الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

فصل دوم نقشة پیامبر اکرم جبرای ورود و فتح مکه

فصل دوم نقشة پیامبر اکرم جبرای ورود و فتح مکه

هنگامی که پیامبر اکرم جبه ذی طوی رسید [۱۲۳۲]، به مشخص نمودن وظایف پرداخت؛ چنانکه خالد بن ولید را فرمانده میانۀراست لشکر و زبیر را به فرماندهی سمت چپ سپاه و اباعبیده را به فرماندهی دستۀ پیاده‌رو گماشت و به ابوهریره فرمود تا انصار را گردآور. آن گاه خطاب به آنان گفت: ای گروه انصار! آیا افراد اوباش قریش را می‌بینید؟ گفتند: بلی. فرمود: اگر فردا در مسیر مکه برای شما ایجاد مزاحمت نمودند، آنان را به قتل برسانید و فرمود: وعده‌ی ما کوه صفا است [۱۲۳۳].

همچنین زبیر را سردسته مهاجران قرار داد و فرمود از ناحیه کدا و از قسمتهای بالای مکه وارد شوید و پرچم خود را مکانی به نام حجون نصب نمایید و همانجا منتظر ما باشید و خالد را با طوایف قضاعه، سلیم و غیره فرستاد و دستور داد که از ناحیۀ پایین شهر وارد شود و پرچم خود را در کنار اولین خانۀ آنجا نصب نماید.

سعد بن عباده نیز با دسته‌ای از انصار پیشاپیش پیامبر اکرم جحرکت می‌کرد و پیامبر به همه دستور داد که آنان آغازکنندۀ جنگ نباشند، مگر با کسانی که قصد جنگ با آنان را داشته باشند و بدین صورت با مشخص گردیدن مسئولیتها هر گروهی به مسیر تعیین شده خویش ادامه داد [۱۲۳۴].

نیروهای مسلمانان از جهات مختلف، بدون اینکه با هیچ گونه مقاومتی روبرو شوند، وارد مکه شدند. این گونه پیامبر اکرم جبا اجرای تاکتیک نظامی فوق‌العاده‌ای، فرصت هرگونه مقاومت احتمالی را از دشمن گرفت و هر یک از دسته‌های نظامی مذکور براساس وظایف خود وارد مکه شدند و مسیر تعیین‌شدۀ خود را تصرف کردند و فقط خالد بن ولید و سپاه وی با شبه مقاومتی روبرو گردیدند [۱۲۳۵]. این مقاومت از طرف برخی از تندروهای قریش به سرکردگی عکرمه پسر ابوجهل و سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه در مکانی به نام خندمه صورت گرفت، اما در مقابل سپاه خالد، لحظاتی بیش دوام نیاوردند و متفرق گردیدند و بدین صورت مکه در تصرف سپاه اسلام درآمد [۱۲۳۶].

سیره‌نگاران و مورخان، دشمنی حماس ابن خالد از قبیلۀ بنی‌بکر با مسلمانان و آمادگی وی برای جنگ را این گونه ذکر می‌نمایند:

او همیشه برای جنگ با دشمنان، مسلح بود. همسرش از او سؤال می‌کرد که برای چه چیزی آماده می‌شوی؟ می‌گفت برای جنگ با محمد و یارانش. روزی همسرش به او گفت: به خدا سوگند، فکر نمی‌کنم کسی بتواند در مقابل محمد و یارانش بایستد. حماس گفت: به خدا سوگند، من امیدوارم چند نفری از آنان غلام تو شوند و این گونه رجز می‌خواند:

ان یقبلوا الیوم فمـالی عِلة
هذا سلاح کامل وألَّة
وذو غرارین سریع السلة

«اگر آنان امروز بیایند، من هیچ مشکلی ندارم. این است سلاح کامل و نیزه و شمشیر دو لبه که خیلی زود، پوست را می‌کند».

حماس با عکرمه و یارانش در مقابل خالد ایستادند، اما وقتی او میدان معرکه را خالی دید فرصت را غنیمت شمرد و پا به فرار گذاشت و بلافاصله به خانه‌اش رفت و به همسرش گفت: در را بر روی من ببند.

