۵ - ذكر پيامبر صو اصحاب وى شدر كتابهاى قبل از قرآن
«اَخْرَجَ أحمدُ عَن عَطاِء بنِ يَسارِ قال: لَقِيتُ عبدُاللهِ بنَ عَمْرو بنِ العَاصِ بفَقُلْتُ: أَخْبَرَ نِي عَن صَفاتِ رَسُولِ الله صفِي التَّوراه، فَقَال: أَجَلْ. وَاللهِ اِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوراه بِصَفِتِهِ فِي القرآنِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥﴾[الاحزاب: ۴۵]، وَحرْزاً لِلاُمِيّيِّنَ، أنْتَ عَبْدِي وَرَسُوْلِي، سَمَّيِتَكَ المُتَوَكِلَّ، لَاَفَظٌّ وَلَا غَلِيْظٌ وَلَا صَخَّابٌ فِي الْاَسْوَاقِ، وَلَا يَدْفَعُ بِالسَّيِئَّه اِلسَّيِّئَه وَلَكِن يَعْفُو وَيَغْفِرُ، وَلَنْ يَقْبِضَهُ الله حَتَّى يُقِيْمُوالْمِلّه العَوْجَاءَ بِأنْ يَقُولُواِ لَا اِلهَ اِلَّا الله، يَفْتَحُ بِهِ أَعْيُناً عُمْياً، وَآذَاَناً صُمَّا، وَقُلُوْباً غُلْفاً». وَ أَخِرْجَهُ البُخَارِيُّ نَحْوَهُ عَن عَبدُالله، وَالبَيْهَقِي عَن ابنَ سَلامٍ، وَ فِيْ رَوَايه: «حَتَّى يُقِيْمَ بِهِ الْمِلَّة العَوْجَاءَ». وَأَخْرَجَهُ ابنُ اِسْحقَ عَنْ كَعْبِ الْاحِبْاَرِ بِمَعْنَاهُ. وَأخْرَجَهُ البَيهَقِيُّ عَنْ عَاِئِشَة لمُخْتَصَراً. وَذَكَرَ وَهْبُ بنُ مُنَبَّهٍ: أَنّ الله تَعَالى أَوْحى اِلى دَاوُدَ فِي الزَّبُورْ، (يَا دَاوُدُ، اِنَّهُ سَيَأْتِي مِنْ بَعْدِكَ نَبِيٌ اسْمُهُ أحْمَدُ وَمُحَمَّدٌ صَادِقاً سَيِدًا، لَا أَغْضَبُ عَلَيْهِ أَبَداً وَلَاُ يُغْضِبُنِي أَبَداً، وَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَعْصِيَنِي مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَاَ تَأَخِرَّ، وَأُمَّتُهُ مَرْحُومَه أَعْطَيْتُهُم مِنَ النَّوافِل مِثْلَ مَا أَعْطَيْتُ الْاَنِبَياءَ، وَفَرَضْتُ عَلَيْهِمُ الْفَرَائِضَ الَّتِي افْتَرَضْتُ عَلَى الاَنْبِيَاِء وَالرُّسُلِ، حَتَّى يَأتُونّيِ يَوْمَ القِيَامَة وَنُوْرُهُم مِثْلُ نُورِالْاَنْبِيَاءِ... اِلى أَنْ قَالَ: يَا داوُدُ، اِنِّيْ فَضَّلْتُ مُحَمَّداً وَأُمَّتهُ عَلىَ الْاُمَمِ كُلَّهاَ)». کذا فی البدایة (۳۲۶/۲). «احمد از عطاء بن یسار روایت نموده، که گفت: با عبدالله بن عمرو بن العاص ببر خوردم، گفتم: مرا از صفتهاى پیامبر صدر تورات آگاه کن، گفت: آرى، به خدا سوگند وى در تورات آن چنان صفت شده که در قرآن موصوف است: «اى نبى! ما تو را گواه، بشارت دهنده، بیم دهنده، و حفاظت کننده امّیین [۲۴]فرستادیم، تو بنده و پیامبر من هستى، تو را متوکل نام گذاردم، نه ترش روى و نه هم سخت طبیعت هستى، و نه اهل معرکه و برپا کننده غوغا در بازارها. و نه هم بدى را به بدى پاسخ مىدهد، بلکه عفو و بخشش مىکند، و خداوند او را تا آن وقت که ملّت کج را با گفتن «لا إله إلا الله» راست نکنند، قبض نمىنماید. بسا چشمهاى کور، گوشهاى کر، و قلبهاى بسته به واسطه وى باز مىشوند» [۲۵].
