۲ - احاديث در اطاعات و پيروى از پيامبر جوخلفاى وى ن
«أَخْرِجِ الْبُخَارِيُّ عَنْ أَبِىْ هُرَيْرَهَ س قاَلَ: قاَلَ رَسُوْلُ الله ص: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ الله، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى الله. وَمَنْ أَطَاَعَ أَمِيْرِي فَقَدْ أَطَاعَنِيْ، وَمَنْ عصَىَ أَمِيْرِي فَقَدْ عَصَانِي». بخارى از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا جفرمود: «هر کسى از من اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده، و هر کس از من نافرمانى کند، خداوند را نافرمانى نموده است. و هر کس از امیرى که من مقرّر نمودهام اطاعت نماید، او ازمن اطاعت نموده، و هر کس از امیر من نافرمانى کند، او از من نافرمانى کرده است» [۳].
«وَأَخْرَجَ الْبُخَارِيُّ أَيْضاً عَنْ أَبِىْ هُرَيْرَه سمَرْفُوْعاً: «كُلُّ أُمَّتِيْ يَدْخُلُونَ الْجَنَّه اِلّا مَنْ أبَى، مَنْ أَطَاَعنِي دَخَلَ الجَنَّه وَمَن عَصَاني فَقَد أبَى». كذا في (الجامع) (۲۳۳/۲). بخارى همچنان به شکل مرفوع از ابوهریره سروایت نموده است: «همه امّتم وارد جنّت مىشوند، مگر آن کس که ابا ورزد، هر کس از من اطاعت نماید داخل جنّت مىشود، و هر کس از من نافرمانى کند ابا ورزیده است» [۴]. این چنین در (الجامع) (۲۳۳/۲) آمده است.
«وَ أخْرَجَ البُخَارِيُّ أيضاً عَنْ جَابِرٍ سقَالَ: «جَاءَتْ مَلائِكه اِلَى النَّبِي صوَهُوَ نَائِمٌ فَقَالوا: اِنَّ لِصَاحِبَكُم هَذا مَثَلاً فَاضْرِبُوا لَهُ مَثَلاً: قَالَ بَعْضُهُم: اِنَّه نَائِمٌ وَقَالَ بَعْضُهُم: اِنَّ العَيْنَ نَائِمَه وَالقَلبَ يَقْظانُ، فَقَالوا: مَثَلُهُ كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى داراً وَجَعَلَ فِيْهَا مَأدُبَه، وَبَعَثَ دَاعِياً، فَمَنْ اَجَابَ الدّاعى دَخَل الدّار وَأَكَلَ مِنَ المَأدُبَه، وَمَنْ لَمْ يُجِبِ الدّاعِى لَمْ يَدْخُلِ الدّارَ وَلَمْ يَأكُل مِنَ المَأدُبَه، فَقَالوا: اَوِّلوهَا لَهُ يَفْقَهْهَا، قَالَ بَعْضُهُم: اِنَّهُ نائِمٌ: وَقَالَ بَعْضُهُم: اِنَّ الْعَيْنَ نَاِئمَه وَالقَلبُ يَقْظَانُ، فَقَالوا: الدّارُ الجَنَّه، والدّاعِى مُحَمَّدٌ، فَمَن أَطَاَع مُحَمّداً فَقَد أطَاَعَ الله، وَمَنْ عَصَى مُحَمَّداً فَقَدْ عَصَى الله، وَمُحَمَّد فَرْقٌ بَيْنَ النّاس». بخارى همچنان از جابر سروایت نموده که گفت: «در حالى فرشتههایى نزد پیامبر جآمدند که وى در خواب بود، آنها گفتند: این دوستتان براى خود مثالى دارد، پس برایش مثالى بزنید، بعضى آنها گفتند: وى خواب است، و عدّه، دیگرى از آنها گفتند: چشم خواب، ولى قلب بیدار است، گفتند: مثال وى مانند مردى است که منزلى را بنا نموده، و در آن مهمانى را ترتیب داده، و دعوت دهندهاى را فرستاده است. هر کس که دعوت، دعوت دهنده را پذیرفت داخل منزل شده و از مهمانى خواهد خورد، و کسى که دعوت دعوتگر را نپذیرد نه داخل منزل شود، و نه هم از مهمانى خواهد خورد. ملائک گفتند: این را براى وى تأویل کنید تا بداند. بعضى آنها گفتند: وى خواب است، و بعضى دیگرشان اظهار داشتند: چشم خواب، ولى قلب بیدار است. فرمودند: منزل جنت است [و صاحب آن خداوند] و دعوتگر محمد، بنابراین هر کس از محمّد اطاعت کند، از خداوند اطاعت نموده، و هر کس از محمد، نافرمانى کند، از خداوند نافرمانى نموده، و محمد، تمییز دهنده [۵]آشکارى در میان مردم است» [۶].
