حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

بیعت فاطمه بنت عتبه و خواهرش هند همسر ابوسفیان

بیعت فاطمه بنت عتبه و خواهرش هند همسر ابوسفیان

حاکم (۴۸۶/۲) از فاطمه بنت عتبه بن ربیعه بن عبد شمس لروایت نموده، که: ابوحذیفه بن عتبه س، او و هند دختر عتبه را به خاطر بیعت نمودن نزد رسول خدا صآورد. فاطمه گوید: پیامبر صاز ما بیعت گرفت و بر ما شرط گذاشت. فاطمه مى‏گوید: به وى گفتم: اى پسر عمو، آیا در قومت چیزى از این آفت‏ها و یا بلاها را مى‏دانى؟ [۴۰۴]ابوحذیفه گفت: خاموش باش!! و با وى بیعت کن، چون به این بیعت مى‏شود، و این طور شرط گذاشته مى‏شود. هند گفت: با تو بر سرقت بیعت نمى‏کنم، به خاطر این که من از مال شوهرم دزدى مى‏نمایم، آن گاه پیامبر صدست خود را بازداشت، و هند نیز دستش را باز داشت. تا این که دنبال ابوسفیان کسى را فرستاد، و از وى برایش بخشش خواست. ابوسفیان گفت: (از خرماى)تر قبول دارم، ولى از (خرماى) خشک نه، و نه از نعمت. (راوى) مى‏افزاید: وما با وى بیعت کردیم. بعد از آن فاطمه لگفت: هیچ قبه و سایه بانى از قبه تو برایم بد و مبغوض‏تر نبود، و خیلى دوست داشتم که خداوند، آن و آنچه را در آن است از بین ببرد، اما (اکنون) به خدا سوگند هیچ قبه‏اى نسبت به قبه تو براى من دوست داشتى‏تر نیست، که خداوند آن را آباد کند و در آن برکت اندازد. پیامبر خدا صآن گاه فرمود: «و همچنین به خدا سوگند، یکى از شما ایمان نمى‏آورد که من از فرزند و پدرش برایش محبوبتر نباشم» [۴۰۵]. حاکم مى‏گوید: این حدیث صحیح الاسناد است، ولى بخارى و مسلم آن را روایت نکرده‏اند. ذهبى با وى موافقت نموده گفته است: صحیح مى‏باشد.

و نزد ابویعلى از عائشه لروایت است که گفت: هند بنت عتبه بن ربیعه لنزد پیامبر خدا صآمد تا با وى بیعت نماید، رسول خدا صبه طرف دستهاى وى توجّه نموده فرمود: «برو دست‏هاى خود را تغییر بده». گوید: هند رفت و دست‏هاى خود را با حناء تغییر داد، و بعد از آن نزد رسول خدا صآمد. پیامبر صفرمود: «با تو بر این بیعت مى‏کنم که به خدا چیزى را شریک نیاورى، دزدى نکنى و زنا ننمایى». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟ رسول خدا صفرمود: «و اولاد خود را از ترس گرسنگى به قتل نرسانید». هند گفت: آیا براى ما اولادى باقى گذاشته‏اى تا آنها را بکشیم؟ مى‏گوید: با وى بیعت نمود، و بعد از آن براى رسول خدا ص- در حالى که دو کره طلا در دست خود داشت - گفت: درباره این دو کره چه مى‏گویى؟ گفت: «دو اخگر از اخگرهاى جهنم‏اند [۴۰۶]» [۴۰۷]. هیثمى (۳۷/۶) مى‏گوید: در این روایت کسانى‏اند که من ایشان را نشناختم. و این را ابن ابى حاتم به اختصار، چنان که در ابن کثیر (۳۵۴/۴) آمده، روایت نموده است. و در الاصابه (۴۲۵/۴) مى‏گوید: قصه هند، در این قولش در وقت بیعت زنان: «و این که سرقت ننمایند و زنا نکنند...» هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟» و هنگام این قول پیامبر ص«اولاد خود را به قتل نرسانند». ما آنها را در کودکى تربیت نمودیم، و تو در بزرگى به قتل‌شان رسانیدى، مشهور است. و یکى از طریق‏هاى آن این است که ابن سعد، به سند صحیح مرسل از شعبى و از میمون بن مهران روایت نموده، و در روایت شعبى آمده: «و زنا نکنند». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا می‌کند؟ «و اولاد خود را به قتل نرسانید». هند گفت: تو آنها را به قتل رسانیدى. و در روایتى مانند آن آمده ولى در آن هند گفته است: آیا در روز بدر فرزندى براى ما گذاشتى.

و ابن منده روایت نموده و در اول آن آمده: من مى‏خواهم با محمّد بیعت کنم. (ابوسفیان) گفت: تو را دیدم که انکار داشتى و کفر مى‏ورزیدى. هند گفت: آرى به خدا سوگند (چنین بود ولى) به خدا سوگند، من قبل از امشب دیگر ندیده بودم که خداوند به گونه‏اى که شایسته اوست در این مسجد عبادت شده باشد، به خدا سوگند، آنها شب را در نمازگزاردن، قیام، رکوع و سجده سپرى نمودند [۴۰۸]، (ابوسفیان) گفت: این تو بودى که آن همه چیزها را انجام دادى، حالا همراه با مردى از قومت برو. هند نزد عمر سرفت، بنا بر این عمر سنیز با هند رفت و برایش اجازه خواست، و او در حالى که نقاب داشت، داخل گردید... و بعد قصه بیعت را متذکر شده و در آن به نقل از (حدیث) مرسل شعبى که در بالا ذکر گردید چنین آمده: هند گفت، من از مال ابوسفیان (چیزهایى را بدون اجازه وى) به مصرف رسانیده بودم.ابوسفیان گفت، آنچه را تو از مالم گرفته‏اى، حلال است.