بخارى مانند این را از عبدالله [۲۶]و بیهقى از ابن سلام [۲۷]روایت نمودهاند، و در روایتى آمده: ««تا این که ملّت کج را توسط وى راست کند». ابن اسحاق از کعب احبار به معنایى این را روایت نموده است. و این را بیهقى به اختصار از عائشه لروایت کرده [۲۸]، و وهب بن منبه متذکر شده که خداوند تبارک و تعالى براى داود ÷در زبور وحى فرستاده: «اى داود، پس از تو نبى اى خواهد آمد که اسم وى احمد و محمّد است و او صادق و سردار است، من هرگز بر وى خشمگین نمىشوم، و او ابداً مرا به غضب نمىآورد. گناهان گذشته و آینده وى را قبل از این که نافرمانى مرا بکند، بخشیدهام، و امّتش مرحوم است. به آنها آن قدر نوافل دادهام که به انبیا دادم، و بر آنها فرایضى را لازم ساختهام که بر انبیاء و رسل فرض گردانیده بودم. تا اینکه در قیامت در حالى نزدم بیایند که نورشان چون نور انبیا باشد... تا این که گفت: اى داود! من محمّد و امّتش را بر همه امّتها فضیلت دادهام»». این چنین در البدایة (۳۲۶/۲) آمده است [۲۹].
وَأَخْرَجَ أبونُعَيْم فِي الحِلْيَه (۳۸۶/۵) «عَن سَعِيْدِ ابن أبي هِلالٍ أَنَّ عَبْدَاللهِ بنَ عَمْرو قَالَ لِكَعْبٍ: أَخْبَرَنِي عَنْ صِفَه مُحَمَّدٍ وَ أُمَّتِه قال: أَجِدُهُم فِي كِتَابِ اللهِ تَعَالى: (اِنَّ أَحْمَدَ وَأُمَّتَهُ حَمَّادُوْنَ يَحْمَدُوْنَ الله ﻷعَلى كُلِّ خَيْرٍ وَشرٍّ، يُكَبِرّوْنَ الله عَلَى كُلِّ شَرَفٍ، وَيُسَّبُحْوَن الله فِيْ كُلِّ مَنْزِلٍ، نِدَاؤُهُمْ فِي جَوِّ السَّماءِ، لَهُمْ دَوِىٌّ فِي صَلاتِهِم كَدَوِىِّ النَّحْلِ عَلَى الصَّخْرِ، يَصُفُّوْنَ في الصّلاه كَصُفُوفِ الْمَلائِكَة، وَيَصُفُّوْنَ فِي الْقِتَالِ كَصُفُوفِهِمْ فِي الصَّلَاه. اِذَا غَزَوْا فِي سَبِيْل اللهِ كَاَنتِ الْمَلَائِكَة بَيْنَ أَيْدِيْهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِم بِرِ مَاحٍ شِدَادٍ. اِذَا حَضَرُو الصَّفَّ فِيْ سِبيلِ الله كَانَ الله عَلَيْهِم مُظِلاً - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ - كمَاَ تُظِلُّ النّسُوْرَ عَلى وَكُوْرِهَا، لاَيَتَأَخَّرُوْنَ زَحْفًا أَبَداً). وَ أَخْرَجَهُ اَيْضاً بِاِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ كَعْبٍ بِنَحْوَهَ وَفِيْهِ (وَأُمَّتُهُ الحَمَّادُوْنَ يَحْمَدُونَ الله عَلَى كُلِّ حَالٍ وَيُكَبِّرُوْنَهُ عَلىَ كُلِّ شَرَفٍ، رُعَاه الشَّمْسِ، يُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ الْخَمْس لِوَقْتِهِنَّ وَلَوْ عَلىَ كُنَاسَه، يَأتَزِرُوْنَ عَلىَ أوسَاطِهِم وَيُوَضِّئُونَ أَطْرَاَفَهُم). وَأخْرَجَ أيضاً بِاِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ كَعْبٍ مُطَوَّلاً». ابونُعَیم در الحِلیه (۳۸۶/۵) از سعید بن ابى هلال روایت نموده، که عبدالله بن عمرو به کعب گفت: «صفت محمّد صو امّت وى را برایم بیان کن، وى گفت: آنها را در کتاب خداوند تبارک و تعالى (تورات) این طور مىیابم: احمد و امّت وى حمد گویان هستند، حمد خداوند أرا در هر خیر و شر مىگویند، خداوند را در هر جاى بلندى به بزرگى یاد مىکنند، و او را در هر منزل به پاکى یاد مىنمایند. نداى (اذان) آنها در فضاى آسمان طنین انداز است. در نمازهاى خود صدایى چون صداى زنبور عسل بر سنگ دارند. در نماز چون صفوف ملائک صف مىبندند، و در قتال و جنگ چون صفوفشان در نماز صف مىبندند. چون در راه خداوند جهاد نمایند، ملائکه با داشتن نیزههاى سخت در پیش روى و عقب آنها مىباشند، و چون در صف فى سبیل الله حضور پیدا مىکنند، خداوند أبر آنها خود سایه بان مىباشد - و به دست خود اشاره نمود - چنانکه کرکسها بر آشیانه خود سایه مىافکنند، آنها از رو بروى دشمن در میدان قتال گاهى هم فرار نمىکنند». او این را همچنان به اسناد دیگرى از کعب روایت نموده و در آن آمده: «و امّت وى حمدگویان هستند، حمد و ثناى خداوند أرا در هر حالت بهجاى مىآورند، و او را در هر جاى بلندى به بزرگى یاد مىکنند، (به خاطر نماز خود) مراقب آفتاب مىباشند، و نمازهاى پنجگانه را در اوقات آنها ولو بر خاکروبه هم باشند بهجاى مىآورند. شلوارهاى خود را دور کمر خود مىبندند، و دست و پاى خود را وقت وضو گرفتن به درستى مىشویند» [۳۰]. این حدیث همچنین به اسناد دیگرى به صورتى طولانىتر، از کعب روایت شده است».
[۲۴] هدف از امیین عربهاى معاصر رسول خدا صمىباشد.م. [۲۵] صحیح. احمد (۲/۱۷۴)، و بیهقی در «الدلائل» (۱/۳۷۴)، شیخ احمد شاکر /آن را صحیح دانسته است. [۲۶] بخاری در کتاب بیوع (۲۱۲۵). و همچنین در کتاب تفسیر باب ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا...﴾. [۲۷] صحیح. بیهقی در «الدلائل» (۱/۳۷۶). [۲۸] دلائل النبوة بیهقی (۱/۳۷۷ – ۳۷۸). [۲۹] بیهقی در «الدلائل» (۱/۳۸۰)، و ابن کثیر در «البدایة» (۲/۳۲۶)، وهب بن منبه به گرفتن اخبار از اهل کتاب مشهور است. [۳۰] ضعیف. ابونعیم (۵/۳۸۶) در سند آن برادرزادهی کعب ناشناخته است.