طلیب و دعوت نمودن مادرش اروى بنت عبدالمطّلب
واقدى از محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمى روایت نموده، که گفت: هنگامى که طلیب بن عمیر ساسلام آورد، و نزد مادرش اروى بنت عبدالمطّلب آمد، به وى گفت: من اسلام آوردهام، و پیرو محمّد صشدهام... قضیه را متذکر شده و در آن آمده: او به مادرش گفت: چه مانعى وجود دارد که اسلام بیاورى و از وى پیروى نمایى؟ درحالى که برادرت حمزه اسلام آورده است، پاسخ داد: منتظر مىباشم تا ببینم که خواهرانم چه مىکنند؟ بعد از آن نیز یکى از آنها مىباشم. طلیب مىگوید: به او گفتم:
تو را به خدا سوگند مىدهم که نزد وى برو، به او سلام کن و او را تصدیق کن و گواهى بده که معبودى جز خداى واحد نیست. مادرم پاسخ داد: شهادت مىدهم که معبودى جز خداى واحد نیست و شهادت میدهم که محمّد رسول خداست. پس از آن پیامبر خدا صرا با زبانش مساعدت مىنمود، و پسرش را به نصرت و قیام به اوامر وى ترغیب و تشویق مىکرد [۲۹۴]. این چنین در الاستیعاب (۲۲۵/۴) آمده. و عقیلى این را از طریق واقدى مثل این چنان که در الاصابه (۲۲۷/۴) آمده، روایت کرده است. و حاکم این را در المستدرک (۲۳۹/۳) از طریق اسحاق بن محمّد فروى از موسى بن محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمى از پدرش از ابوسلمه بن عبدالرحمن روایت نموده، که گفت طلیب بن عمیر سدر دار ارقم اسلام آورد، پس از آن بیرون آمده نزد مادرش اروى بنت عبدالمطلب داخل گردید، و به او خبر داد که من پیرو محمّد صشدم و به خداوندى که پروردگار جهانیان است و ذکرش از همه برتر است اسلام آوردم. مادرش گفت: آرى، مستحقترین کسى که همراهش تعاون و همکارى کنى پسر مادربزرگات مىباشد. به خدا سوگند، اگر ما به آن چیزى که مردان بر آن قادرند قادر مىبودیم، حتماً از او پیروى نموده و از وى دفاع مىکردیم. طلیب مىگوید: گفتم: اى مادرم، پس تو را چه چیزى ازین عمل باز مىدارد؟... مانند همان چیزى را که گذشت متذکر شد.
این را ابن سعد در الطبقات (۱۲۳/۳) از محمّد بن ابراهیم تیمى از پدرش مثل این روایت نموده. حاکم (۲۳۹/۳) مىگوید: این حدیث به شرط بخارى صحیح و غریب است، ولى بخارى و مسلم آن را روایت نکردهاند. حافظ در الاصابه (۲۳۴/۲) باتردید این قول گفته است: آن طورى که او گفته نمىباشد، بلکه موسى ضعیف است، و روایت ابوسلمه از طلیب مرسل است، یعنى این قولش: مىگوید: پس گفتم اى مادرم... الى آخره.
[۲۹۴] از «أسد الغابة» (۵/ ۳۹۱).