خوشى و سرور عروه به خاطر کشته شدنش در راه خدا و سفارش او به قومش
این حدیث را ابن سعد (۳۶۹/۵) از واقدى از عبدالله بن یحیى از تعدادى از اهل علم روایت نموده، و آن را به شکل طولانى متذکر شده، و در آن آمده: شب به طایف رسید، و وارد منزلش گردید، ثقیفىها نزد وى آمده، و او را به شیوه جاهلیت سلام مىدادند، اما او این را از آنها بد دیده گفت: باید به درود اهل جنت تحیت بدهید: السلام. آنها او را آزار دادند، و به او ناسزا و دشنام گفتند، اما او در مقابلشان بردبارى نشان داد، و از نزدش بیرون رفتند، ودرباره وى دست به توطئه زدند، هنگامى که فجردمید، او بر یکى از غرفههاى خود بلند گردید و براى نماز اذان گفت: ثقیفىها از هر طرف براى وى بیرون رفتند، و مردى از بنى مالک که به او اوس بن عوف گفته مىشد، او را هدف تیر خود قرار داد، و تیر به رگ چهار اندام [۳۰۴]وى اصابت نمود، که خون آن توقف نمىکرد. در این حالت غیلان بن سلمه، کنانه بن عبدیالیل و حکم بن عمرو با چهرههاى شناخته شده و بزرگان احلاف برخاستند، لباس جنگ را بر تن نموده و فرمان بسیج عمومى را صادر کرده گفتند: یا تا آخرین فردمان مىمیریم یا این که در انتقام وى ده تن از رؤساى بنى مالک را به قتل مىرسانیم. هنگامى که عروه بن مسعود این عمل آنها را دید فرمود: به خاطر من جنگ نکنید، من خون خود را براى قاتلم براى اصلاح در میان شما بخشیدم، (تا از جنگ در میانتان جلوگیرى کنم)، این کرامتى بود که خداوند مرا به آن عزت بخشید، و شهادتى بود که خداوند آن را به سویم سوق داد، و گواهى مىدهم که محمّد رسول خداست. او به من خبر داده بود که شما مرا مىکشید، بعد از آن قوم خود را فراخوانده گفت: چون فوت نمودم مرا با همان شهدایى دفن کنید که در رکاب رسول خدا قبل از حرکتش از اینجا به شهادت رسیدند. بعد وى درگذشت، واو را یک جا با آنها دفن نمودند. وخبر کشته شدن وى براى پیامبر صرسید (جناب مبارک فرمود): «مثال عروه...» و حدیث را متذکر شده، و قصّه اسلام آوردن ثقیف در حکایتهاى پیامبر خدا صدر اخلاق و اعمال مؤدى به هدایت مردم در صفحات گذشته، گذشت [۳۰۵].
[۳۰۴] نام رگى است در ذراع. [۳۰۵] بسیار ضعیف. ابن سعد (۵/۳۶۹) آن را از طریق واقدی که متروک است روایت کرده است.