حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

پیامبر صو دعوت نمودن کنْدَه

پیامبر صو دعوت نمودن کنْدَه

ابونُعیم در الدلائل (ص۱۰۳) همچنین از طریق واقدى روایت نموده که: محمّد بن عبدالله بن کثیر بن صلت از ابن رُومان و عبدالله بن ابى بکر و غیر آنها شخبر داد که گفتند: پیامبر خدا صنزد کنده در اقامتگاه‏هاى آنها در عُکاظ تشریف آورد، و مثل آنها قبیله نرم و حلیم عرب را قبل از آن ملاقات نکرده بود، و چون نرمى آنها و قوت منطق‌شان را در ارتباط با خود ملاحظه نمود، با آنها به صحبت شروع نموده گفت: «شما را به‌سوى خداوند واحد و لا شریک، دعوت مى‏کنم، و این که از من آن چنان که از نفس‏هاى خود حمایت مى‏کنید، حمایت و پشتیبانى نمایید، اگر کامیاب و غالب شوم شما در آن وقت مخیر هستید»، عامه آنها گفتند: چقدر سخن خوبى است! ولى ما آن چه را پدران مان عبادت مى‏نمودند، عبادت مى‏کنیم. فرد خردسالى از میان آنها گفت: اى قوم، قبل از این که دیگران این مرد را پیروى نمایند، شما به پیروى از وى سبقت جویید به خدا سوگند، اهل کتاب صحبت از این دارند که نبى اى از حرم ظهور مى‏کند، که زمان ظهورش نزدیک شده است. درمیان قوم یک انسان یک چشم نیز وجود داشت، وى گفت: خاموش باشید تا من صحبت کنم، او را خویشاوندان و قومش بیرون رانده‏اند، و شما وى را پناه مى‏دهید؟! آیا مى‏خواهید متحمّل جنگ با همه عربها شوید؟! نه، باز هم نه. پیامبر خدا صاز نزد آنها اندوهگین برگشت، و آنها به طرف قوم خود برگشته این قضیه را براى ایشان نقل نمودند. مردى از یهود گفت: به خدا سوگند، شما نصیب و سهم خود را از دست داده‏اید، (و راه خطایى را پیموده‏اید)، اگر به طرف این مرد قبل از دیگران مى‏شتافتید، سردار همه عرب‌ها مى‏گردیدید، و ما صفت وى را در کتاب خود مى‏یابیم. قوم‌هایی که پیامبر صرا دیده بودند، با شنیدن هر صفتى (از زبان همان یهودى که از کتاب بیان مى‏نمود) آن را تصدیق مى‏کردند که این صفت در وى بود، بعد از آن همان یهودى افزود: جاى ظهور وى را ما در مکه مى‏یابیم، و دار هجرتش را به یثرب (مدینه منوره). بنابراین قوم بر این اتّفاق نمودند که در موسم حج سال آینده وى را ملاقات نموده و به خواست‌هایش پاسخ مثبت دهند، ولى آنها را یکى از سرداران‌شان از اداى حج در همان سال باز داشت، و هیچ یکى از آنها نتوانست تا وى را در آن سال ببیند. آن یهودى در گذشت، و هنگام مرگش شنیده شد که به محمّد صایمان دارد و او را تصدیق مى‏کند [۱۳۶].

[۱۳۶] بسیار ضعیف. ابونعیم در «الدلائل» (ص۱۳) در سند آن واقدی متروک است.