همسرش گفت: نتیجۀ آن تهدیدهایی که می‌نمودی چه شد؟ حماس در پاسخ، اشعاری سرود و عذر خود را این گونه بیان کرد:

انك لو شهدت یوم الخندمه
إذفَرًّ صفوان وفرَّ عکرمه
وابویزید قائم کالـموتمه
واستقبلتهم بالسیوف الـمسلمة
یقطعن کل ساعد وجمجمة
ضرباً فلاتسمع الا غمغمة
لهم نهیت خلفنا وهمهمه
لـم تنطقی باللوم أدنی کلمه [۱۲۳۷]

«اگر تو روز خندمه حضور می‌داشتی؛ آن گاه که صفوان و عکرمه پا به فرار گذاشتند و فقط ابویزید همچون ستونی استوار بود و با شمشیرهای مسلمانان ربرو می‌شدی که ساعد و جمجمه را می‌شکافتند و صدای غرش سینه‌ها و چکاچک شمشیرها را می‌شنیدی، اکنون سخنی برای سرزنش نمودن نداشتی».

قبل از ورود لشکر اسلام به مکه، در آن شهر حکومت نظامی اعلام شد و رفت و آمدها ممنوع گردید تا نیاز به درگیری و تعقیب و گریز و خونریزی احساس نشود و نیز اعلام می‌شد که هر کس به خانۀ ابوسفیان پناه ببرد یا وارد مسجدالحرام گردد و یا در خانۀ خویش باقی بماند، درامان خواهد بود [۱۲۳۸].

ابوسفیان نیز وارد مکه شد و با صدای بلند اعلام کرد که ای مردم، محمد با سپاهیان خویش وارد مکه گردیده است و شما توانایی رویارویی با آنان را ندارید. هر کس وارد خانۀ ابوسفیان بشود، در امن خواهد بود. همسرش، هند، بیرون آمد و با شوهرش گلاویز شد و گفت: بدترین کسی هستی که اول صبح نزد قومش آمده است؛ پس او را بکشید.

ابوسفیان خطاب به مردم گفت: وای بر شما فریب سخنان او را نخورید. به خدا محمد با گروه عظیم آمده است که شما مقاومت در برابر او را ندارید و هر کس که وارد خانۀ ابوسفیان بشود، درامان خواهد بود. آنها گفتند: خدا تو را نابود گرداند، خانۀ تو کافی نیست. ابوسفیان گفت: هرکس در خانۀ خود باقی بماند و هر کس وارد مسجدالحرام شود، نیز درامان خواهد بود. مردم نیز به خانه‌ها و به مسجد رفتند [۱۲۳۹].

پیامبر اکرم جنیز دوست داشت که از ناحیۀ کدا که در قسمت بالای مکه واقع گردیده بود، وارد شود [۱۲۴۰]تا آرزوی یکی از یاران خویش را به نام حسان برآورده سازد که در قصیده‌ای گفته بود، به زودی کاروان مردان خدا از کدا وارد خواهد شد و این از زیباترین قصیده‌های حسان به شمار می‌رود؛ چنانکه می‌گوید:

عدمنا خیلنا ان لـم تروها
تثیر النقع موعدها کداء
ینازعن الاعنه مصغیات
علی اکتفاها الاسل والظلمـاء
تظل جیادنا متمطرات
یلطمهن بالـخمر النساء
فاما تعرضوا عنا اعتمرنا
وکان الفتح وانکشف الغطاء [۱۲۴۱]

«اسب‌های ما نابود شوند، اگر گرد و غبار را از ناحیۀ کداء بر نینگیزند...».

در روایتی ابن عمر علاقه و محبت پیامبراکرم جرا برای ورود از ناحیه کداء این گونه بیان می‌نماید: هنگامی که پیامبر اکرم جدر سال فتح، وارد مکه شد، زنان با چادرهایشان بر چهرۀ اسبان می‌زدند، ایشان با مشاهدۀ این صحنه، تبسم کرد و به ابوبکر گفت: ای ابوبکر! حسان چه گفته بود؟ ابوبکر در پاسخ، این شعر حسان را خواند:

تظل جیادنا متمطرات
تلطمهن بالخمر النساء [۱۲۴۲]

«اسبهای ما پشت سرهم وارد می‌شوند و زنان با چادرهای خود به چهره آنان می‌زنند».

[۱۲۳۲] معین السیرة، ص ۳۸۹. [۱۲۳۳] مسلم، باب فتح مکه. [۱۲۳۴] معین السیرة، ص ۳۹۰. [۱۲۳۵] صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینة، ص ۳۹۷. [۱۲۳۶] قیادة الرسول جالسیاسیة والعسکریة، ص ۱۲۲ – ۱۲۳. [۱۲۳۷] البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۹۵. [۱۲۳۸] دراسة فی السیره، عمادالدین خلیل، ص ۲۵۴. [۱۲۳۹] البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۹۵. [۱۲۴۰] صحیح السیرة النبویة، ص ۵۲۴. [۱۲۴۱] البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۳۰۹. [۱۲۴۲] مغازی، واقدی، ج ۲، ص ۸۳۱.