حکایت اسلام آوردن ابودرداء و عملکرد ابن رواحه به خاطر اسلام آوردن وى
حاکم در المستدرک (۳۳۶/۳) از واقدى روایت نموده، که گفت: ابودرداء آن چنان که گفته مىشود، آخرین فرد خانوادهاش بوده که اسلام آورده است. وى همیشه با یک بت خود که دستمالى را بر وى آویخته بود سروکار داشت. عبدالله بن رواحه ساو را به اسلام دعوت مىنمود، ولى او ابا مىورزید. عبدالله بن رواحه که قبل از اسلام و در زمان جاهلیت برادر وى بود، نزدش مىآمد. هنگامى که دید از خانهاش بیرون رفته، داخل خانهاش شد، و باشتاب از همسر ابودرداء که سر خود را شانه مىکرد پرسید: ابودرداء کجاست؟ پاسخ داد: برادرت چند لحظه قبل بیرون رفت. عبدالله بن رواحه داخل همان اتاقى شد که بت در آن قرار داشت، وتیشهاى را نیز با خود داشت، بت را پایین آورد و با تیشهاى که در دستش بود آن را قطعهقطعه نمود، و در وقت خرد کردن آن رجزى را مىخواند، که همه اسمهاى شیاطین در آن وجود داشت، و مىگفت: هر آنچه که با خداوند (به عنوان شریک) خوانده مىشود، باطل است. پس از آن بیرون رفت و همسر ابودرداء صداى تیشه را که آن بت را مىزد، شنیده گفت: اى ابن رواحه مرا هلاک ساختى!! عبدالله به همان صورت بدون هیچ حادثهاى بیرون آمد و ابودرداء به منزل خود آمده، داخل شد دید که خانمش نشسته و از ترس وى گریه مىکند. پرسید: تو را چه شده است؟ پاسخ داد: برادرت عبدالله بن رواحه نزد من آمد و این حالتى را که مىبینى انجام داد. وى به شدت خشمگین شد، سپس با خود فکر نموده، گفت: اگر نزد این بت خیرى مىبود، حتماً از جان خود دفاع مىکرد. آن گاه حرکت نمود تا این که نزد پیامبر خدا صدر حالى که ابن رواحه او را همراهى مىکرد، آمد و اسلام آورد [۳۳۸].
[۳۳۸] سند آن بسیار ضعیف است. حاکم (۳/۲۳۶) در سند آن واقدی است که متروک است.