دارمى از ربیعه جُرَشِى ساین را، چنان که درالمشکاه (ص ۲۱) آمده، با معنىاش روایت نموده است.
«وَأخرَجَ الشَّيخانُ عن ابى موسى سقال: قَالَ رسولُ الله ص: اِنَّمَا مَثَلِى وَمَثَلُ مَا بَعَثَنِيَ الله بِهِ كَمَثَلِ رَجُلٍ أتى قَوْماً، فَقَالَ: يَا قَوْمِ اِنّيِ رَأيتُ الجَيْشَ بِعَيْنَىَّ، وَاِنّى أنَاَ النَّذِيُر العُريانُ، فَالنَّجَاءَ، فَالنَّجَاءَ، فَأَطَاعَهُ طَائِفَه مِنْ قَومِهِ فَأدْلَجُوا فَانْطَلَقُوا عَلى مَهَلِهِمْ فَنَجَوا، وكَذَّبَتْ طَائِفَه مِنْهُم فَاَصْبَحُوا مَكَانَهُم فَصَبَّحَهُمُ الْجَيْشُ فَاَهْلَكَهُم وَاَجْتَاحَهُم، فَذلِكَ مَثَلُ مَن أطَاَعَنِي فَاتَّبَعَ مَاجِئَتُ بِهِ وَمَثَلُ مَنْ عَصَانِي وَكَذّبَ مَا جِئْتُ بِهِ مِنَ الْحَقِّ». شیخان (بخارى و مسلم): «از ابوموسى سروایت نمودهاند که گفت: پیامبر خدا صفرمود: مثال من و مثال آنچه خداوند مرا به آن مبعوث نموده چون مثال مردى است که نزد قومى آمده، و گفت: اى قوم، من لشکر را به چشم خود دیدم، و من بیم دهندهاى آشکار هستم، بنابراین درصدد نجات خود باشید، درصدد نجات خود باشید. گروهى از وى اطاعت نموده و در همان فرصت، شبانگاه به آهستگى به راه افتاده و نجات یافتند، و گروه دیگرى از ایشان او را تکذیب نموده و شب را در همان جاىشان روز نمودند، صبحگاهان لشکر بر آنها هجوم آورده آنها را به هلاکت رسانید و ریشه کن نمود، این مثال کسى است که مرا اطاعت و از آنچه من با خود آوردم، پیروى کند، و همچنان مثال کسى است که از من نافرمانى و آن حق را که با خود آوردهام، تکذیب نماید» [۷].
«وَأخْرَجَ التِرّْمِذِيُّ عَن عَبدِاللهِ بن عَمْرو بقالَ: قالَ رسولُ الله ص: «لَيَأتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِي كَمَا أَتى عَلَى بَنِيْ اِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى اِنْ كَانَ منْهُم مَنْ أَتَى أمَّهُ عَلاَنِيَه لَكَانَ فِيْ أُمَّتِيْ مَنَ يَصْنَعْ ذلِكَ، وَاِنَّ بَنِىْ اِسْرَاِئيلِ تَفَرَّقَتْ عَلى اِثْنَتَينِ وَسَبْعِيْنَ مِلَّه وَتَفْتَرِقُ اُمَّتِي عَلَىٍ ثَلاثَ وَسَبْعِيْنَ مِلَّه كُلُّهُمْ فِيالنَّارِ اِلَّا مِلَّه وَاحِده، قَالُوا: مَنْ هِىَ يَا رَسُوْلَ اللهِ؟ قَالَ: (مَا أنَا عَلَيْهِ وَ أَصْحَابِي)». «ترمذى از عبدالله بن عمرو بروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صفرمود: آنچه بر بنى اسرائیل آمده بود عین آن بر امّت من نیز خواهد آمد، حتى اگر کسى از آنها با مادرش آشکار زنا نموده باشد، در امّت من کسى خواهد بود که این عمل را انجام مىدهد، و بنى اسرائیل به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند، و امّت من به هفتاد و سه گروه تقسیم مىشود، همه آنها در آتشاند به جز یک گروه، گفتند: اى پیامبر خدا این گروه کدام است؟ گفت: «آنچه من و اصحابم بر آن هستیم» [۸].
