پیامبر صو فرستادن ابواُمامه بهسوى قومش باهله
طبرانى از ابواُمامه سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صمرا به طرف قومم فرستاد، تا آنها را بهسوى خداوند ﻷدعوت نمایم، و شریعت اسلام را به آنان عرضه کنم. من در حالى نزد آنها آمدم که شترهاى خود را آب داده، آنها را دوشیده، و شیرشان را نوشیده بودند، چون چشمشان به من افتاد گفتند: مرحبا به صُدى بن عَجلان. و افزودند، به ما خبر رسید که تو نیز به دین این مرد گرویدهاى، گفتم: خیر، بلکه به خدا و پیامبرش ایمان آوردهام، و پیامبر خدا صمرا بهسوى شما فرستاده است تا اسلام و شرایع آن را عرضه نمایم. در حالى که ما در این گفتگو قرار داشتیم، آنها کاسه خود را آورده گذاشتند، و همه در اطراف آن جمع شده شروع به خوردن کردند، خطاب به من گفتند: اى صدى بیا و با ما نان بخور، گفتم: واى بر شما!! من از نزد کسى آمدهام که این را براى شما حرام میداند [۱۸۸]مگر آن چه را ذبح کنید، آن هم به همان شکل و صورتى که خداوند نازل فرموده است. پرسیدند: خداوند در این ارتباط چه گفته؟ گفتم: این آیه نازل شده است:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ- تا به این قول خداوندأ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِ﴾[المائدة: ۳].
ترجمه: «حرام گردانیده شده بر شما حیوان مرده و خون و گوشت خوک... و قسمت کردن به وسیله چوبههاى تیر مخصوص بخت آزمایى».
به این صورت من آنها را به اسلام دعوت مىنمودم، و آنها ابا مىورزیدند. گفتم: واى بر شما، برایم کمى آب بیاورید که بسیار تشنه هستم، مىافزاید: من بر سر خود دستارى داشتم. آنها گفتند: خیر. بلکه تو را همین طور مىگذاریم تا از تشنگى بمیرى. مىگوید: من دستارم را بسته و سر خود را در آن گذاشته در ریگستان و در همان گرماى بسیار شدید و طاقت فرسا خوابیدم، کسى درخوابم با جامى از شیشه که مردم دیگر، بهتر از آن را ندیدهاند، و در آن نوشیدنى اى بود که دیگر مردم مرغوبتر از آن را ندیدهاند، نزدم آمد، آن را به من تقدیم کرد، و من آن را نوشیدم، و چون از نوشیدنم فارغ شدم از خواب بیدار شدم، به خدا سوگند، دیگر بعد از آن نوشیدن نه تشنه شدم، و نه هم تشنگى را دانستم [۱۸۹]. هیثمى (۳۸۷/۹) مىگوید: در این روایت بشیر بن شریح [۱۹۰]آمده، که ضعیف مىباشد. ابن عساکر این را به همین طولش و مانند این، چنان که در کنزالعمال (۹۴/۷) آمده، روایت کرده. ابویعلى این را به اختصار روایت نموده و در آخرش افزوده است: بعد از آن مردى از میان آنها به آنان گفت: مردى براى شما از بزرگان قوم خودتان آمده ولى به او هدیه تقدیم نمىکنید؟ پس از آن برایم شیرى آوردند. گفتم: ضرورتى به آن ندارم، و شکمم را به آنها نشان دادم، چون آن را دیدند همه آنان اسلام آوردند. بیهقى نیز این را در الدلایل روایت نموده و در آن افزوده: پیامبر صوى را بهسوى قومش باهله فرستاد. این چنین در الاصابه (۱۸۲/۲) آمده است.
طبرانى نیز این را به سیاق ابویعلى و غیر وى روایت نموده. هیثمى (۳۸۷/۹) مىگوید: این را طبرانى به دو اسناد روایت کرده، و اسناد اوّل آن حسن است و در آن ابوغالب آمده، موصوف ثقه دانسته شده است. این حدیث را حاکم نیز در المستدرک (۶۴۱/۳) روایت نموده. و ذهبى مىگوید: صدقه را ابن معین ضعیف دانسته است.
[۱۸۸] هدف دم مسفوح است، چون آنها بدون مراعات ذبح به صورت اسلامى و شرعى آن ذبیحه را مورد استفاده قرار مىدادند. [۱۸۹] ضعیف. به روایت طبرانی. در سند آن بشیربن شریح است که بر اساس گفتهی هیثمی در «المجمع» (۹/۳۸۷) ضعیف است. [۱۹۰] در شرح حیاه الصحابه، به (سُرَیج) تصحیح شده است.