حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

دعوت نمودن خالدبن ولید از اهل حیره

دعوت نمودن خالدبن ولید از اهل حیره

ابن جریر طبرى (۵۵۱/۲) از ابن حُمَید، از سَلَمه، از ابن اسحاق، از صالح بن کیسان روایت نموده که: خالد وارد حیره شد، و اشراف آنجا همراه قبیصه بن ایاس بن حیه طائى - که کسرى او را پس از نعمان بن منذر بر آنجا گماشته بود - نزد خالد آمدند، خالد به او و همراهانش گفت: شما را به‌سوى خدا و اسلام دعوت مى‏کنم. اگر این را قبول کردید، شما از جمله مسلمانان هستید، و براى‏تان آنچه که براى مسلمانان است مى‏باشد. و بر شما نیز آنچه است که بر مسلمانان مى‏باشد، اگر این را قبول نکردید، جزیه بپردازید، اگر از پرداختن جزیه هم امتناع ورزیدید، من نزد‌تان با اقوامى آمده‏ام که به مرگ از علاقمندى و حرص شما به زندگى، حریص‏تر و علاقمندتر هستند، با شما در این صورت جهاد مى‏کنیم، تا خداوند در میان ما و شما فیصله نماید. قبیصه به او پاسخ داد: ما به جنگ تو نیازى نداریم، بلکه بر همان دین خود مى‏باشیم، و به شما جزیه مى‏دهیم، آن گاه خالد با آنها به نود هزار درهم مصالحه نمود [۳۲۱].

بیهقى (۱۸۷/۹) این را از طریق یونس بن بُکیر از ابن اسحاق روایت نموده، و در آن آمده: خالد فرمود: شما را به‌سوى اسلام دعوت مى‏کنم، و به این که شهادت بدهید معبودى جز خداى واحد نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و نماز را برپا کنید، زکات را بپردازید، و احکام مسلمین را قبول نمایید. این در حالى خواهد بود، که براى شما همان امتیازى است که براى مسلمین مى‏باشد، و بر شما نیز همان چیزى است که بر مسلمین مى‏باشد. هانى‏ء در پاسخ گفت: اگر این را نخواهم پس چه خواهد بود؟ گفت: اگر از این ابا ورزیدید، با دست خود جزیه مى‏دهید، پرسید: اگر از این هم ابا ورزیدیم؟ گفت: اگر ازین هم ابا ورزیدید، شما را با قومى پامال خواهم نمود که مرگ براى‌شان از زندگى براى شما، محبوب‏تر است. هانى‏ء گفت: امشب را به ما مهلت ده، تا در این ارتباط با هم فکر نماییم، پاسخ داد: درست است این را پذیرفتم. صبح آن روز هانى‏ء آمده گفت: ما بر این توافق نمودیم تا جزیه بپردازیم، پس بیا تا با تو صلح نمایم... و قصه را یادآور شده و همچنین در البدایه (۹/۷) مى‏گوید: هنگامى که مردم در روز یرموک به هم نزدیک گردیدند، ابوعبیده و یزید بن ابى سفیان در حالى که آنها را ضراربن اَزوَر، حارث بن هشام و ابوجندل بن سهیل همراهى مى‏نمودند، پیش رفته و صدا نمودند: ما امیرتان را مى‏خواهیم تا با وى بنشینیم، آن گاه براى آنها اجازه ورود به نزد تَذارُق (برادر هرقل) داده شد، دیدند که نامبرده در خیمه‏اى از ابریشم نشسته است. صحابه گفتند: ما داخل شدن در این را حلال نمى‏دانیم. فرمان داد تا فرشى از ابریشم براى اصحاب بگسترند، گفتند، ما بر این هم نمى‏نشینیم، آن گاه او - (فرمانده ارتش روم) - در همان جایى که اینها خواستند همراهشان نشست، و به صلح راضى شدند، [۳۲۲]و صحابه از نزد آنها بعد از این که آنان را به‌سوى خداوند أدعوت نمودند، و این دعوت نتیجه‏اى نداد دوباره برگشتند [۳۲۳].

[۳۲۱] ضعیف. ابن جریر (۲/۵۵۱) در سند آن محمد بن حمید رازی است که آنگونه که در «التقریب» (۲/۱۵۶) آمده ضعیف است. [۳۲۲] در البدایه نیز آمده است: راضى شدند، ولى درست این است که: درباره صلح مذاکره و مباحثه نمودند، وگرنه چنان که ظاهر است به صلحى در آنجا نرسیدند، و رضایتى هم حاصل نشد. [۳۲۳] سند آن ضعیف است. مرسل است. نگا: «البدایة» (۷/۹).