حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

اسلام آوردن بنى سعد و قول ابن عبّاس درباره ضمام

اسلام آوردن بنى سعد و قول ابن عبّاس درباره ضمام

ابن عبّاس بمی‌گوید: او نزد شتر خود آمد، عقال آن را باز نموده بیرون گردید، تا این که نزد قوم خود آمد، همه آنها نزدش جمع شدند، اوّلین حرفى که وى زد این بود که گفت: مرگ به لات و عزى. قومش به او گفتند: اى ضمام آرام باش و این را مگو، و از برص، جذام و جنون [۲۹۹]بترس!! گفت: واى بر شما، آن دو به خدا سوگند، نفع و ضررى نى توانند برسانند. و خداوند أپیامبرى فرستاده است، و بر وى کتابى نازل نموده، و به واسطه آن شما را از آنچه در آن قرار دارید، نجات مى‏دهد، و من شهادت مى‏دهم که معبودى جز خداى واحد و لاشریک نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و من از نزد او به آنچه شما را به آن امر کرده و از آنچه شما را نهى نموده آمده‏ام. ابن عبّاس بمى‏گوید: به خدا سوگند، آن روز شام نشده بود که همه افراد قریه وى اعم از مرد و زن مسلمان شدند. ابن اسحاق مى‏گوید: ابن عبّاس بمى‏گفت: ما نماینده قومى را بهتر از ضمام بن ثعلبه سراغ نداریم [۳۰۰]. و همچنین این را امام احمد از طریق ابن اسحاق روایت نموده، و ابوداود مانند آن را از طریق وى روایت کرده است. نزد واقدى آمده: آن روز در قریه‏اش بیگاه نشده بود که همه، مرد و زن ایمان آورده و مسلمان شدند، مساجد را بنا نموده و براى نماز اذان گفتند. این چنین در البدایه (۶۰/۵) آمده است.

روایت قبلى را همچنان حاکم در المستدرک (۵۴/۳) از طریق ابن اسحاق مثل این روایت نموده، و بعد گفته است: بخارى و مسلم در روایت نمودن ورود ضمام به مدینه اتفاق نموده‏اند، ولى هیچ یک از آنها حدیث را به این طولش روایت ننموده، و این حدیث صحیح است. ذهبى با وى درین قول موافقه نموده و مى‏گوید: صحیح است.

[۲۹۹] برص، پیسى، لکه و پیس: لکه‏هاى سفید که روى پوست بدن پیدا مى‏شود، بیمارى پوستى که با سفید شدن یا بى‌رنگ شدن قسمتى از پوست بدن و پررنگ شدن قسمت‏هاى اطراف آن مشخص مى‏شود. اما جذام، آکله، داءالاسد، خوره: بیمارى مزمن که با سیل آن شبیه به باسیل سل است، و بر دو قسم مى‏باشد: یک قسم آن داراى عوارضى از قبیل بر امدگى‏هاى مسى رنگ در روى پوست بدن مى‏باشد که به تدریج تغییر مى‏کند و تبدیل به زخم و جراحت مى‏شود. قسم دیگر آن عبارت است از لکه‏هاى سفید شبیه به برص و بى‌حسى بعضى از اعضاى بدن از قبیل بینى و دست و پا که گوشت آنها را فاسد مى‏کند و از میان مى‏برد، دوره کمون آن بسیار طولانى است و ممکن است به ده یا پانزده سال برسد. ولى جنون و یا دیوانگى، زایل شدن عقل، تباه گشتن عقل، حالت دیوانگى است که گاه گاه در انسان بروز مى‏کند. به نقل از فرهنگ عمید. م. [۳۰۰] حسن. ابن اسحاق آنگونه که در سیره‌ی ابن هشام (۴/ ۱۴۹، ۱۵۰) و احمد (۶/ ۲۵۴- ۲۶۵) ابوداود (۴۸۷) و حاکم (۳/ ۵۴، ۵۵) آمده است.