«وَاَخْرَجَ الِتّرْمِذِيُّ وَأبوداودَ - وَاللَّفْظُ لَهُ - عَنِ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِيَه سقَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُوْلُ الله صذَاتَ يَوْمٍ ثُمَّ أقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ، فَوَعَظَنَا مَوْعِظَه بَلِيْغَه، ذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُونُ وَوَجِلَتْ مِنْهَا القُلُوبُ، فَقالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللهِ! كَأَنَّ هَذِهِ مَوْعِظَه مُوَدِّعٍ، فَمَاذَا تَعْهَدُ اِلَيْنا؟ قاَلَ: اُوْصِيْكُم بِتَقْوَى الله وَالسَّمْع وَالطَّاعَه، وَاِنْ عَبْدًا حَبَشِيّاً، فَاِنَّهُ مَنْ يَعِشَ مِنْكُمْ بَعْدِى فَسَيَرى اِخْتِلَافًا كَثِيْراً فَعَلَيْكُم بِسُنَّتِى وَسُنَّه الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِيْنَ المَهْدِيِّيْنَ، تَمَسَّكُوْا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّواجِذِ، وَاِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الاُمُوْرِ، فَاِنَّ كُلَّ مُحْدَثَه بِدْعَه وَكُلَّ بِدْعَه ضَلَاَلَه». ترمذى و ابوداود - و لفظ از ابوداود است - «از عِرباض بن ساریه سروایت نمودهاند که گفت: پیامبر صروزى براى ما نماز داد، بعد روى خود را به طرف ما گردانید، و آنچنان وعظ مؤثرى براى مان نمود، که چشمها در آن اشک ریختند، و قلبها خوفناک و هراسان شدند. مردى گفت: اى پیامبر خدا، گویى این موعظه خداحافظى باشد، پس براى ما چه سفارشى مىکنى؟ گفت: «شما را به ترس از خدا، شنیدن و طاعت [۹]وصیت و سفارش مىکنم، اگرچه بنده حبشى هم باشد چون هر کسى که از شما بعد از من زندگى به سر برد، اختلافات زیادى را خواهد دید، در آن صورت باید به سنّت من و سنّت خلفاى راشدین که هدایت شدگانند عمل کنید. به آن چنگ زنید، و آن را با دندانهاى پسین خود محکم بگیرید، و از چیزهاى نو پدید [در دینتان] برحذر باشید، زیرا هرچیز نو پدیدى، بدعت و هر بدعتى گمراهى است» [۱۰].
«وَاَخْرَجَ رَزِين عَن عُمَرَ سمَرْفُوْعاً: سَأَلْتُ رَبّىْ عَنْ اختِلاَفِ أَصْحِابِي مِنْ بَعْدِي، فَأَوْحي اِلَىَّ: يَا مُحَمَّدُ! اِنَّ أَصْحَابَكَ عِنْدِي بِمَنْزِلَه النُّجَوْمِ مِنَ السَّمَاءِ بَعْضُهَا أَقْوى مِنْ بَعْضٍ، وَلِكُلٍ نُوْرٌ، فَمَنْ اَخَذَ بِشَىٍء مِمَّاهُمْ عَلَيْهِ مِنْ اخْتِلَافِهِم فَهُوَ عِنْدِي عَلَى هُدىً. وَقَاَل: أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اِقْتَدَيْتُمْ اِهْتَدَيْتُمْ». كذا في جمع الفوائد (۲۰۱/۲). رزین از عمر سبه شکل مرفوع روایت نموده که رسول الله صفرمود: «از پروردگارم درباره اختلاف اصحابم بعد از خود پرسیدم، خداوند به من وحى فرستاد: اى محمد، اصحاب نزد من به منزله ستارگان آسماناند که بعضى از دیگرى قوى تراند، و همه آنان از نورى برخوردارند، و کسى که به هر آنچه عمل نماید که صحابه برآنند با وجود اختلاف شان، او نزد من بر هدایت است [۱۱]، وگفت: اصحابم چون ستارگاناند به هر کدامشان اقتدا کنید، هدایت شدهاید» [۱۲]. در جمع الفوائد (۲۰۱/۲) این چنین آمده.
