورد اختلاف است، اما دفن پیامبر در محلی که وفات یافته بود، قطعی است [۱۷۶۳].

ابن کثیر می‌گوید: به تواتر به اثبات رسیده است که پیامبر در زاویۀ غربی حجرۀ عایشه دفن گردیده است؛ سپس ابوبکر و آن گاه عمر نیز در کنار آن حضرت دفن گردیدند [۱۷۶۴].

برای قبر آن حضرت لحد گذاشتند و علما در مورد لحد گذاشتن و نگذاشتن اتفاق نظر دارند که هر دو مورد جایز می‌باشد. با این تفضیل که در زمین سخت نگذاشتن لحد و در زمین نرم گذاشتن آن بهتر است [۱۷۶۵].

علامه آلبانی می‌گوید: در قبر هم لحد گذاشتن و نگذاشتن جایز است، اما لحد گذاشتن به خاطر اینکه برای قبر پیامبر لحد گذاشتند، بهتر است؛ چرا که خداوند همیشه از دو چیز، بهترین را برای پیامبرش انتخاب می‌نماید [۱۷۶۶]. و قبر پیامبر اکرم جبه صورت کوهان بود [۱۷۶۷].

جمهور علماء می‌گویند: قبر کوهان مانند، بهتر از قبر مسطح است؛ چنانکه ابن قیم پس از بحث مفصلی در این مورد می‌نویسد: قبور صحابۀ پیامبر نه زیاد بر جسته بود و نه هم سطح با زمین؛ چنانکه قبر خود آن حضرت و دو رفیقش (ابوبکر و عمر) نیز چنین حالتی دارد [۱۷۶۸]. قبر پیامبر اکرم جکوهان مانند است و سنگ ریزه‌های قرمز رنگی بر آن قرار دارد بدون اینکه ساخته شده و یا با گل آمیخته شده باشد [۱۷۶۹].

ابن اسحاق در مورد کسانی که دفن آن حضرت را بر عهده داشتند، می‌گوید: علی، فضل، قثم (فرزندان ابن عباس) و غلام آزاد شدۀ رسول خد، شقران، وارد قبر ایشان شدند. و نووی [۱۷۷۰]و مقدسی [۱۷۷۱]نام عباس را نیز ذکر کرده‌اند و نووی از اسامه بن زید و اوس بن خولی نیز سخن گفته است [۱۷۷۲].

پیامبر اکرم جدر لحد گذاشته شد و در دهانۀ لحد خشت خام چیدند؛ سپس در حفرۀ قبر، خاک ریختند و براساس رای اکثر مورخان، آن حضرت در شب چهارشنبه دفن گردید [۱۷۷۳]؛ چنانکه ابن کثیر می‌گوید : مشهور است که آن حضرت در روز دوشنبه وفات نمود و در شب چهارشنبه دفن گردید [۱۷۷۴].

[۱۷۳۷] السیرة النبویة، ندوی، ص ۴۰۱. [۱۷۳۸] بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۸. [۱۷۳۹] السیرة النبویة، ابی شبهه، ج ۲، ص ۵۹۳. [۱۷۴۰] بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۳۷. [۱۷۴۱] همان، شماره ۴۴۴۹. [۱۷۴۲] الترمذی، کتاب الجنائز، شماره ۹۷۸. [۱۷۴۳] بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۶۲. [۱۷۴۴] بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۶۱. [۱۷۴۵] السیرة النبویة، ندوی، ص ۴۰۳. [۱۷۴۶] مسلم، کتاب الفضائل، ج ۴، ص ۱۸۲۵. [۱۷۴۷] السیرة النبویة، ندوی ص ۴۰۴. [۱۷۴۸] مسلم، ج ۴، ص ۱۹۰۷. [۱۷۴۹] لطائف المعارف، ص ۱۱۴. [۱۷۵۰] السلسلة الصحیحه، آلبانی، شماره ۱۱۰۶. [۱۷۵۱] تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۷۶. [۱۷۵۲] السیرة النبویة، ابوشهبه، ج ۲، ص ۵۹۴. [۱۷۵۳] بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۵۲. [۱۷۵۴] همان، شماره ۴۴۵۴. [۱۷۵۵] مرض النبی و وفاته، ص ۲۴. [۱۷۵۶] السیرة النبویة، ندوی، ص ۴۰۶. [۱۷۵۷] المستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۵۹-۶۰. [۱۷۵۸] مختصر سیرة الرسول، ص ۳۷. [۱۷۵۹] دلائل النبوة، ج ۷، ص ۲۵۰ – سنن ابن ماجه، شماره ۱۶۲۸. [۱۷۶۰] البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۲۳۲. [۱۷۶۱] الموطا، شماره ۵۴۵. [۱۷۶۲] صحیح السیرة النبویة، ص ۷۲۷. [۱۷۶۳] مرض النبیجو وفاته، ص ۱۶۰. [۱۷۶۴] البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۲۳۸. [۱۷۶۵] المجموع، نووی، ج ۵، ص ۲۸۷. [۱۷۶۶] مرض النبی و وفاته، ص ۱۶۰. [۱۷۶۷] زاد المعاد، ج ۱، ص ۵۲۴. [۱۷۶۸] تهذیب السنن، ابن قیم، ج ۴، ص ۳۳۸. [۱۷۶۹] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۲۱. [۱۷۷۰] تهذیب الاسماء، ص ۲۳. [۱۷۷۱] مختصر السیرة، ص ۳۵. [۱۷۷۲] مرض النبی جو وفاته، ص ۱۷۳. [۱۷۷۳] تهذیب الاسماء، نووی، ص ۲۳. [۱۷۷۴] البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۳۷ – صحیح السیرة النبویة، ص ۷۲۸.