حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

دعوت نمودن خالد از امیر رومى جَرَجَه را در روز یرموک و قصّه اسلام آوردنش

دعوت نمودن خالد از امیر رومى جَرَجَه را در روز یرموک و قصّه اسلام آوردنش

در البدایه (۱۲/۷) از واقدى و غیر وى یادآور شده که گفتند: جرجه - یکى از امراى بزرگ - از صف - در روز یرموک - بیرون رفت، و خالد بن ولید سرا خواست، خالد نیز نزدش آمد، تا این که اسب‏هایشان گردن به گردن شدند. جرجه گفت: اى خالد، به من بگو، ولى راست بگو و دروغ نگویى، چون انسان آزاد [۳۲۴]دروغ نمیگوید. مرا فریب هم مده، چون شخص نجیب کسى را که به خاطر خدا بر وى اعتماد نموده باشد، فریب نمى‏دهد. آیا خداوند بر پیامبر شما شمشیرى را از آسمان نازل نموده، و او آن را به تو داده است، که آن را بر هیچ کسى نمى‏کشى مگر این که آنها را شکست مى‏دهى؟ گفت: نه. پرسید پس چرا به شمشیر خدا نامیده شده‏اى؟ پاسخ داد: خداوند در میان ما نبى خود را مبعوث گردانید و او ما را دعوت نمود. ما همگى از وى نفرت نموده، و دورى گزیدیم. بعد از آن بعضى ما او را تصدیق نموده و از وى پیروى کردند، و بعضى دیگرمان او را تکذیب نموده، و از وى دورى گزیدند، من از جمله کسانى بودم که وى را تکذیب نموده و از وى دورى گزیده بودند. سپس خداوند أاز قلب و پیشانى ما گرفته و ما را توسط وى هدایت نمود، و همراهش بیعت کردیم. او به من گفت: «تو شمشیرى از شمشیرهاى خداوند هستى، که خداوند آن را بر مشرکین از نیام کشیده است». و برایم به نصرت دعا فرمود، به این خاطر به شمشیر خدا نامیده شدم. من از شدیدترین و سخت‏ترین مسلمانان بر مشرکین هستم. جرجه پرسید: اى خالد: براى چه دعوت مى‏کنید؟ پاسخ داد: به شهادت دادن به این که معبودى جز خداى واحد نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و قبول نمودن آنچه از طرف خداوند أآمده است. پرسید: کسى که این را از شما نپذیرفت؟ پاسخ داد: در آن صورت جزیه است و ما از آنها حمایت مى‏کنیم. پرسید: اگر این را نپرداخت؟ پاسخ داد: همراهش اعلام جنگ مى‏کنیم و بعد از آن با وى مى‏جنگیم. پرسید: منزلت کسى که دعوت‌تان را قبول کند و امروز داخل این دین شود، چیست؟ پاسخ داد: منزلت ما در آنچه خداوند بر ما فرض گردانیده است، اعم از شریف و پست و اول و آخرمان یکى است. جرجه پرسید: آیا براى کسى که امروز به دین شما داخل شود، اجر و ذخیره‏اى چون شما، مى‏باشد؟ پاسخ داد: آرى، بلکه بهتر از آن است. پرسید: چگونه وى با شما برابرى مى‏کند، در حالى که شما از وى سبقت نموده‏اید؟! خالد پاسخ داد: ما این دین را به زور قبول کرده‏ایم، و با پیامبرمان در حالى بیعت نموده‏ایم که او در میان ما زنده بود، و از آسمان برایش وحى مى‏آمد، و از کتاب به ما خبر مى‏داد، و معجزه‏ها و آیه‏ها به ما نشان مى‏داد، براى کسى که آنچه را ما دیدیم دیده است، و شنیده‏ایم شنیده لازم و حتمى است که اسلام بیاورد و بیعت نماید، ولى شما، آنچه را ما دیدیم ندیده‏اید، و چیزى را که از عجایب و دلایل و برهان‏ها شنیده‏ایم، نشنیده‏اید، بنابراین کسى که از شما به واقعیت و نیت این را بپذیرد، از ما بهتر و افضل است. جرجه گفت: تو را به خدا سوگند، که به من راست گفتى، و مرا فریب ندادى؟ پاسخ داد، به خدا سوگند، به تو راست گفتم، و خداوند شاهد آنچه تو پرسیدى هست.

