حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

پیامبر صو گرد آوردن خویشاوندان و اهل بیتش بر طعام جهت دعوت آنها به‌سوى اسلام

پیامبر صو گرد آوردن خویشاوندان و اهل بیتش بر طعام جهت دعوت آنها به‌سوى اسلام

احمد همچنین از على سروایت نموده، که گفت: چون این آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤پیامبر صاهل بیت خود را جمع کرد، که سى تن از آنها گرد آمدند، همه خوردند و نوشیدند، على سمى‏گوید: پیامبر صبه آنها گفت: کى دین‏هاى مرا و وعده هایم را به گردن مى‏گیرد و بعد از من سرپرستى اهلم را مى‏کند تا با من در جنّت همنشین باشد؟» مردى گفت: اى پیامبر خدا تو بحر بودى، و کى مى‏تواند به این کار اقدام نماید؟ على مى‏گوید: بعد از آن پیامبر صاین گفته خود را - سه مرتبه - تکرار نمود. مى‏گوید: پیامبر خدا صآن را بار دیگر بر اهل بیت خود عرضه نمود، در این میان على سگفت: من این مسؤولیت را انجام مى‏دهم [۱۶۳].

احمد همچنین از على سروایت نموده که: پیامبر خدا صبنى عبدالمطّلب را که یک گروهى را تشکیل مى‏دادند، جمع - یا دعوت - نمود که هر یک از آنها تقریباً یک بره گوسفند و یا بز، و مقدار زیادى آب را به تنهایى خود مى‏نوشید، آن گاه پیامبرصبراى آنها یک پیمانه طعام را پخت، آن را خوردند تا این که سیر شدند، و طعام - گویى که به آن هیچ دست نرسیده باشد - به همان حالت خود باقى ماند، و بعد از آن جام کوچکى را آورد و از آن نوشیدند تا این که سیراب شدند، و آن آب به همان صورت قبلى خود باقى ماند، گویى که نوشیده نشده و دست نخورده باشد. پیامبرصبعد از این فرمود: «اى بنى عبد المطّلب، من براى شما به شکل خاص و براى بقیه مردم به شکل عام فرستاده شده‏ام، و ازین واقعه [۱۶۴]معجزه‏اى بزرگ را مشاهده نمودید. اکنون کدام یک از شما با من بیعت مى‏کند تا برادر و رفیقم باشد؟» علىسمی‌گوید: هیچ کس در پاسخ به گفته پیغمبر برنخاست. وى مى‏افزاید: من - که کوچک‏ترین قوم بودم به طرف وى برخواستم. حضرت علىسمی‌گوید: پیامبر صبه من گفت: «بنشین» و بعد از آن او همان گفته خود را سه مرتبه تکرار نمود و در هر مرتبه من در مقابلش بر مى‏خواستم و او به من مى‏گفت: «بنشین» تا این که در مرتبه سوم او دست خود را در دست من نهاد. [۱۶۵]این چنین در تفسیر ابن کثیر (۳۵۰/۳) آمده است. بزار از علىسروایت نموده که گفت: چون آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤. پیامبر خداصگفت: «اى على از یک ران گوسفند با یک پیمانه گندم طعامى آماده کن، و بنى هاشم را برایم جمع نما» - و آنها در آن روز چهل مرد، و یا چهل تن به جز یک مرد (یعنى سه و نه تن) بودند. - علىسمى‏گوید: پیامبر خدا صطعام را خواست و آن را در میان‌شان گذاشت. از آن طعام خوردند تا که سیر گردیدند. در میان آنها کسانى بود که یک بز را با نانخورشش مى‏خورد (و سیر نمى‏شد، ولى این بار همه آنها فقط از همان طعام اندک سیر شدند). بعد از آن جام شیر را به آنان تقدیم داشت، از آن نیز نوشیدند تا این که از نوشیدن باز مانده و سیر شدند. درین فرصت کسى از آنها گفت چون این جادو دیگر جادویى ندیده بودیم - روایت مى‏کنند که گوینده این قول ابولهب بود -، بعد ازین روز باز پیامبر خدا صگفت: «اى على، از پاى گوسفندى با یک پیمانه (گندم) طعام آماده کن، و کاسه بزرگى از شیر را نیز آماده بساز». على سمى‏گوید: من این کار را انجام دادم. آنها از آن چون روز اوّل خوردند، و چنان که در مرتبه اوّل نوشیده بودند، نوشیدند، در این بار نیز چون مرتبه اوّل اضافه ماند. کسى از آنها باز، گفت: ما جادویى چون امروز ندیدیم. پیامبر صبار دیگر بعد ازین رویداد فرمود: «اى على از پاى گوسفند و یک پیمانه (گندم) برایم طعام آماده کن، و کاسه بزرگى از شیر را نیز آماده کن» من این کار را انجام دادم. آن گاه پیامبر صگفت: «اى على، بنى هاشم را برایم جمع کن». من آنها را جمع نمودم و آنها از آن خوردند و نوشیدند، آن گاه پیامبر خدا صپیش از همه آنان گفت: «کدام یکى از شما دین مرا مى‏پردازد». مى‏گوید: خاموش باقى ماندم، و همه قوم نیز خاموش و ساکت بودند، پیامبر خدا صگفته خود را باز تکرار نمود، پاسخ دادم: من اى پیامبر خدا! پیامبر صفرمود: «تو اى على، تو اى على!» [۱۶۶]. هیثمى (۳۰۲/۸) مى‏گوید: این را بزار روایت کرده و لفظ نیز از اوست، و احمد این را به اختصار روایت نموده، چنان که طبرانى در الاوسط به اختصار روایت کرده است، و رجال احمد و یکى از اسنادهاى بزار بدون شریک که ثقه مى‏باشد، رجال صحیح‌اند.

