اصرار پیامبر صبر جهاد در راه دعوت بهسوى خدا أ
بخارى از مِسْوَر بن مَخْرَمَه و مروان روایت نموده که آن دو گفتند: پیامبر صدر زمان حدیبیه بیرون شد... و حدیث را به طول آن، چنان که در باب اخلاق مؤدى به هدایت مردم، خواهد آمد ذکر نموده، و در آن آمده است: در حالى که آنها این طور بودند، بُدَیل بن ورقاء خُزَاعى درگروهى از قومش خزاعىها آمد - و آنها یاران صمیمى پیامبر صدر اعطاى مشورت درست و حفظ اسرار وى از اهل تِهَامه به حساب مىآمدند - بدیل گفت: من قبیلههاى کعب بن لؤى و عامر بن لؤى را در حالى پشت سر گذاشتم که همه به یکبارگى کوچک و بزرگ نزد آبهاى دائمى حدیبیه پایین آمدهاند، و آنها باتو مىجنگند و تو را از رفتن به خانه کعبه بازمى دارند، پیامبر صفرمود: «ما براى جنگ و قتال هیچ کسى نیامدهایم، بلکه به خاطر اداى عمره آمدهایم. اگر جنگ، آنها را به ستوه آورده است، و براىشان ضررهایى وارد نموده، اگر خواسته باشند، تا مدتى همراهشان آتش بس و متارکه مىنمایم، که در آن مدّت مرا با بقیه مردم واگذارند. اگر غالب شدم و آنها خواستند که در آنچه مردم داخل شده است، داخل شوند، داخل شوند، و در غیر آن (یعنى در صورت شکستم در مقابل بقیه مردم) آنان از من راحت خواهند شد. ولى اگر آنان ازین هم ابا ورزیدند، سوگند به ذاتى که جانم در دست اوست، من حتماً با ایشان به خاطر این مأموریتم تا آن وقت مىجنگم که گردنم قطع شود و امر خداوند نافذ گردد» [۵۸].
و نزد طبرانى از مِسْوَر و مروان به شکل مرفوع روایت است: «اى واى بر قریش! جنگ آنها را خورده است، آنها را چه مىشود اگر مرا با سایر عربها واگذارند. اگر آنها بر من غالب شدند، این همان هدفى است که خواهان آن هستند، و اگر خداوند مرا برایشان غالب نمود، در آن صورت همه وارد اسلام گردند، و اگر این را قبول ننمودند، بجنگند در حالى که قوّتشان باقى است. قریش چه گمان مىکند؟! به خدا سوگند، تا آن وقت در راه آنچه که خداوند مرا به آن مبعوث نموده است با ایشان خواهم جنگید که خداوند مرا کامیاب و غالب گرداند و یا این گردن جدا گردد» [۵۹]. این چنین در کنز العمال (۲۸۷/۲) آمده، و این را ابن اسحاق نیز از طریق زُهْرِى روایت نموده و در حدیث وى آمده: «قریش چه گمان مىکند؟! به خدا سوگند من با ایشان بر این چیزى که خداوند مرا به آن مبعوث نموده است تا آن وقت جهاد و مبارزه خواهم نمود، که خداوند أآن را نصرت و غلبه دهد، و یا این گردن جدا گردد». این چنین در البدایه (۱۶۵/۴) آمده است.
[۵۸] بخاری (۲۷۳۱)، (۲۷۳۲). [۵۹] طبرانی در «الکبیر» (۲۰/۱۶).