در این موقع جرجه سپر خود را گردانید، و با خالد روان شده گفت: اسلام را به من بیاموز، خالد ساو را گرفته به خرگاه خود برد، و مشکى از آب بر وى ریخت، و بعد از آن دو رکعت نماز همراهش به جا آورد. رومى‏ها به خاطر برگشتن وى با خالد، و به گمان این که این عمل از جانب وى حمله‏اى (بر مسلمانان) است، به شدت حمله نمودند، و مسلمانان را اندکى از مواضع‌شان عقب راندند، به جز دو گروه دفاعى آنان را که در رأس یکى آنها عِکرمه بن ابى جهل و در دیگرى حارث بن هشام قرار داشت. خالد در حالى که جرجه او را همراهى مى‏نمود، سوار شد و در این وقت رومى‏ها در میان مسلمانان بودند، آن گاه مردم فریاد کشیده حمله نمودند،و رومى‏ها دوباره به مواضع قبلى خود برگشتند، و خالد سبا مسلمانان (به طرف دشمن) پیش رفت تا این که با شمشیرها با هم مقابله کردند، خالد و جرجه از بلند شدن آفتاب تا غروب آفتاب شمشیر مى‏زدند، و مسلمانان نماز ظهر و عصر را به اشاره به جاى آوردند، ولى جرجه /درین معرکه زخم برداشت و درگذشت، او جز همان دو رکعت نمازى که با خالد به جاى آورده بود، دیگر نمازى براى خداوند نخواند [۳۲۵].

حافظ درالاصابه (۲۶۰/۱) مى‏گوید: این را ابن یونس ازدى در فتوح شام ذکر نموده، و از طریق ابونعیم در الدلائل گفته است: جرجیر و سیف بن عمر در الفتوح گفته است: جرجه، و متذکر شده که وى به دست خالد بن ولید اسلام آورد، و در یرموک به شهادت رسید، و قصه وى را ابوحذیفه اسحاق بن بِشْر نیز در الفتوح یاد کرده، ولى از وى نام نبرده است.

در البدایه (۳۴۵/۶) از خالد سنقل شده، که وى در میان مردم ایستاد، و آنها را به جهاد در کشور عجم‏ها تشویق نمود، و مشکلات‌شان را در سرزمین عرب متذکر گردیده گفت: آیا این همه طعام‏هایى را که در اینجا وجود دارد، نمى‏بینید، به خدا سوگند، اگر جهاد در راه خدا بر ما لازم هم نمى‏بود، و رسالت دعوت به اسلام را به عهده نمى‏داشتیم، و هدف جز به دست آوردن مادیات و زندگى نمى‏بود باز هم، درست و به حق بود، که براى سیطره بر این دیار مى‏جنگیدیم، تا این که در تحت تصرف ما مى‏بود، و گرسنگى و مشکلات را به کسانى وا مى‏گذاشتیم، که با شما بیرون نیامده و درجاى خود نشستد. ابن جریر (۵۵۹/۲) این را از طریق سیف از محمّد بن ابى عثمان همانند آن روایت نموده است.

[۳۲۴] در گذشته‏ها که نظام بردگى رواج داشت و برده‏ها زیر سلطه برده داران خویش قرار داشتند، دروغ گفتن براى برده‏ها ممکن بود و آن قدر عیب بزرگى پنداشته نمى‏شد، ولى دروغ گفتن براى برده دار که از آن به عنوان انسان آزاد نام برده شده است به ویژه در میان عرب‏ها کار زشت و بدى پنداشته مى‏شد، و به همین لحاظ است که جرجه براى خالد مى‏گوید: انسان آزاد دروغ نمى‏گوید. والله اعلم. م. [۳۲۵] در سند آن واقدی است که بسیار ضعیف است.