گریه نمودن فاطمه لبر تغییر رنگ پیامبر صدر راه جهاد به خاطر اسلام
طَبَرَانى و ابونُعَیم در الحِلْیه و حاکم از ابوثَعْلَبَه خُشَنِى روایت نمودهاند که گفت: پیامبر صاز غزوهاى بازمیگشت، داخل مسجد شده در آن دو رکعت نماز به جاى آورد، - و او این را مىپسندید که چون از سفر برگردد داخل مسجد گردیده در آن دو رکعت نماز به جاى آورد، و سپس احوال فاطمه لرا جویا شده، بعد راهى احوال پرسى همسران خود شود - یک مرتبه وى از سفر خود برمىگشت، نزد حضرت فاطمه لآمد، وقبل از این که به خانههاى همسران خود سرى بزند از وى شروع نمود، حضرت فاطمه از وى در آستانه خانه استقبال نموده، و شروع به بوسیدن روى مبارک - و در لفظى آمده دهنش - و چشمهایش نمود، و درین حالت گریه مىنمود، پیامبر صبه او گفت: «چه چیز تو را به گریه وا داشته است؟» گفت: اى پیامبر خدا صتو را مىبینم که رنگت دگرگون شده، و لباس هایت کهنه و فرسوده گردیده است. پیامبر خدا صبه وى گفت: «اى فاطمه گریه مکن، چون خداوند أپدرت را به چنان کارى مبعوث نموده است که در روى زمین خانهاى از گل، پشم و موى [۶۷]باقى نخواهد ماند مگر این که خداوند أبه واسطه اسلام در آن یا عزّت را وارد مىکند و یا ذلّت را، حتّى (این دین) به جایى خواهد رسید که شب به آنجا مىرسد» [۶۸]. این چنین در کنز العمال (۷۷/۱) آمده است. و هیثمى (۲۶۲/۸) مىگوید: این را طبرانى روایت نموده و در آن یزید بن سِنَان ابوفَرْوَه آمده که وى با ضعف زیادى مقارب الحدیث مىباشد. و حاکم (۱۵۵/۳) گفته: این حدیث از اسناد صحیح بر خوردار است، ولى بخارى و مسلم آن را روایت ننمودهاند. ذهبى این قول وى را تردید نموده مىگوید: یزید بن سنان، همان رُهاوِى اى است، که وى را احمد و غیر وى ضعیف دانستهاند، و عُقْبَه (شیخ وى) شناخته نشده و غیر معروف است. عقبه در اللسان ذکر شده، و مولّف اللسان گفته: بخارى مىگوید: در صحت وى نظر است، ولى ابن حبان وى را از جمله ثقهها ذکر کرده است.
[۶۷] در حدیث بیت مَدَر وَالاوَبَر استعمال شده، بیت مدر: خانه ایست که از خاک و خشت ساخته شده باشد، و این لفظ بر شهرها و قریهها نیز اطلاق مىگردد، چون بنیان آنها غالباً از خاک و خشت مىباشد، و اهل المدر، عبارت است از اهل شهرها. امّا اهل الوبر، عبارت است از بادیه نشینان و کوچىها، به این صورت این کلمات حدیث شامل اهل شهرها و قریهها و اطراف به صورت مجموعى مىگردد. [۶۸] صحیح لغیره. حاکم (۱/۴۸۹)، (۳.۱۵۵)، در سند آن یزید بن سنان است که ضعیف است اما حدیث مقداد بن الاسود نزد امام احمد (۶/۴) شاهد آن است. همچنین طبرانی (۶۰۱)، حاکم (۴/۴۳۰)، و بیهقی (۹/۱۸۱)، و ابن منده (۱۰۸۴) و اسناد آن صحیح است.