مذاکره سهیل بن عمرو با پیامبر اکرم ج
قریش با اطلاع از بیعت الرضوان و تصمیم پیامبر اکرم جو یارانش مبنی بر رویارویی با آنان، سهیل بن عمرو را با گروهی جهت مذاکره نزد آن حضرت جفرستادند [۸۸۶]. پیامبر اکرم جبا مشاهده به سهیل فرمود: آنها او را برای صلح فرستادهاند [۸۸۷].
سهیل از شخصیتهای بارز قریش و سیاستمدار و فردی تیزبین و سخنور و اندیشمند توانائی بود.
بعد از بازگشت عثمان سهر دو گروه در مورد بندهای صلح با یکدیگر گفتگو و مذاکره نمودند. مسایل و بندهای زیادی مطرح گردید، اما سرانجام بر قراردادی که فقط چند بند را در بر میگرفت، صلح نمودند. همچنین بعد از نوشتن قرارداد برخی از بندهای این قرارداد مورد اعتراض سهیل قرار گرفت و توسط پیامبر اکرم جاصلاح گردیدند.
آن حضرت جبه کاتب خود، علیس، دستور داد تا بنویسد: «بسم الله الرحمن الرحيم» سهیل بن عمرو گفت: من رحمان را نمیشناسم، بنویس: «باسمك اللهم» صحابه شبه سخنان سهیل اعتراض نمودند و گفتند: باید نام رحمان نوشته شود، اما پیامبر اکرم جاز آنجا که پیامبر اکرم جتمایل به صلح داشت و خشونت را نمیپسندید، فرمود: اشکالی ندارد، بنویس: «باسمك اللهم».
سپس پیامبر اکرم جدستور داد تا بنویسند: «هذا ما اصطلح عليه رسول الله ج» یعنی: «این قرارداد صلحی است که توسط پیامبر اکرم ج، نوشته شده است». سهیل گفت: اگر ما تو را پیامبر اکرم میدانستیم، با تو مخالفت نمیکردیم و افزود که ای محمد ج! چرا از نوشتن نام خود و پدرت خودداری مینمایی و نام دیگری را ترجیح میدهی؟ [۸۸۸]این مرحله نیز اعتراض مسلمانان را برانگیخت، اما پیامبر اکرم جبه کاتب خود گفت: بنویس این قرارداد صلحی است که محمد بن عبدالله جآن را نوشته است.
همچنین پیامبر اکرم جبا آنان توافق نمود که اگر کسی از مشرکان به صف مسلمانان پیوست، او را برگردانند، اما اگر فردی از مسلمانان به صف مشرکان پیوست، او برگردانده نشود.
آن حضرت جتمامی این بندها را که ظاهراً به نفع مشرکان بودند، پذیرفت؛ چرا که ایشان مصلحتهای مهمتری را مدنظر داشت. ضمن اینکه در پذیرفتن شرایط مذکور، مرتکب گناهی نشده بودند؛ زیرا «بسم الله» و «باسمك اللهم» در واقع با هم تفاوتی ندارد؛ همچنین توصیف ننمودن آن حضرت جبه رسول بودن به معنی سلب این صفت از ایشان نیست و نوشتن محمد بن عبدالله جنیز خلاف واقع نبود.
همچنین پیامبر اکرم جدر مورد حکمت پذیرفتن این بندِ عهدنامه که مسلمانان را موظف مینمود تا مشرکانی که به آنان پیوستهاند، بازگردانند و مشرکان در برابر مسلمانانی که به آنان پیوستهاند، وظیفهای ندارند، فرمود: هر کس از ما به آنها پیوست، خدا او را از ما دورتر نماید و هر کس از آنها نزد ما آمد و برگردانیده شد، به زودی خداوند فرجی خواهد بخشید که آنها نیز در انتخاب دین خود آزاد باشند [۸۸۹].
مفاد این عهدنامه عبارت بود از این بندهای دهگانه:
۱- «باسمك اللهم».
۲- این قرارداد صلحی است که محمد بن عبدالله جآن را با سهیل بن عمرو منعقد نموده است.
۳- براساس این قرارداد تا ده سال مسلمانان و قریش در حالت صلح به سر خواهند برد.