«وَاَخْرَجَ التِّرْمِذِيُّ عَنْ حُذَيْفَه سمَرْفُوعاً: اِنِّيْ لاَ أَدْرِيْ قَدْرَ بَقَائِى فِيْكُمْ، فَاْقَتُدوا بِالَّذِيْنَ مِنْ بَعْدِي - وَاَشَارَ اِلى أِبي بَكْرٍ وَعُمَرَ ب- وَاهْتَدُوا بِهَديِ عَمَّارٍ، وَمَا حَدَّثَكُمْ ابنُ مَسْعُودٍ فَصَدِّقُوْه». «ترمذى از حذیفه سبه شکل مرفوع روایت نموده که رسول الله صفرمود: «من اندازه بقاى خود را در میان شما نمىدانم، بنابراین به این دو شخص که بعد از من هستند، اقتدا کنید - و به ابوبکر و عمر باشاره نمود - و از راهنمایى و هدایت عمّار هدایت جویید، و آنچه را ابن مسعود به شما مىگوید وى را تصدیق نمایید» [۱۳].
«وَ أَخْرَجَ أَيْضاً عَن بِلالِ بنِ الحارثِ المُزَنِيّ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ص: مَنْ أحْيا سُنَّه مِنْ سُنَّتِى قَد أُمِيْتَت بَعْدِي فَاِنَّ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْل أُجُوْرِ مَن عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أن يَنْقُصَ ذَلِكَ مِنْ أُجُوْرِهِم شَيْئاً، وَمَن اِبْتَدَعَ بِدْعَه ضَلاَلَه لَا يَرضَاهَاالله وَرَسُولُه كَاَن عَلَيْهِ مِنَ الْاِثْمِ مِثْلُ آثامِ مَن عَمِلَ بِهَا لاَ يَنْقُصُ ذَلكَ مِنْ أَوْزِار هِمْ شَيْئاً. وَاَخْرَجَ ابنُ مَاجَه أيْضاً نَحْوَهُ عَن كَثِيْرِ ابنَ عبدِالله بنِ عَمْرٍو عَن أِبيْهِ عَن جَدِّهِ». وى همچنان از بلال بن حارِث مُزَنِى سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صفرمود: «هر کسى سنّتى از سنّتهاى مرا که پس از من از بین برده شده باشد زنده کند، براى وى به اندازه اجر و پاداش آنان که بدان عمل مىکنند اجر و پاداش است، بدون این که این، از پاداشهایشان چیزى را بکاهد. و کسى بدعت گمراه کننده را که خداوند و رسولش از آن راضى نباشند، ایجاد کند، بر وى گناهى به اندازه کناهان آنانى که بدان عمل مىکنند، مىباشد، و این از گناهانشان چیزى را نمىکاهد» [۱۴]. ابنماجه نیز مانند این را از کثیر ابن عبدالله بن عمرو از پدرش از جدّش روایت نموده است.
«وَأَخْرَجَ التِّرْمِذِيُّ أَيْضاً عَنْ عَمْرِو بنِ عِوْف سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ص: اِنَّ الدِّيْنَ لَيَأرِزُ اِلَى الحِجَازِ كمَاَ تَأرِزُ الحَيَّه اِلىَ جُحْرَها، وَلِيَعْقِلَنَّ الدِّيْنُ مِنَ الْحِجَازِ مَعْقِلَ الاُرْوِيَّه مِن رأسِ الجَبَلِ، اِنَّ الدِّينَ بَدَأ غَرِيْباً وَسَيَعُودُ غَرِيْباً كَمَا بَدَأ، فَطُوْبي لِلْغُرَبَاِء وَهُمُ الَّذِيْنَ يُصْلِحُوْنَ مَا أَفْسَدَ النَّاسُ مِنْ بَعْدِي مِنْ سُنَّتِى». ترمذى همچنان از عمرو بن عوف س روایت نموده که گفت: پیامبر خدا صگفت: «دین خود را به طرف حجاز خواهد کشید، همچنانکه مار خود را به طرف غار خود مىکشد، و دین در حجاز چنان پناه مىبرد، همچنان که گوزن به سر کوه پناه مىبرد. دین غریب شروع شده، و دوباره غریب خواهد گردید، خوشا به حال غریبان، و آنها کسانىاند که آنچه را مردم از سنت من فاسد گردانیدهاند، اصلاح مىکنند» [۱۵].
