حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

حرص حضرت عمر سبر دعوت و برگشتن مرتدین به دین اسلام

حرص حضرت عمر سبر دعوت و برگشتن مرتدین به دین اسلام

عبدالرزاق از انس سروایت نموده، که گفت: ابوموسى مرا به خاطر رسانیدن خبر فتح شوشتر - بزرگ‌ترین شهر خوزستان - نزد حضرت عمر سفرستاد. عمر ساز من پرسید - آن وقت شش تن از اهل بَکر بن وائل از اسلام برگشته و با مرتد شدن به مشرکین پیوسته بودند - و گفت: آن افراد مربوط به بکر بن وائل چه شدند؟ پاسخ دادم: اى امیرالمؤمنین! آنها مردمانى‌اند که از اسلام مرتد شده و به مشرکین پیوسته‏اند، و راهى جز کشته شدن در پیش نداشتند. آن گاه عمر سفرمود: اگر آنها را به سلامت مى‏گرفتم برایم از طلوع آفتاب بر هر زرد و سفید [۶۹]بهتر و محبوبتر بود. پرسیدم: اى امیرالمؤمنین، اگر آنها را سلامت گرفتار مى‏نمودى با ایشان چه برخوردى مى‏کردى؟ به من گفت: همان دروازه‏اى را که از آن بیرون رفته بودند، براى‏شان عرضه مى‏نمودم تا در آن وارد شوند. اگر این کار را انجام مى‏دادند، از آنها مى‏پذیرفتم، و الّا آنها را روانه زندان مى‏ساختم. این چنین در الکنز (۷۹/۱) آمده، و بیهقى (۲۰۷/۸) نیز آن را بالمعنى روایت کرده است.

و نزد مالک و شافعى و عبدالرزاق و ابوعُبَید در الغریب و بیهقى (ص ۲۰۷) از عبدالرحمن قارى روایت است که گفت: مردى از طرف ابوموسى نزد حضرت عمر سآمد، عمر سوى را ازاحوال مردم پرسید و او خبر آنها را به حضرت عمر سرسانید، بعد از آن حضرت عمر سپرسید: آیا خبر جدیدى را از شهرهاى دور در دست دارید؟ پاسخ داد: بلى، مردى پس از اسلام آوردنش کافر گردید، عمر سگفت: با وى چه کار کردید؟ آن مرد پاسخ داد: ما او را گرفتار نموده و گردنش را قطع کردیم، عمر سگفت: چرا وى را سه روز حبس ننمودید و هر روز یک نان به او مى‏دادید، از وى طلب توبه مى‏کردید، شاید او توبه مى‏نمود، و به امر خداوند أبر مى‏گشت؟! بار خدایا، من در آنجا حاضر نبودم، و به این کار دستور نداده‏ام و از آن وقتى که خبرش به من رسید اظهار رضایت مندى ننموده‏ام!.

و نزد مُسَدَّد و ابن عبدالحکم از عمرو بن شعیب از پدرش از پدر بزرگش روایت است که گفت: عمرو بن العاص سبا نوشتن نامه‏اى براى حضرت عمر ساز وى در قبال مردى طالب هدایت شد که اسلام آورده بود، و بعد کافر شده، بعد از آن اسلام آورده و باز کافر شده بود، حتى این عمل را چندین مرتبه تکرار نموده بود. آیا اسلام وى را قبول کند و یا خیر؟ عمر سبه او نوشت، که اسلام وى را تا آن وقت که خداوند أاز ایشان قبول مى‏کند بپذیر، اسلام را به وى عرضه کن اگر آن را پذیرفت او را رها کن. وگرنه سرش را قطع نما. این چنین در الکنز (۷۹/۱) آمده است.

[۶۹] هدف از زرد طلا و از سفید نقره است، یعنى به سلامت گرفتن و در صورت ممکن داخل شدن دوباره آنها به اسلام از تعلق گرفتن همه طلاها و نقره‏هاى دنیا برایم بهتر بود. م.