حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

کسانى را که پیامبر خدا صدر روز فتح به آنان امان داده بود

کسانى را که پیامبر خدا صدر روز فتح به آنان امان داده بود

عبّاسسدر دنباله سخن مى‏افزاید: گفتم: اى رسول خدا، ابوسفیان مردى است فخر دوست، بنابراین به وى امتیازى بده. پیامبر صفرمود: «بلى، هر کس به خانه ابوسفیان داخل شود در امان است، و هر کس دروازه خانه‏اش را ببندد درامان است، و هر کس به مسجد الحرام داخل شود در امان است». هنگامى ابوسفیان برخاست تا برود، رسول خدا صگفت: «اى عبّاس او را در این دره در دماغه کوه نگه دار، تا لشکر خداوند بر او عبور کنند، و او آن‏ها را ببیند».

عبّاسسمى‏گوید: من با وى خارج شدم تا این که وى را در همان تنگناى وادى نگه داشتم، در جایى که پیامبر خدا صدستور داده بود تا او را نگه دارم. عبّاس مى‏گوید: همه قبایل با پرچم‏هاى خود از مقابل وى عبور نمودند، و هرگاه قبیله‏اى مى‏گذشت ابوسفیان مى‏پرسید: اى عبّاس اینها کیستند؟ مى‏گفتم: بنوسُلَیم، اومى گفت: مرا با سلیم چه کار؟ عبّاس می‌گوید: باز قبیله‏اى مى‏گذشت، او مى‏گفت: اینها کیستند؟ مى‏گفتم: مُزَینه، او مى‏گفت: مرا با مزینه چه کار؟ تا این که قبیله‏ها همه گذشتند و هر قبیله‏اى که مى‏گذشت او می‌گفت: اینها کیستند؟ و من به او مى‏گفتم: بنو فلان و او مى‏گفت: مرا با بنى فلان چه کار؟ تا این که پیامبر خدا صبه (کتیبه) الخضراء (گروه سبز) آمد [۲۵۹]که در آن مهاجرین و انصار شامل بود، و همه غرق در آهن بودند و تنها حلقه‏هاى چشمشان از میان آهن پیدا بود و بس، ابوسفیان گفت: سبحان الله، اى عبّاس اینها کیستند؟ گفتم: این پیامبر خدا صاست که در میان مهاجرین و انصار قرار دارد. ابوسفیان گفت: هیچ کس را طاقت و یاراى مقاومت در برابر اینها نیست. به خدا سوگند، اى ابوالفضل سلطنت و پادشاهى برادر زاده ات بسیار بزرگ شده است!! گفتم: اى ابوسفیان، ابن نبوت و رسالت است (نه سلطنت و پادشاهى). ابوسفیان پاسخ داد: پس آرى. عبّاس مى‏گوید: گفتم: اکنون نزد قومت برو. عبّاس مى‏گوید: ابوسفیان خارج شد، تا این که در مکه نزد قوم خود آمده و به صداى بلند خود فریاد کشید: اى قریش این محمّد است که با سپاه بسیار بزرگى آمده که شما تاب مقاومت در مقابلش را ندارید. وهر کسى که داخل خانه ابوسفیان شود او در امان است. هند خانم ابوسفیان دختر عُتْبَه برخاست و سبیل‏هاى او را گرفته صدا زد: این سیاه پست را بکشید، زشت باد روى همچو خبر آور قومى. ابوسفیان گفت: واى بر شما. این زن شما را فریب ندهد، چون محمّد با سپاهى آمده است که شما طاقت مقاومت با وى را ندارید، هر کسى که داخل خانه ابوسفیان شود در امان است. آنهاگفتند: واى بر تو، خانه تو به ما چه سودى مى‏تواند برساند؟ ابوسفیان گفت: هر کسى که دروازه خانه خود را ببندد در امان است، و کسى که داخل مسجد شود، در امان است. مردم چون این سخن را شنیدند طرف خانه‏هاى خود و به طرف مسجد پراکنده شدند. هیثمى (۱۶۷/۶) مى‏گوید: این را طبرانى روایت نموده و رجال وى رجال صحیح‌اند.

[۲۵۹] آنها را به خاطرى گروه سبز گفته‏اند، که خیلى اسلحه و آهن داشتند که در تابش آفتاب از دور سبز به چشم مى‏خورد.