«وَأَخْرَجَ أيضاً عَن أنسٍ سقَالَ: قَالَ لِىْ رَسُولُ الله ص: يَا بُنَيَّ، اِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُصْبِحَ وَتُمْسِىَ وَلَيْسَ فِي قَلْبِكَ غِشٌّ لِاَحَدٍ فَافْعَلْ، ثُمَّ قَالَ: يَا بُنَيَّ وَذَلِكَ مِنْ سُنَّتِى، وَمَنْ أَحَبَّ سُنَّتِي فَقَدْ أَحَبّنِي وَمَنْ أَحَبّنِي كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّه». وى همچنان از انس سروایت نموده، که گفت: پیامبر صبه من فرمود: «اى پسرم! اگر مىتوانى که روز و شب خود را بدون این که در قلبت درباره کسى کینهاى داشته باشى سپرى کنى، این کار را انجام بده. بعد از آن گفت: اى پسرم، و این از سنّت من است، و کسى که سنّت مرا دوست داشته باشد یقیناً که مرا دوست دارد، و کسى که مرا دوست دارد، در جنّت با من مىباشد» [۱۶].
«وَأَخْرَجَ البَيْهَقِيُّ عَنْ ابنِ عَبّاسٍ بمَرْفُوْعاً: مَنْ تَمَسَّكَ بِسُنَّتِى عِنْدَ فَسَادَ أُمتِّي فَلَهُ أجْرُ مِائَه شَهِيدٍ. وَرَوَاهُ الطَّبَرانِيُّ عَنْ أبِي هُرَيْرَه ساِلَّا أنَّهُ قَالَ: فَلَهُ اَجْرُ شَهِيْدٍ»، كذا في الترغيب (۴۴/۱). بیهقى از ابن عبّاس ببه شکل مرفوع روایت نموده، که رسول صفرمود: «کسى که به سنّت من وقت فساد امّتم، چنگ زند، براى وى اجر و پاداش صد شهید است» [۱۷]. این را طبرانى از ابوهریره سروایت نموده، مگر این که وى گفته: «براى وى اجر شهید است». این چنین در الترغیب (۴۴/۱) آمده است.
«وَأَخْرَجَ الطَّبَرَاِنيُّ وَأبونُعَيْم فِي الحِلْيَه عَن أِبى هُرَيْرَه ساَلْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّتِى عِنْدَ فَسَادَ أُمَّتِي لَهُ أجْرُ شَهِيْدٍ». طَبَرانى و ابونُعَیم در الحلیه از ابوهریره سروایت نمودهاند: «براى چنگ زننده و متمسّک به سنّت من هنگام فساد امّتم اجر و پاداش شهید است» [۱۸].
«وَاَخْرَجَ الْحَكِيْمُ عَنْهُ: المُتَمَسِّكُ بِسُنَّتِيْ عِنْدَ اِخْتَلافِ أُمَّتِيْ كَالقَابِضَ عَلَى الْجَمْرِ». كذا في كنز العمـال (۴۷/۱).
حکیم ترمذى [۱۹]از ابوهریره سروایت نموده: «چنگ زننده به سنت من وقت اختلاف امّتم چون در دست گیرنده پاره آتش است» [۲۰]. این چنین در کنز العمال (۴۷/۱) آمده است.
«وَاَخْرَجَ مُسْلِمٌ عَنْ أَنَسٍ سمَرْفُوْعاً: (مَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِىْ فَلَیسَ مِنِّى) وَ أَخْرَجَهُ ابنُ عَسَاکرَ عَنْ ابنِ عُمَرَ بوَزَادَ فِى أَوَّلِهِ: (مَنْ أَخَذَ بِسُنَّتِىْ فَهْوَ مِنَّى)». مسلم از انس سبه شکل مرفوع روایت نموده: «کسى که از سنّت من روى گرداند، از من نیست» [۲۱]. و این را ابن عساکر از ابن عمر بروایت نموده، و در اوّل افزوده: «کسى که سنّت مرا بگیرد او از من است».
