حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

پیامبر صو دعوت نمودن ابوجهل

پیامبر صو دعوت نمودن ابوجهل

بیهقى از مُغِیره بن شُعْبَه روایت نموده، که گفت: اوّلین روزى که من پیامبر صرا شناختم همان روزى بود که با ابوجهل در بعضى کوچه‏هاى مکه قدم مى‏زدیم، که ناگهان با پیامر خدا صبرخوردیم. پیامبر صبه ابوجهل گفت: «اى ابوالحکم، بیا به طرف خدا و پیامبرش و در این کار عجله کن، و من تو را به طرف خدا دعوت مى‏کنم»، ابوجهل در پاسخ گفت: اى محمد، آیا تو از دشنام دادن خدایان ما اجتناب نمى‏کنى؟! آیا غیر از این که ما گواهى بدهیم تو (رسالتت) را ابلاغ نمودى چیزى دیگرى هم مى‏خواهى؟ ما گواهى مى‏دهیم که تو ابلاغ نمودى، به خدا سوگند، اگر من بدانم آن چه را تو مى‏گویى حق است از تو پیروى مى‏کردم.

پیامبر خدا صمنصرف گردید، ابوجهل روى خود را به طرف من گردانیده گفت: به خدا سوگند، من مى‏دانم آن چه وى مى‏گوید حق است، ولى مرا یک چیز باز مى‏دارد، و آن این که: بنى قُصَى (قوم رسول خدا) [۱۱۵]( گفتند: حِجَابَت [۱۱۶]خانه در میان ماست، گفتیم: بلى، بعد از آن گفتند: آب دادن و سقایه [۱۱۷]حجاج نیز براى ماست، گفتیم: بلى، بعد گفتند: نَدْوَه [۱۱۸]هم براى ما و در میان ماست، گفتیم: بلى، بعد گفتند: لواء [۱۱۹]نیز در تصرّف ماست، ما گفتیم: بلى، بعد از آن، آنها طعام دادند، [۱۲۰]و ما نیز طعام دادیم تا این که در طعام دادن ما نیز با بنى قصى مساوى و برابر شدیم، آنها بعد گفتند: پیامبر نیز از میان ماست، به خدا سوگند، من این را قبول نمى‏کنم!!. [۱۲۱] [۱۲۲]این چنین در البدایه (۶۴/۳) آمده است.

مانند این را ابن ابى شیبه نیز، چنان که در الکنز (۱۲۹/۷) آمده، روایت کرده، و در حدیث وى آمده است: «اى ابوالحکم بیا به طرف خدا و پیامبرش و کتاب او، و من تو را به‌سوى خداوند دعوت مى‏کنم» [۱۲۳].

[۱۱۵] قُصَى جد چهارم رسول خدا صاست، و این همان شخصیت است که پس از متّحد ساختن قریش و وحدت صفوف آن، سیادت مکه را از سلطه خزاعه کشید، و آن را به دست قریش سپرد، و اساس عزّت و مطرح شدن قریش در تاریخ نیز از همین جا آغاز مى‏شود، اوّلین فرزند کعب بن لؤى بود که به پادشاهى و ریاست قوم خود رسید، و قومش از وى اطاعت نمودند، و به این صورت کلید دارى حرم، آب دادن حجاج، جمع‌آورى مالى که قریش (در جاهلیت) براى حاجیان نیازمند از اموال خود بیرون مى‏آوردند تا براى آنان طعام و نوشیدنى بخرند، ریاست شوراى قریش و بیرق‏جنگ براى وى تعلّق داشت، و او در میان قریش حائز مقام بزرگى بود. [۱۱۶] حجابت: یعنى، کلید دارى خانه کعبه به شکلى که هیچ کس بدون اجازه کلید دار داخل خانه شده نمى‏تواند. [۱۱۷] سقایه: یعنى آب دادن حجاج در موسم حج، که به خاطر قلت آب در مکه این وظیفه خیلى عمده و مهم به شمار مى‏رفت. [۱۱۸] ندوه: یعنى جمع شدن براى مشوره و اظهار نظر، در دارالندوه، جایى که آن را قصى تأسیس نموده بود، و به مثابه مجلس شوراى قریش بود. [۱۱۹] لواء: همان بیرق جنگ است که آن را خود قصى حمل مى‏نمود، و یا براى کسى که انتخاب مى‏کرد تحویل مى‏داد. [۱۲۰] یعنى براى حجاج، چون قبائل عرب طعام حجاج و سقایه آنها را در موسم حج مایه شرف و عزت خود شمرده و بر آن با یکدیگر رقابت مى‏کردند. م. [۱۲۱] ابوجهل با روشى پر از حسد و کینه مى‏گوید، همه این منصب‏ها بدون این که بر ما هیچ امتیازى داشته باشند به آنها تعلّق دارد، همین‏کافى است، و حالا نمى‏توان مقام رسالت را نیز براى آنها قائل شد. م. [۱۲۲] حسن. بیهقی در «الدلائل» (۲/۲۰۷). [۱۲۳] حسن. ابن ابی شیبه در «المصنف» (۸/۳۳۶/۹۷).