ابن ابى حاتم این را نیز به این معنى روایت نموده و در حدیث وى آمده: پیامبر صگفت: «کدام یکى از شما قرضدارى مرا از طرف من ادا مى‏کند، و خلیفه و جانشینم در اهلم مى‏باشد؟» على سمى‏گوید: همه خاموش شدند و عبّاس نیز از ترس این که شاید با قبول نمودن آن تمام مالش در آن مصرف شود ساکت و خاموش ماند، بعد از آن پیامبر خدا صآن را بار دوم گفت: عبّاس این بار نیز خاموش ماند، چون من این حالت را مشاهده نمودم، گفتم: اى پیامبر خدا، من. على سمى‏افزاید: من در آن روز از همه آنها بد حال‏تر بودم، چشم‏هایم درد مى‏کرد و از آنها آب مى‏رفت و شکمم بزرگ بود، و ساق‏هایم خراشیده شده بودند [۱۶۷]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (۳۵۱/۳) آمده است. این روایت را بیهقى در الدلایل و ابن‏جریر به سیاق مبسوطترى از این سیاق با زیادت‏هاى دیگر به اسناد ضعیف، چنان که در تفسیر ابن کثیر (۳۵۰/۳) و البدایه (۳۹/۳) آمده، روایت نموده‏اند. حدیث به سیاق دیگرى از ابن عبّاس بدر دعوت نمودن مجامع و گروه‏ها در (ص ۱۴۰) ذکر گردید.

[۱۶۳] ضعیف. احمد (۱/۱۱۱) در سند آن منهال بن عمرو و همچنین اسدی وجود دارد که ضعیف است نگا: التقریب (۱/۳۵۲). [۱۶۴] هدف از واقعه، برکت پیدا شدن در طعام و نوشیدنى‏داخل جام است که نشانه‏اى از نبوّت و معجزه را درین مقام ثابت مى‏کند. م [۱۶۵] صحیح. احمد (۱/۱۵۹)، هیثمی در «المجمع» (۸/۳۰۲) می‌گوید: رجال آن ثقه‌اند. شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است. [۱۶۶] ضعیف. شریک بدحفظ است و در واقع از جهت حفظش ضعیف است اما مسلم از وی بصورت متابعه روایت کرده است. [۱۶۷] ضعیف. ابن کثیر آن را در تفسیرش (۳/۳۶۳) به ابن ابی حاتم نسبت داده است. در اسناد آن منهال ابن عمرو که ضعیف است وجود دارد. همچنین عبدالله به عبدالقدوس را ائمه‌ی جرح و تعدیل ضعیف دانسته‌اند. یحیی می‌گوید: او هیچ نیست بلکه رافضی خبیثی است. نگا: «میزان الاعتدال» (۲/۴۵۷).