۴- از این پس هر کس از یاران محمد جبه مکه برای حج یا عمره و یا تجارت بیاید، مال و جانش در امان خواهد بود و همچنین اگر فردی از قریش به مدینه بیاید و یا از آنجا گذر نماید، در امان خواهد بود.
۵- هر کس از قریشیان بدون هماهنگی با اولیای خود به محمد جپیوست، باید برگردانیده شود، اما اگر کسی از یاران محمد جآیین قریشیان را پذیرفت، قریشیان ملزم نیستند که آنان را بر گردانند.
۶- براساس این قرارداد، قریش و پیامبر اکرم جرازداران یکدیگر گردیدند بنابراین، نباید ما که رازدار همدیگریم، نه مال یکدیگر را به سرقت ببریم و نه بر همدیگر خیانت کنیم.
۷- قبایل دیگر در پیوستن به محمد جو یا به قریش آزاد هستند. (چنانکه طایفۀ خزاعه به پیامبر اکرم جو طایفۀ بنیبکر به قریش پیوستند.)
۸- امسال محمد جو یارانش بر میگردند و سال آینده برای سه روز وارد مکه میشوند و در این مدت، اهل مکه شهر را ترک میکنند و هر یک از مسلمانان مجاز خواهد بود که با خود سلاح یک سوارکار را همراه داشته باشد و بعد از آن حق ورود به مکه را ندارند.
۹- قربانیهایی که مسلمانان همراه خود آوردهاند به جایگاه برده نشود و در آنجا ذبح نگردد.
۱۰- بر این قرارداد گواهانی از مسلمانان و همچنین گواهانی از مشرکان تعیین گردیدند که مسلمانان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن سهیل بن عمرو، سعد بن أبی وقاص، محمد بن مسلمه و علی بن ابیطالب شاجمعین.
و مشرکان عبارت بودند از: مکرز بن حفص و سهیل بن عمرو [۸۹۰].
این عهدنامه با توجه به مذاکراتی که صورت گرفت و شرایطی که در آن اتخاذ گردید و پیامبر اکرم جنیز مفاد آن را پذیرفت، اساس و پایهای برای قراردادهای اسلامی و نمونۀ بینظیری از قراردادهای دولتی محسوب میشود.
این عهدنامه در حالی منعقد گردید که توان نظامی مسلمانان از قریش قویتر بود و قادر به پذیرفتن شرایط دشمن بودند و توانایی مبارزه را با آن داشتند؛ چنانکه اکثر یاران پیامبر اکرم جاز این صلح ناراضی بودند، اما در مقابل عملی که پیامبر اکرم جانجام داده بود، چارهای جز تسلیم و پذیرش نداشتند. زیرا میدانستند که تصرفات ایشان از وحی الهی سرچشمه میگیرد. حتی آن حضرت جدر مقابل پرخاشگری و سختگیریهای سفیر طرف مقابل از خود نرمی، مهربانی و بزرگواری نشان میداد تا به هدف نهایی خود که اسلام نیز در پی تحقق آن است، برسد که عبارت بود از: صلح و صفا و حفاظت خونها تا شاید این قوم براساس واقعیتهای موجود، حق را بپذیرند و کلام خدا را بشنوند. و دعوت وارد مرحلۀ جدیدی گردد که پیشروی آن براساس مذاکره و ملاقات با مردم صورت گیرد.
با دقت و تأمل در مفاد این عهدنامه نتایج زیر حاصل میگردد:
۱- عهدنامه با نام خدا آغاز گردید؛ چنانکه مقررات بین المللی نیز میگوید: عهدنامه میبایست با کلماتی آغاز گردد که مورد اتفاق هر دو طرف باشد.
در اسلام نیز عهدنامهها با نام خدا آغاز میگردد؛ زیرا او نگهبان و حسابگر و ناظر تمامی اعمال است و از نیتها و رازِ دلها آگاه است. و نام خدا، کلمهای مقدس است که محبت آن در قلب همۀ مؤمنان و حتی در قلب کسانی که التزامی به دین و معتقدات ندارند، این محبت وجود دارد. گرچه اخیراً بعضی از بیخردان تلاش مذبوحانهای انجام دادهاند تا به جای نام خدا، نام ملت و وطن را در سرآغاز بنویسند، اما کسی که به خدا ایمان دارد، نام هیچ کس را بر نام خدا ترجیح نخواهد داد.