«وَأَخْرَجَ الدَّارَ قُطْنِىُّ عَنْ عَائِشَه لمَرْفُوْعاً: مَنْ تَمَسَّكَ بِالسُّنَّه دَخَلَ الْجَنَّه». دارقطنى از عائشه لبه شکل مرفوع روایت نموده: «کسى که به سنّت تمسّک ورزد داخل جنّت مىشود» [۲۲].
«وَأخْرَجَ السِّجْزِىُّ عَنْ أَنَسٍ سمَرْفُوعاً: (مَنْ أَحْيَا سُنَّتِي فَقَدْ أَحَبَّنِيْ وَمَنْ أَحَبَّنِي كَاَنَ مَعِيْ فِي الْجَنَّه)». سِجْزى از انس سبه شکل مرفوع روایت نموده: «کسى که سنّت مرا زنده کند یقیناً مرا دوست داشته است، و کسى که مرا دوست دارد، در جنّت با من مىباشد» [۲۳].
[۳] بخاری (۱۷۳۸). [۴] بخاری (۷۲۸۰). [۵] یعنى بامبعوث شدن وى مردم به دو گروه تقسیم شدهاند، گروهى که وى را پیروى مىکنند مسلمانان و حزب اللهاند، و گروهى که از وى پیروى نمىکنند، کفّار و حزب شیطان مىباشند، و این خود تمییز واضح و آشکارى در میان مردم است. [۶] بخاری (۷۲۸۱). [۷] بخاری (۲۷۸۳)، (۶۴۸۲) و مسلم (۵۸۴۴). [۸] ترمذی (۲۶۴۱) ترمذی آن را «حسن غریب» دانسته است. همچنین آلبانی آن را در صحیح ترمذی به شمارهی (۲۱۲۹) آورده است. حاکم نیز آن را روایت کرده است (۱/۱۲۸)، و همینطور مروزی در «السنة» (صفحهی ۱۸)، در سند آن عبدالرحمن الافریقی است که ضعیف است اما حدیث شواهدی دارد. نگا: «السلسلة الصحیحة» به شمارهی (۲۰۴). [۹] هدف ازین اطاعت از اولو الامر مىباشد. م. [۱۰] صحیح. ترمذی (۲۶۷۶)، و ابوداود (۴۶۰۷)، و ابن ماجه (۴۲، ۴۳، ۴۴)، و ابن حبان (۵- احسان)، و حاکم (۱/۹۵). ترمذی دربارهی آن میگوید: «حسن صحیح» است. حاکم نیز آن را صحیح دانسته است و ذهبی و آلبانی آن را موقوف دانستهاند. نگا: صحیح ترمذی (۲۱۵۷). [۱۱] موضوع. ابن عساکر (۶/۳۰۳/۱)، و ابن بطه در «الابانة الکبری» (۴/۱۱/۲)، در سند آن عبدالرحمن بن زید العمی است که کذاب (بسیار دروغگو) است. آلبانی در «السلسلة الضعیفة» حکم به وضع (ساختگی بودن) آن داده است. به شمارهی (۶۰) (۱/۸۱). [۱۲] موضوع. ابن بطه در «الابانة الکبری» (۴/۱۱/۲)، و عبد بن حمید در «المنتخب» (۱/۸۶)، در سند آن حمزه بن ابی حمزه است که متروک است و به وضع (ساختن حدیث) متهم شده است. نگا: السلسلة الضعیفة به شمارهی ۶۱ (۱/۸۱). [۱۳] صحیح. ترمذی (۳۷۷۹)، و احمد (۵/۳۸۵، ۴۰۲)، و ابن ماجه (۹۷)، ترمذی آن را حسن دانسته و آلبانی در «صحیح ترمذی» (۲۹۸۸) آن را صحیح دانسته است. [۱۴] ضعیف. ترمذی (۲۶۸۸)، و ابن ماجه (۲۳)، ترمذی آن را حسن دانسته است. منذری در الترغیب (۹۱) در پی این سخن ترمذی چنین گفته است: «بلکه کثیر بن عبدالله متروک و واهی است، اما حدیث شواهد دیگری دارد». آلبانی نیز آن را در «ضعیف الترغیب» (۴۲) و «ضعیف الجامع» (۵۳۵۹) ضعیف دانسته است. [۱۵] ضعیف جدا (بسیار ضعیف). ترمذی (۵۶۳۰) و ابن عدی در الکامل (۶/۵۹) ترمذی دربارهی آن