الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

گفتگوی ابوسفیان با پیامبر و یارانش

گفتگوی ابوسفیان با پیامبر و یارانش

براء سمی‌گوید: ابوسفیان از بالای تپه‌ای به سوی مسلمانان نگاه کرد و گفت: آیا محمد زنده است؟.

پیامبر فرمود: جواب او را ندهید. دوباره پرسید: آیا ابن ابی قحافه زنده است؟ پیامبر فرمود: جوابش را ندهید. دوباره سئوال نمود: آیا ابن خطاب زنده است؟ بعد از آن خودش گفت: معلوم می‌شود همه کشته شده‌اند؛ چراکه اگر زنده می‌بودند، پاسخ می‌دادند.

عمرسکه تاب و تحمل او تمام شده بود، فرمود: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا! خداوند این‌ها را جهت رسوایی تو زنده نگه داشته است.

ابوسفیان گفت: زنده باد « هبُلْ».

پیامبر از یاران و اصحابش خواست تا در جوابش بگویند: الله أعلی و أجل «خدا از همه بالاتر و بزرگ‌تر است».

ابوسفیان گفت: لنا العزّی و لاعزّی لکم «بت عزا از آن ماست و شما از آن محروم هستید».

پیامبر فرمود جوابش را بدهید! اصحاب گفتند: چه بگوئیم؟.

فرمود بگویید: الله مولانا ولا مولی لکم «خدا مولای ما است و شما مولا ندارید».

ابوسفیان گفت: امروز انتقام کشته‌شدگان بدر را از شما خواهیم گرفت؛ چراکه نتیجه جنگ یا پیروزی و یا شکست است. و افزود که کشته‌شدگان شما به دستور من مثله نگردیده‌اند، اما ناراحت هم نیستم [۲۸۰].

در روایتی دیگر نیز آمده است که عمر گفت: «کشته‌شدگان ما و شما هرگز برابر نیستند، جایگاه کشته‌‌شدگان ما بهشت و جایگاه کشته‌شدگان شما دوزخ می‌باشد» [۲۸۱].

از سئوالات ابوسفیان در مورد پیامبر، ابوبکر و عمر چنین برمی‌آید که مشرکان به خوبی به نقش این افراد در پایداری اسلام و استوار بودن اساس و نظام دولت اسلام اطلاع داشتند و ظاهراً معتقد بودند با مرگ این افراد اسلام سیر نزولی خود را طی خواهد نمود.

علل سکوت پیامبر اکرم جدر مقابل سخنان ابوسفیان نیز این بود که وی را غافلگیر نمایند به این صورت که ابتداء به وی جواب ندادند و خواستند وی به اوج غرور و تکبر خود برسد و سپس ناگهان وی را از حقیقت ماجرا با شجاعت تمام مطلع ساختند.

ابن قیم در مورد این ماجرا می‌گوید: رسول خدا جزمانی به اصحاب و یارانش دستور داد تا درصدد مقابله با ابوسفیان برآیند که ابوسفیان نسبت به خدایان باطل خویش به اوج غرور و افتخار رسید؛ چراکه با این عمل، عظمت توحید و عزت مسلمانان نمایان گردد و ثابت شود که خداوند متعال مغلوب نمی‌شود و سپاه خداوند نیز همواره پیروز خواهند بود.

سؤال مهم در عملکرد پیامبر با ابوسفیان این است که چرا هنگامی که ابوسفیان از زنده بودن پیامبر و ابوبکر و عمر سئوال نمود، رسول خدا اجازۀ مقابله اصحاب را با او صادر ننمود؟ علت این امور را می‌توان این‌گونه بیان نمود که خشم و غضب مسلمانان هنوز فروکش نکرده بود و زخم‌هایشان تازه بود، امّا هنگامی که ابوسفیان از حد تجاوز نمود و خطاب به سپاهیانش گفت: مسلمانان را به شکستی عظیم دچار نموده‌اید، عمرسنتوانست خود را کنترل نماید و گفت: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا!.

واکنش عمر سعلاوه بر اینکه بیانگر شجاعت ایشان در آن شرایط سخت بود، برای مشرکان نیز آزاردهنده بود و حکایت از آن داشت که سپاه مسلمانان، ضعیف و سست نشده است و خداوند متعال نیز دشمنان را توسط مؤمنان خوار و زبون می‌گرداند.

مهم آنکه زنده بودن این سه نفر، بعد از اینکه ابوسفیان و قوم او تصور نابودی آنها را داشتند، در تضعیف روحیه دشمن اثراتی عمیق‌تر از آن گذاشت که در ابتدا به سؤالات او پاسخ داده می‌شد.

ابوسفیان تمام تلاش خویش را در جهت تضعیف‌نمودن سپاه اسلام به کار بست و خبر نابودی پیامبر و یارانش را به سپاه خویش اعلام می‌نمود و رسول خدا جنیز صبر می‌کرد تا اینکه عمرسدر برابر ابوسفیان قد علم نمود و پاسخش را داد.

سکوت پاسخ ندادن در مرحله اولیه و پاسخ دادن در مرحلۀ دوم بهترین گزینه‌ای بود که عمرسدر برابر ابوسفیان اتخاذ نموده بود؛ چراکه پاسخ ندادن به ابوسفیان در ابتدا نوعی تحقیر و اهانت به وی بود، اما هنگامی که تصور نمود پیامبر و نیروهای اصلی سپاه اسلام کشته شده‌اند، بسیار مغرور و متکبر گردید که در آن شرایط، جواب‌دادنش بزرگ‌ترین اهانت و تحقیر به وی محسوب می‌گردید. بنابراین، پاسخ دادن عمر مخالف با دستور رسول خدا نبود. آخرالامر اینکه گزینه‌ای بهتر از سکوت نخست و پاسخ‌دادن در مرحله بعدی وجود نداشت [۲۸۲].

[۲۸۰] بخاری، مغازی، شماره ۴۰۴۳ – السیرة النبویة الصحیحة، ج ۲، ص ۳۹۲. [۲۸۱] السیرة النبویة الصحیحة، ج ۲، ص ۳۹۲. [۲۸۲] زادالمعاد، ج ۳، ص ۲۰۲ – ۲۰۳.