۲- بعد از نام خدا، نام دو طرف عهدنامه نوشته شد؛ چنانکه قوانین بینالمللی نیز بر این امر اتفاق نظر دارند که در قراردادها پس از نوشتن سرآغاز، نام دو طرف قرارداد نوشته شود.
۳- سپس اسباب و انگیزۀ عهدنامه که همان صلح و آتش بس بود، درج گردید که این بند را قوانین بینالمللی نیز تأیید مینماید.
ذکر اصل قرارداد و شروط آن؛ چنانکه در عهدنامۀ پیامبر اکرم جاین امر رعایت گردید، از قوانین بینالمللی است.
۴- این عهدنامه بیانگر جواز پیشنهاد صلح از طرف رهبر مسلمانان است؛ گرچه دشمن در ابتدا آن را پیشنهاد نکند.
۵- صلح کردن با مشرکان به گونهای که ظاهراً به ضرر مسلمانان باشد، اما در واقع مصلحتهای بزرگتری مدنظر باشد، بلامانع است [۸۹۱].
۶- خداوند صلح حدیبیه را فتح (پیروزی) نامید و این صلح، هم فتح و هم گشایش بود؛ چرا که دیدگاههای آنان نسبت به یکدیگر تغییر پیدا کرد.
صورت ظاهری این صلح به گونهای طراحی شده بود که برای مسلمانان ناخوشایند بود، اما در واقع عزت و نصرتی برای آنان محسوب میشد؛ زیرا پیامبر اکرم جمیدانست که پس از پذیرفتن این شرایط ناگوار، شرایط مساعد و خوبی فراهم خواهد شد [۸۹۲].
۷- آنها بر این امر اتفاق کردند که قبایل در پیوستن به دو طرف این عهدنامه آزاد هستند؛ چنانکه قبایل خزاعه و کنانه از این فرصت استفاده نمودند و هر کدام به یکی از دو طرف قرارداد پیوست. و به وضعیت نامطلوبی که چندین سال درمیان آنها حاکم بود، پایان دادند [۸۹۳]و این امری است که امروز هم درمیان قوانین بینالمللی در روابط دولتها وجود دارد.
۸- در پایان، با قید کردن نام برخی از افراد دو طرف به عنوان شاهدان این ماجرا، به صلحنامه رسمیت داده شد؛ چنانکه براساس قوانین بینالمللی نیز در پایان قراردادها مهر و امضاء دو طرف ثبت میشود.
۹- از وساطت سردار احابیش، حُلیس بن علقمه، به جواز واسطه قراردادن شخص ثالث در انعقاد قراردادها پی میبریم و امروز قانون بینالمللی نیز این را تأیید مینماید؛ چنانکه در انعقاد صلح میان دو کشور از دولت دیگری که بیطرف، است استفاده میشود.
۱۰- صلحنامه و یا هر قرارداد دیگری میبایست در دو نسخه نوشته شود و هر نسخهای از آنها باید در اختیار یکی از این دو طرف نگهداری شود؛ چنانکه پیامبر اکرم جو نمایندۀ قریش نیز به این امر مبادرت ورزیدند [۸۹۴].
[۸۸۶] التاریخ السیاسی و العسکری، ص ۳۳۹-۳۴۰. [۸۸۷] مغازی، واقدی، ص ۶۰۲-۶۰۵. [۸۸۸] همان، ص ۶۱۰. [۸۸۹] المستفاد من قصص القرآن للدعوة والدعاة، ج ۲، ص ۳۴۲. [۸۹۰] المعاهدات فی الشریعة الاسلامیة والقانون الدولی، د. محمد الدیک، ص ۲۷۰-۲۷۱. [۸۹۱] زاد المعاد، ابن قیم، ج ۳، ص ۳۰۶. [۸۹۲] المعاهدات فی الشریعة الاسلامیة، ص ۲۷۲. [۸۹۳] صلح الحدیبیة، با شمیل، ص ۲۸۰. [۸۹۴] المعاهدات فی الشریعة الاسلامیة، ص ۲۷۳.