تذكّر آنچه در فتح اسكندريه براى اصحاب اتفاق افتاد
راوى مىگوید: بعد از آن عمرو سکسى را نزد صاحب اسکندریه فرستاد تا محتواى نامه امیرالمؤمنین را به او برساند. راوى مىافزاید: صاحب اسکندریه در پاسخ گفت: من این را قبول دارم. گوید: ما همه اسیران در دست خود را جمع نمودیم، و نصارا هم جمع شدند، و ما مردانى را که در دست داشتیم، یک یک مىآوردیم، و او را در میان انتخاب اسلام و نصرانیت اختیار مىنمودیم. اگر اسلام را انتخاب مىنمود، آن چنان تکبیرى مىگفتیم که از تکبیرمان هنگام فتح یک قریه شدید و سخت ترمى بود، مىگوید: و او را به طرف خود مىکشیدیم. اگر نصرانیت را اختیار مىنمود، نصرانىها صدا برآورده و او را بهسوى خود مىکشیدند، و ما بر او جزیه وضع مىکردیم، و از آن به شدت ناراحت شده و مىرنجیدیم، طورى که گویى مردى از طرف ما بهسوى آنها خارج شده (و کافر شده) باشد. راوى مىگوید: تا اختتام همین طور کار به پیش مىرفت، از جمله کسانى که ما آوردیم، یکى هم ابومریم عبدالله بن عبدالرحمن بود، - قاسم مىگوید: من وى را دیدم که سردار بنى زبید بود - مىگوید: ما او را آماده کردیم، و اسلام و نصرانیت را به وى عرضه داشتیم - پدر، مادر و برادرانش همه مسیحى بودند - وى اسلام را انتخاب نمود، و ما او را بهسوى خودمان کشیدیم. مادر، پدر و برادرانش قصد جان وى را داشتند و مىخواستند او را از دست ما بیرون کنند، تا این که لباسهایش را بر وى دریدند. بعد، امروز چنان که مىبینى او رئیس ماست... و حدیث را ذکر نموده.