رسول خدا و مشورت و رایزنی با صحابه
هنگامی که خبر نجات کاروان و اصرار سران مکه به جنگ با مسلمانان به رسول خدا رسید، ایشان فوراً مجلس مشورتی تشکیل داد. عدهای از همراهان آنحضرت بخاطر عدم آمادگی برای رویارویی با چنین لشکر مجهزی سعی به انصراف رسول خدا از جنگ نمودند، چنانکه قرآن کریم موضعگیری این عده را چنین به تصویر کشیده است:
﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ وَهُمۡ يَنظُرُونَ٦ وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧ لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٨﴾[الأنفال: ۵-۸].
«همانطوری که خداوند تو را از خانه ات به حق بیرون فرستاد در حالی که جمعی از مؤمنان ناخشنود بودند، (آنها) با تو درباره حق (جهاد) مجادله میکنند. پس از آن که روشن شده است انگار بهسوی مرگ رانده میشوند و به آن مینگرند آنگاه که خداوند پیروزی بر یکی از دو دسته (کاروان تجاری یا سپاه مکه) را به شما وعده داد، شما دوست داشتید دستهای نصیب شما گردد که از قدرت و قوت چندانی برخوردار نیست (یعنی کاروان تجاری) ولی خدا میخواست حق را با سخنان خود ظاهر و استوار گرداند و کافران را ریشه کن سازد تا بدینوسیله حق را پا برجا و باطل را نابود گرداند. هرچند که بزهکاران نپسندند».
ولی فرماندهان سپاه اسلام و سران مهاجرین در اینکه باید با دشمن روبرو شد و جنگید اتفاق نظر داشتند. از جمله مقداد بن اسود که به رسول خدا گفت: ما همانند یاران موسی نمیگوییم: «فاذهب انت وربک فقاتلا». (تو و پروردگارت بروید و بجنگید)، بلکه ما همراه شما و در کنار شما خواهیم جنگید. برق شادی از چهرهی رسول خدا با شنیدن این سخن مقداد، درخشید [۹].
کسانی که تاکنون اظهار نظر کرده بودند از مهاجرین بودند. رسول خدا دوست داشت رأی فرماندهان انصار را هم بداند؛ زیرا اکثریت سپاه از انصار بود و از طرفی پیمان بیعت عقبه بگونهای بود که آنها را مجبور به جنگ در خارج مدینه نمیکرد. بنابراین رسول خدا فرمود: ای مردم! نظرتان را بگوئید! سعد بن معاذ که پرچمدار انصار بود متوجه هدف رسول خدا شد و گفت: ای رسول خدا! گویا منظورتان ما هستیم؟ فرمود: آری! سعد گفت: ما به تو ایمان آورده، تو را تصدیق کرده، گواهی داده ایم که هر چه آوردهای حق است و بر همین اساس با تو عهد وپیمان بسته ایم که با جان و دل از تو حرف شنوی داشته باشیم، پس ای رسول خدا! هر جا که میخواهی برو، با تو هستیم و سوگند به خدایی که تو را بحق فرستاده است اگر رو به دریا کنی و در آن فرو روی ما نیز همراه تو در آن غوطه ور خواهیم شد. ما از رویارویی با دشمن هراسی نداریم، مردمانی جنگاور و شکیبا هستیم، به امید اینکه خداوند از ما رفتاری به تو نشان دهد که موجب خنکی چشمان شما گردد [۱۰].
رسول اکرم از سخنان سعد خوشحال شد و فرمود: راه بیفتید و به شما مژده میدهم که خداوند یکی از دو گروه (کاروان یا لشکر قریش) را به من وعده داده است. به خدا سوگند! گویا هم اکنون جاهای کشته شدن قوم را میبینیم [۱۱].
[۹] بخاری کتاب المغازی (۷/۲۸۷). [۱۰] مسلم ش ۱۷۷۹. [۱۱] البدایة والنهایة (۳/۲۶۲).