قول عمر سدرباره عمیربن وهب پس از اسلام آوردنش
از عروه بن زبیر به شکل مرسل روایت شده، و در آن گفته است: وقتى که خداوند أاو را هدایت نمود، مسلمانان خوشحال شدند، و عمربن الخطاب سفرمود: هنگامى که به نظرم آمد، خوکى از وى برایم محبوبتر بود، ولى او امروز حتى از بعضى پسرانم برایم محبوبتر است. اسناد این حسن است.
این را همچنان طبرانى از انس سبه شکل موصول به معناى روایت قبلى ولى به اختصار روایت کرده است. هیثمى (۲۸۷/۸) مىگوید: رجال وى رجال صحیح مىباشند. این را همچنین ابن منده به شکل موصول از انس سروایت نموده، و گفته است: غریب مىباشد، و ما آن را از ابوعمران غیر ازین وجه نمىدانیم، این چنین در الاصابه (۳۶/۳) آمده است.
و واقدى از عبدالله بن عمرو بن امیه و او از پدرش روایت نموده: هنگامى که عمیر بن وهب سپس از اسلام آوردنش به مکه آمد، در میان اهل خودش وارد شد و با صفوان ابن امیه هنوز ملاقات ننموده بود، که اسلام خود را آشکار نمود، و بهسوى آن دعوت کرد، این خبر به صفوان رسید، وى گفت:
من وقتى که وى قبل از رفتن به منزلش نزدم نیامد، دانستم که سقوط نموده، و بىدین گردیده است. من هرگز با وى سخن نمىگویم، و نه به او، و نه به عیالش نفعى نمىرسانم. عمیر بر او در حالى که در حجر قرار داشت توقّف کرد، و صدایش نمود، اما صفوان از وى روى گردانید. عمیر به او گفت: تو بزرگى از بزرگان ما هستى، آیا همان حالتى که ما بر آن قرار داشتیم سنگ را عبادت مىنمودیم و برایش ذبح مىکردیم، همان هم دین است؟! شهادت مىدهم که معبودى جز خداى واحد نیست، و محمّد بنده و رسول اوست. صفوان پاسخش را حتى به کلمهاى هم نداد و هیچ نگفت [۲۹۷]. این چنین در الاستیعاب (۴۸۶/۲) آمده. و سعى و تلاش عمیر در اسلام آوردن صفوان در صفحات قبل گذشت.
[۲۹۷] بسیار ضعیف. ابن عبدالبر در «الإستیعاب» (۲/۴۸۶) در سند آن واقدی متروک الحدیث وجود دارد.