گفته است «حسن صحیح». با وجود آنکه در سند آن کثیر بن عبدالله است که متروک میباشد. بر این اساس آلبانی در «ضعیف الترمذی» دربارهی آن میگوید: «بسیار ضعیف است». [۱۶] ضعیف. ترمذی (۲۶۷۸)، در سند آن علی بن زید بن جدعان است که ضعیف میباشد. آلبانی نیز آن را ضعیف دانسته است. [۱۷] این حدیث ابن عباس بسیار ضعیف است. ابن عدی در «الکامل» (۲/۳۲۷)، و بیهقی در «الزهد الکبیر» (۲۰۹)، در اسناد آن حسن بن قتیبه است که هالک است (هلاک شده) همچنانکه در «اللسان» به شمارهی (۲/۳۰۵) دربارهی وی آمده است. ذهبی چنین میگوید. همچنین دارقطنی دربارهی وی میگوید: متروک الحدیث است. ابوحاتم وی را ضعیف دانسته و الازدی او را واهی دانسته است. العقیلی وی را دچار وهم دانسته است. در ضمن شیخ وی (یعنی شیخ حسن بن قتیبه) شناخته شده نیست. آلبانی در «ضعیف الجامع» (۳۰) دربارهی این حدیث گفته: «بسیار ضعیف است». [۱۸] ضعیف. ابونعبم در «الحلیة» (۸/۲۰۰)، هیثمی در «مجمع الزوائد» آن را به طبرانی در «الاوسط» ارجاع داده است. وی گفته است: در سند آن محمد بن صالح العدوی موجود است که نیافتهام کسی وی را معرفی کرده باشد و بقیه رجال این سند ثقهاند. آلبانی آن را در «ضعیف الجامع» (۵۹۱۳) ضعیف دانسته است. [۱۹] وى حکیم ترمذى، صاحب «نوادر الاصول فی الحدیث» مىباشد، نه ترمذى مشهور صاحب «السنن». [۲۰] حسن. حکیم ترمذی از ابن مسعود. همچنین «الجامع الصغیر» (۲/۱۸۵)، و کنزالعمال (۱/۴۷)، و آلبانی آن را در «السلسلة الصحیحة» (۹۵۷) حسن دانسته است. [۲۱] مسلم (۳۳۴۳)، و احمد (۳/۴۱)، و بخاری در جاهایی از صحیح خود. [۲۲] ضعیف. دارقطنی در «الافراد» همچنین سیوطی در «الجامع الصغیر» (۲/۱۶۹) و به ضعف این روایت از عایشه لاز طریق عمر مولای هشام اشاره کرده است. همینطور ابن جوزی وی (عمر مولای هشام) را در «العلل الـمتناهیة» ضعیف دانسته است. ابن حبان دربارهی وی میگوید: «اخبار را جا بهجا میکند و قابل احتجاج نیست» بر این اساس آلبانی این روایت را در «ضعیف الجامع» ضعیف دانسته است. [۲۳] ضعیف. سیوطی آن را در «الجامع الصغیر» (۲/۱۱۱) به سجزی از انس نسبت داده و به ضعف آن اشاره کرده است. مناوی در «الفیض» (۴۹۱۶) میگوید: در «المیزان» چنین آمده است: در این سند خالد بن انس است که حالش شناخته شده نیست و حدیثش منکر است. سپس این خبر را آورده و سپس میگوید: «آن را بقیه از عاصم بن سعد روایت کرده در حالی که وی نسبت به او ناشناخته است». در «اللسان» آمده است: «این شخص را العقیلی در «الضعفاء» ذکر کرده است» و برای نمونه این حدیث وی را ذکر کرده و میگوید: «بر او متابعه نمیشود و جز به وی شناخته نمیشود و راوی از وی عاصم مجهول است». آلبانی آن را در «ضعیف الجامع» (۳۵۶۰)، و «السلسلة الضعفة» (۴۵۳۸) ضعیف دانسته است.