حرص حضرت عمر سبر دعوت و برگشتن مرتدین به دین اسلام
عبدالرزاق از انس سروایت نموده، که گفت: ابوموسى مرا به خاطر رسانیدن خبر فتح شوشتر - بزرگترین شهر خوزستان - نزد حضرت عمر سفرستاد. عمر ساز من پرسید - آن وقت شش تن از اهل بَکر بن وائل از اسلام برگشته و با مرتد شدن به مشرکین پیوسته بودند - و گفت: آن افراد مربوط به بکر بن وائل چه شدند؟ پاسخ دادم: اى امیرالمؤمنین! آنها مردمانىاند که از اسلام مرتد شده و به مشرکین پیوستهاند، و راهى جز کشته شدن در پیش نداشتند. آن گاه عمر سفرمود: اگر آنها را به سلامت مىگرفتم برایم از طلوع آفتاب بر هر زرد و سفید [۶۹]بهتر و محبوبتر بود. پرسیدم: اى امیرالمؤمنین، اگر آنها را سلامت گرفتار مىنمودى با ایشان چه برخوردى مىکردى؟ به من گفت: همان دروازهاى را که از آن بیرون رفته بودند، براىشان عرضه مىنمودم تا در آن وارد شوند. اگر این کار را انجام مىدادند، از آنها مىپذیرفتم، و الّا آنها را روانه زندان مىساختم. این چنین در الکنز (۷۹/۱) آمده، و بیهقى (۲۰۷/۸) نیز آن را بالمعنى روایت کرده است.
و نزد مالک و شافعى و عبدالرزاق و ابوعُبَید در الغریب و بیهقى (ص ۲۰۷) از عبدالرحمن قارى روایت است که گفت: مردى از طرف ابوموسى نزد حضرت عمر سآمد، عمر سوى را ازاحوال مردم پرسید و او خبر آنها را به حضرت عمر سرسانید، بعد از آن حضرت عمر سپرسید: آیا خبر جدیدى را از شهرهاى دور در دست دارید؟ پاسخ داد: بلى، مردى پس از اسلام آوردنش کافر گردید، عمر سگفت: با وى چه کار کردید؟ آن مرد پاسخ داد: ما او را گرفتار نموده و گردنش را قطع کردیم، عمر سگفت: چرا وى را سه روز حبس ننمودید و هر روز یک نان به او مىدادید، از وى طلب توبه مىکردید، شاید او توبه مىنمود، و به امر خداوند أبر مىگشت؟! بار خدایا، من در آنجا حاضر نبودم، و به این کار دستور ندادهام و از آن وقتى که خبرش به من رسید اظهار رضایت مندى ننمودهام!.
و نزد مُسَدَّد و ابن عبدالحکم از عمرو بن شعیب از پدرش از پدر بزرگش روایت است که گفت: عمرو بن العاص سبا نوشتن نامهاى براى حضرت عمر ساز وى در قبال مردى طالب هدایت شد که اسلام آورده بود، و بعد کافر شده، بعد از آن اسلام آورده و باز کافر شده بود، حتى این عمل را چندین مرتبه تکرار نموده بود. آیا اسلام وى را قبول کند و یا خیر؟ عمر سبه او نوشت، که اسلام وى را تا آن وقت که خداوند أاز ایشان قبول مىکند بپذیر، اسلام را به وى عرضه کن اگر آن را پذیرفت او را رها کن. وگرنه سرش را قطع نما. این چنین در الکنز (۷۹/۱) آمده است.
[۶۹] هدف از زرد طلا و از سفید نقره است، یعنى به سلامت گرفتن و در صورت ممکن داخل شدن دوباره آنها به اسلام از تعلق گرفتن همه طلاها و نقرههاى دنیا برایم بهتر بود. م.