این را ابن جریر از حدیث ابن عبّاس بچنان که ابن کثیر درتفسیر خود (۳۵۳/۴) متذکر گردیده، روایت نموده است، و در آن آمده: ابوسفیان گفت: آنچه گرفته‏اى و تمام شده و یا مانده است همان برایت حلال است. آن گاه رسول خدا صخنده نمود و هند را شناخت و فراخواندش، هند دست پیامبر خدا صرا گرفت و از وى معذرت و پوزش خواست [۴۰۹]رسول خدا صفرمود: «تو هند هستى» هند گفت: خداوند گناهان گذشته را خود عفو کند. پیامبر صاز وى چشم پوشید، و گفت: «و زنا نمى‏کنند». هند گفت: اى رسول خدا آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟! پاسخ داد: «نه، به خدا سوگند آزاد زنا نمى‏کند». و افزود: «و اولاد خود را به قتل نمى‏رسانند». هند گفت: تو آنها را در روز بدر به قتل رسانیدى، بنابراین تو و آنها خوبتر مى‏دانید. رسول خدا صفرمود: «بهتانى را که از پیش دست‏ها و پاهاى خویش بسته باشند نمى‏آورند». و افزود: «و در کار معروف و پسندیده تو را‌ نافرمانى نمى‏کنند». مى‏گوید: ایشان را از نوحه‏سرایى، و عمل اهل جاهلیت که لباس‏ها را پاره مى کردند، روى‏ها را (با ناخن) مى‏خراشیدند، موها را می‌کندند و به بدى و هلاکت دعا مى‏نمودند، بازداشت [۴۱۰]. ابن کثیر مى‏گوید: این یک اثر غریب است. و ابن ابى حاتم از اسید بن ابى اسید براد [۴۱۱]از زنى از جمله زنانى که بیعت کرده‏اند، روایت نموده که گفت: از جمله چیزهایى که پیامبر خدا صبر آن از ما بیعت گرفته بود، این است که از وى در کار پسندیده‏اى نافرمانى نکنیم، روى را نخراشیم، موى را نکنیم، گریبان را ندریم و به هلاکت دعا نکنیم. این چنین در تفسیر ابن کثیر (۳۵۵/۴) آمده است [۴۱۲].

[۴۰۴] یعنى آیا در قومت زنا و سرقت و... موجود است که تو بر ما شرط مى‏گذارى تا آنها را انجام ندهیم؟ م. [۴۰۵] حسن. به روایت حاکم (۲/ ۴۸۷)، وی آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز همینگونه گفته است. نگا: «الصحیحة» (۲/ ۴۸). [۴۰۶] ضعیف. به روایت ابویعلی. (۴۷۵۴) و ابن ابی حاتم آنگونه که در تفسیر ابن کثیر آمده است (۴/ ۳۵۵). همچنین ابی داوود (۴۱۶۵). در سند آن غبیطة بنت عمرو است که مقبول است. آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: مجمع الزوائد. [۴۰۷] از رسول خدا صثابت است که وى: ابریشمى را گرفت، و آن را در دست راست خود قرار داد، و طلایى را گرفت و آن را در دست چپ خود قرار داد، بعداز آن گفت: «این دو بر مردان امت من حرام‏اند»، و ابن ماجه افزوده است: «و براى زنان آنها حلال است». و شاید اینجا هدف پیامبر خدا صاین باشد که اگر آنها را براى بیگانگان آشکار سازد، در این صورت پاره‏هاى آتشى از جهنم‏اند. [۴۰۸] هدف هند شب فتح مکه است، که یاران رسول خدا صآن شب را به خاطر نصیب شدن فتح و در هم کوبیدن دشمنان، بر عکس دیگران که از پیروزى خود با رقص و پاى کوبى و برپایى مجالس نامشروع و روا داشتن اسراف جشن مى‏گیرند، سرتا پا در عبادت، خشوع ونیایش به درگاه خداوند أسپرى نمودند، این حالت نامانوس بود که هند را شگفت‏زده ساخت و واداشتش که نزد پیامبر صبرود و با وى بیعت نماید. به نقل از پاورقى و باتصرف. م. [۴۰۹] صحیح و ثابت این است که پیامبر خدا صبا زنان مصافحه نمى‏نمود، نه در بیعت و نه در غیر آن، شاید درین مقام هند از بازوان پیامبر صاز بالاى لباس گرفته باشد، بدون این که پوست وى را به دست لمس کند. [۴۱۰] ضعیف. طبری در تفسیر خود (۲۸/ ۷۸) در سند آن عطیة العوفی است که شیخی است مدلس. ابن کثیر نیز درباره‌ی این روایت می‌گوید: اثری است غریب. [۴۱۱] ضعیف. طبرانی آن را روایت کرده است که آنطور که در «المجمع» (۶/ ۴۰) آمده است مرسل است. [۴۱۲] ضعیف. منقطع است. آنگونه که مزنی در «تهذیب کمال» (۳/ ۲۳۸) گفته است، براد هیچ روایتی از صحابه ندارد.