رهسپارشدن لشکر اسلامی به سوی خیبر
لشکر اسلام با اطلاع از این موضوع که خیبر دارای دژهای محکم و مردان جنگجو و امکانات جنگی پیشرفتهای است، با روحیه و ایمانی قوی در حالی که با صدای بلند تکبیر و تهلیل میگفت، به سوی خیبر حرکت نمود. پیامبر اکرم جبه آنان گفت: «ای مردم! شما کسی را صدا میکنید که شنوا و نزدیک بوده و با شما است (پس صدای خود را پائین بیاورید» [۹۷۶].
پیامبر اکرم جمعمولاً برای لشکرکشی، شب را انتخاب مینمود؛ چنانکه سلمه بن اکوع میگوید: ما در رکاب پیامبر اکرم جو در شب به سوی خیبر پیش میرفتیم [۹۷۷].
عامر بن اکوع رجز میخواند و لشکر را تقویت مینمود و میگفت:
اللهم لولا اَنت ما اهتدينا
ولا تصدقنا ولا صلينا
خدایا اگر تو نبودی، ما هدایت نمیشدیم و صدقه نمیدادیم و نماز نمیخواندیم.
فاغفر فداء لك ما اتقينا
وثبت الا قدام اِن لا قينا
پس ما را ببخش و هنگام رویارویی با دشمن قدمهایمان را استوار گردان.
وألقين سكينه علينا
إنا اذا صيح بنا أتينا
و بر ما آرامش نازل کن تا وقتی ما را فرا بخوانند، آماده باشیم.
پیامبر اکرم پرسید چه کسی رجز میخواند؟ گفتند: عامر بن اکوع است. فرمود: خدا بر او رحم کند.
مردی (عمر بن خطاب) گفت: ای پیامبر اکرم! دعای شما قبول شد (او شهید گردید) اما کاش میگذاشتی ما بیشتر از او استفاده کنیم [۹۷۸].
هنگامی که لشکر به محلی به نام «صهباء» در نزدیکی خیبر رسید، نماز عصر را خواندند و پیامبر اکرم جخوراک طلبید. آنها آرد گندم و شیر آوردند. آن گاه دستور داد تا در آن، نان ترید کنند، سپس خود و یارانش از آن خوردند آن گاه برای نماز مغرب برخاست و فقط آب را مضمضه نمود و به ادای نماز با صحابه پرداخت و وضو نگرفت [۹۷۹].
پیامبر اکرم جعباد بن بشر را پیشاپیش به سرکردگی دستهای جهت جمعآوری اخبار مربوط به دشمن و برای حصول اطمینان از امنیت، فرستاده بود. او در راه، با مردی از قبیلۀ «اشجع» که جاسوس یهودیان بود، برخورد کرد. عباد پرسید: تو کی هستی؟ گفت: دنبال شترهای گمشدهام میگردم. عباد گفت: آیا از خیبر خبری داری؟ گفت: بلی من تازه از خیبر آمدهام. در مورد اخبار چه کسانی میپرسی؟ عباد گفت: در مورد یهودیان از تو میپرسم. مرد گفت: کنانه بن ابی حقیق و هوذه بن قیس را دیدم که نزد همپیمانان غطفانی خود رفته و حمایت آنان را در مقابل محصول یک سال خیبر جلب کرده و به سر پرستی عتبه بن بدر با سلاحهایشان به داخل دژهای خود آمدهاند و حدود ده هزار جنگجو برای نبرد آماده ساخته بودند. آنها در دژهایی تسخیر ناپذیر قرار دارند و در آنجا توشۀ چندین سال را تدارک دیدهاند و آب کافی نیز در اختیار دارند، فکر نمیکنم کسی بتواند به آنها دسترسی داشته باشد.
عباد با شنیدن سخنان آن شخص، با شلاقی که در دست داشت، ضربهی محکمی به او زد و گفت: تو جاسوس آنان هستی راست بگو وگرنه گردنت را میزنم. بدوی گفت: در قلوب آنان نسبت به شما ترس و اضطراب شدیدی ایجاد گردیده است. و از رفتاری که شما با یهودیان مدینه کردید، سخت بیمناک هستند. آنها مرا مأمور نمودهاند تا بر سر راه شما قرار بگیرم و این سخنان دور از واقعیت را به شما بگویم [۹۸۰].
پیامبر اکرم جبا رسیدن لشکر اسلام به دروازههای خیبر، دستور به توقف آنان داد؛ سپس فرمود: بارالها! ای پروردگار آسمانها و آنچه آنها بر آن سایه افکندهاند و ای پروردگار زمینها و آنچه آنها را حمل نمودهاند و ای پروردگار شیاطین و آنچه آنها گمراه کردهاند و ای پروردگار بادها و آنچه آنها پراکنده ساختهاند! ما از تو خوبیهای این قریه، ساکنان آن و آنچه در آن وجود دارد را میطلبیم و از شر آن و ساکنانش و آنچه در آن وجود دارد، به تو پناه میبریم؛ سپس فرمود: به نام خدا پیش بروید و این را معمولاً هنگام داخل شدن در هر شهر و قریهای میگفت [۹۸۱].
با رسیدن به دروازههای خیبر، شب فرا رسید، پیامبر اکرم جبه مسلمانان دستور داد تا شب را در آنجا سپری نمایند. صبح زود خیمههای خود را در وادی رجیع که راه ارتباطی غطفان با خیبر بود، نصب کردند [۹۸۲].
یهودیان، صبح هنگام، در حالی که ابزار کار بر دوش داشتند و به سوی زمینهای کشاورزی خود میرفتند، متوجه لشکر اسلام شدند و گفتند: به خدا سوگند! محمد و لشکرش است. پیامبر اکرم جگفت: الله اکبر. خیبر خراب شد. و ما هر گاه به سرزمین قومی وارد شویم، وای بر حال کسانی که قبلاً تذکر داده شدهاند [۹۸۳].
[۹۷۶] بخاری، کتاب الدعوات، شماره ۶۳۸۴. [۹۷۷] همان، کتاب المغازی، شماره ۴۱۹۶. [۹۷۸] همان، شماره ۴۱۹۶. [۹۷۹] الصراع مع الیهود، ج ۲ ص ۳۰. [۹۸۰] مغازی، واقدی، ج ۲، ص ۶۱۰-۶۴۱. [۹۸۱] المستدرک، ج ۲، ص ۱۰۰ حاکم آن را صحیح دانسته و ذهیی نیز تایید نموده است. [۹۸۲] الصراع مع الیهود، ج ۲، ص ۴۵. [۹۸۳] البخار، کتاب المغازی، شماره ۴۲۱۰.