پیوستن ابوجندل به ابوبصیر و متعرّض شدن آنها به کاروانهاى قریش
راوى مىگوید: ابوجندل بن سهیل بن عمرو ساز دست آنها نجات مىیابد، و خود را به ابوبصیر مىرساند، به این صورت هر کسى که از قریش ایمان مىآورد به ابوبصیر مىپیوست، تا این که آنها یک گروهى را تشکیل دادند، و هرگاه خبر خارج شدن قافله قریش به طرف شام به آنان مىرسید، بر آن هجوم آورده، مردان شامل در کاروان را به قتل مىرسانیدند و اموالشان را مىگرفتند. قریش وقتى از این حالت به تنگ آمد، کسى را نزد پیامبر خدا فرستاد، و او را به خدا و رحم سوگند داده [۲۴۸]و از وى مطالبه نمود تا کسى را نزد این گروه بفرستد، و از ایشان بخواهد که بدون هراس از برگردانیدن آنها به قریش به طرف مدینه بیایند، چون هر کسى از آنها به مدینه رود در امان خواهد بود. پیامبر صنیز دنبال آنها کسى را فرستاد، خداوند أدرین باره این آیات قرآنى را نازل نمود:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ - تا این که به اینجا رسید - ٱلۡحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ﴾[الفتح: ۲۴-۲۶].
ترجمه: «و او کسى است که دستهاى کافران را از شما و دستهاى شما را از ایشان در دل مکه بعد از این که شما را بر آنها پیروز کرد، بازداشت... خشم و نخوت جاهلیت».
غیرت توأم با جاهلیت آنان این بود که آنها اقرار به این ننمودند که وى نبى است و بسم الله الرحمنالرحیم را نیز قبول نکردند، و او را از رسیدن به خانه کعبه باز داشتند. ابن کثیر در البدایه (۱۷۷/۴) مىگوید: این سیاق داراى زیادتها و فواید نیکى است، که در روایت ابن اسحاق از زهرى نمىباشد. و این حدیث را همچنین بیهقى (۲۱۸/۹) به همین طولش روایت کرده است.
[۲۴۸] بخاری (۲۷۳۴) و احمد (۴/۲۳۸، ۳۳۱).