حدیث علقمه درباره حقیقت ایمان ودعوت بهسوى ایمان و فرایض اسلام
حاکم از علقمه بن حارث سروایت نموده که مىگوید: نزد پیامبر خدا ص- در حالى آمدم که شش تن دیگر از قومم با من بودند - به پیامبر خدا صسلام دادیم، و او جواب سلام ما را داد، بعد از آن با وى صحبت نمودیم، از صحبت ما خوشش آمد و پرسید: «شما چه هستید؟» پاسخ دادیم: ما مؤمن هستیم، پیامبر خدا صفرمود: «هر قول براى خود حقیقتى دارد، حقیقت ایمان شما چیست؟» در پاسخ گفتیم: حقیقت ایمان ما پانزده خصلت است: به پنج خصلت تو ما را مأمور ساختهاى، به پنج دیگر آن فرستاده هایت ما را هدایت دادهاند و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت فرا گرفتهایم، و تاکنون به آن عمل مىکنیم. مگر در صورتى کهاى پیامبر خدا، تو ما را از آن بازدارى. پیامبر صفرمود: «آن پنج خصلتى که من شما را به آن حکم کردهام کداماند؟» گفتیم: تو ما را امر نمودى، تا به خداوند، فرشتگان وى، کتابها و پیامبرانش و به اندازه خیر و شر، ایمان بیاوریم. پرسید: و آن پنج خصلتى که فرستادگانم شما را به آن امر نمودهاند کدام هاست؟» گفتیم: فرستادگانت ما را امر نمودند، تا شهادت دهیم که معبودى جز خداى واحد و لا شریک نیست، و تو بنده و رسول وى هستى، و نمازهاى فرضى را برپا کنیم، و زکات فرض شده را ادا نماییم، و ماه رمضان را روزه بگیریم و در صورت داشتن امکانات به حج (خانه خدا) برویم. سپس پیامبر صپرسید: «آن خصلتهایی را که درجاهلیت فرا گرفتهاید کداماند؟» گفتیم: شکر در وقت آرامى و آسودگى، صبر در وقت مصیبت، صدق و راستى در وقت روبرو شدن با دشمن، رضا بر جریان تقدیر و ترک خوشى و سرور در صورت رسیدن مصیبت بر دشمنان. (بعد از شنیدن اینها) پیامبر خدا صفرمود: «شما فقها و اهل ادب هستید، و نزدیک است با این خصلتها چون انبیا باشید، چقدر خصلتهاى نیکو و پاکیزهاى است!». (با این گفته خود) به طرف ما تبسّم نموده فرمود: «من شما را به پنج خصلت دیگر سفارش مىکنم، تا خداوند با آنها خصلتهاى نیکو و خیرتان را تکمیل نماید: چیزى را که نمىخورید جمع نکنید، و خانهاى را که در آن سکونت نمىکنید بنا ننمایید، و بر چیزى که فردا آن را ترک نموده و وا مىگذارید، مسابقه نکنید، و از خداوندى که به طرف وى محشور مىشوید، و نزد وى حضور به هم مىرسانید، بترسید و به طرف آنچه که بهسوى آن مىروید، و در آن همیشه مىباشید راغب و علاقمند باشید» [۲۰۳]. این چنین در الکنز (۶۹/۱) آمده است. این حدیث را همچنین ابوسعید نیشابورى در شرف مصطفى از علقمه بن حارث سروایت نموده. عسکرى، رُشاطى و ابن عساکر این را از سُوَید بن حارث روایت کردهاند، و ابن عساکر آن را با طولانى بودنش متذکر شده، این روایت، چنان که در الاصابه (۹۸/۲) هم آمده، مشهور است. و ابونعیم در الحلیه (۲۷۹/۹) این را از سوید بن حارث سروایت نموده، که گفت: با شش تن از قومم نزد پیامبر خدا صآمدم، هنگامى که بر وى داخل شدیم و همراهش صحبت نمودیم، عادات و لباس ما خوشش آمد، بنابراین پرسید: «شما چیستید؟» گفتیم: مؤمنان، پیامبر خدا صتبسمى نموده فرمود: «هر قول براى خود حقیقتى دارد، حقیقت قول و ایمان شما چیست؟» سوید مىگوید: گفتیم: (حقیقت ایمان ما در) پانزه خصلت (مضمر) است: پنج خصلت آن را فرستاده هایت امر نمودند تا به آنها ایمان بیاوریم، و پنج خصلت دیگر را فرستادگانت به ما امر نمودند تا به آن عمل کنیم، و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت انتخاب نموده و فراگرفتهایم، که اکنون هم به آنها عمل مىکنیم، مگر در صورتى که چیزى از آن را بد بدانى.... و حدیث را به معناى همان حدیث قبل یادآور شده، جز این که متذکر شده: زنده شدن پس از مرگ - به جاى اندازه خیر و شر، و افزوده: و صبر نمون در وقت خوشحال شدن دشمنان بر مصیبت نازل شده بر ما - به جاى ترک خوشى بر مصیبت نازل شده بر دشمنان [۲۰۴].
پیش از این در بخش دعوت نمودن پیامبر صمردى را که از وى نام برده نشده است در (ص۱۲۷) در حدیث مردى از بَلْعَدَوِیه از جدش گذشت... و حدیث را متذکر شده و در آن آمده: آن مرد از پیامبر خدا صپرسید: تو به طرف چه دعوت مىکنى؟ پیامبر صگفت: «من بندگان خداوند را بهسوى خداوند فرا مىخوانم». مىگوید: گفتم: چه مىگویى؟ پیمبر خدا صفرمود: «گواهى بده که معبود بر حقى جز یک خدا وجود ندارد، و من محمّد پیامبر خدا هستم و به آن چه بر من نازل فرموده است ایمان بیاور، و به لات و عُزّى کافر شو و نماز را بر پا نما و زکات را بپرداز.»
[۲۰۳] ضعیف. در «کنز المعمال» (۱/۲۷۵) به حاکم ارجاع داده شده است. و ابن قیم در «زاد المعاد» (۳/۶۷۲-۶۷۳) آن را به ابونعیم در کتاب «معرفة الصحابة» ارجاع داده. حافظ ابوموسی المدینی از حدیث احمد بن ابی الجوزی چنین روایت میکند: شنیدم اباسلیمان الدارانی گفت: مرا علقمة بن یزید بن سوید الازدی چنین حدیث گفت: مرا پدرم از جدم سوید بن الحارث، چنین حدیث گفت. در حالی که ذهبی در باره علقمة بن یزید بن سوید میگوید: شناخته شده نیست و خبری منکر آورده است. ابن حجر آن را در «الاصابة» در ترجمهی سوید بن الحارث آورده است (۳/۱۵). [۲۰۴] ضعیف. ابونعیم در «الحلیة» (۹/۲۷۹) وی این حدیث را ضعیف دانسته و گفته: تنها ابوسلیمان الدارانی آن را از احمد روایت کرده است.