دعوت نمودن خالدبن ولید از اهل حیره
ابن جریر طبرى (۵۵۱/۲) از ابن حُمَید، از سَلَمه، از ابن اسحاق، از صالح بن کیسان روایت نموده که: خالد وارد حیره شد، و اشراف آنجا همراه قبیصه بن ایاس بن حیه طائى - که کسرى او را پس از نعمان بن منذر بر آنجا گماشته بود - نزد خالد آمدند، خالد به او و همراهانش گفت: شما را بهسوى خدا و اسلام دعوت مىکنم. اگر این را قبول کردید، شما از جمله مسلمانان هستید، و براىتان آنچه که براى مسلمانان است مىباشد. و بر شما نیز آنچه است که بر مسلمانان مىباشد، اگر این را قبول نکردید، جزیه بپردازید، اگر از پرداختن جزیه هم امتناع ورزیدید، من نزدتان با اقوامى آمدهام که به مرگ از علاقمندى و حرص شما به زندگى، حریصتر و علاقمندتر هستند، با شما در این صورت جهاد مىکنیم، تا خداوند در میان ما و شما فیصله نماید. قبیصه به او پاسخ داد: ما به جنگ تو نیازى نداریم، بلکه بر همان دین خود مىباشیم، و به شما جزیه مىدهیم، آن گاه خالد با آنها به نود هزار درهم مصالحه نمود [۳۲۱].
بیهقى (۱۸۷/۹) این را از طریق یونس بن بُکیر از ابن اسحاق روایت نموده، و در آن آمده: خالد فرمود: شما را بهسوى اسلام دعوت مىکنم، و به این که شهادت بدهید معبودى جز خداى واحد نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و نماز را برپا کنید، زکات را بپردازید، و احکام مسلمین را قبول نمایید. این در حالى خواهد بود، که براى شما همان امتیازى است که براى مسلمین مىباشد، و بر شما نیز همان چیزى است که بر مسلمین مىباشد. هانىء در پاسخ گفت: اگر این را نخواهم پس چه خواهد بود؟ گفت: اگر از این ابا ورزیدید، با دست خود جزیه مىدهید، پرسید: اگر از این هم ابا ورزیدیم؟ گفت: اگر ازین هم ابا ورزیدید، شما را با قومى پامال خواهم نمود که مرگ براىشان از زندگى براى شما، محبوبتر است. هانىء گفت: امشب را به ما مهلت ده، تا در این ارتباط با هم فکر نماییم، پاسخ داد: درست است این را پذیرفتم. صبح آن روز هانىء آمده گفت: ما بر این توافق نمودیم تا جزیه بپردازیم، پس بیا تا با تو صلح نمایم... و قصه را یادآور شده و همچنین در البدایه (۹/۷) مىگوید: هنگامى که مردم در روز یرموک به هم نزدیک گردیدند، ابوعبیده و یزید بن ابى سفیان در حالى که آنها را ضراربن اَزوَر، حارث بن هشام و ابوجندل بن سهیل همراهى مىنمودند، پیش رفته و صدا نمودند: ما امیرتان را مىخواهیم تا با وى بنشینیم، آن گاه براى آنها اجازه ورود به نزد تَذارُق (برادر هرقل) داده شد، دیدند که نامبرده در خیمهاى از ابریشم نشسته است. صحابه گفتند: ما داخل شدن در این را حلال نمىدانیم. فرمان داد تا فرشى از ابریشم براى اصحاب بگسترند، گفتند، ما بر این هم نمىنشینیم، آن گاه او - (فرمانده ارتش روم) - در همان جایى که اینها خواستند همراهشان نشست، و به صلح راضى شدند، [۳۲۲]و صحابه از نزد آنها بعد از این که آنان را بهسوى خداوند أدعوت نمودند، و این دعوت نتیجهاى نداد دوباره برگشتند [۳۲۳].
[۳۲۱] ضعیف. ابن جریر (۲/۵۵۱) در سند آن محمد بن حمید رازی است که آنگونه که در «التقریب» (۲/۱۵۶) آمده ضعیف است. [۳۲۲] در البدایه نیز آمده است: راضى شدند، ولى درست این است که: درباره صلح مذاکره و مباحثه نمودند، وگرنه چنان که ظاهر است به صلحى در آنجا نرسیدند، و رضایتى هم حاصل نشد. [۳۲۳] سند آن ضعیف است. مرسل است. نگا: «البدایة» (۷/۹).