نامه پیامبر صبه مَقُوقِس پادشاه اسکندریه
بیهقى از عبدالله بن عبدالقارى سروایت نموده که: پیامبر خدا صحَاطِب بن ابى بَلْتَعَه سرا نزد مَقُوقِس پادشاه اسکندریه فرستاد، وى با نامه پیامبر خدا صنزد مَقُوقِس رفت، مقوقس نامه پیامبر صرا بوسید و حاطِب را عزت و احترام نمود، و از وى به درستى میزبانى کرد، و هنگام مرخص نمودن حاطب، هدایایى را براى پیامبرصارسال داشت که عبارت بودند از: یک دست لباس، یک رأس قاطر با زینش و دو کنیز، که یکى از آنها ماریه، مادر ابراهیم (پسر پیامبر خدا) بود، و دیگرى را پیامبر خدا ص، به محمدبن قیس عبدى بخشید [۲۳۱].
بیهقى همچنین از حاطب بن ابى بَلْتَعَه سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صمرا نزد مقوقس پادشاه اسکندریه فرستاد، مىگوید: من نامه پیامبر خدا صرا به او تقدیم داشتم، او مرا در منزل خود جاى داد، (و مزبانى از من در آنجا صورت پذیرفت) و نزد وى اقامت داشتم، سپس مقوقس در حالى که فرماندهان ارتش خود را جمع نموده بود، مرا طلب نموده گفت: از تو سخنى مىپرسم، دوست دارم که آن را بفهمى، حاطب مىگوید: گفتم: بفرما، پرسید: مرا از رفیقت خبر بده که آیا او نبى نیست؟ گفتم: بلکه وى رسول خداست. مقوقس گفت: در صورتى که چنین باشد، چرا بر قومش دعاى بد ننمود، چون قومش وى را از شهرش به جاى دیگرى بیرون کردند؟ مىگوید: پرسیدم: آیا درباره عیسى بن مریم شهادت نمىدهى که پیامبر خداست؟ گفت: درین تردیدى نیست که وى پیامبر خداست. گفتم: پس چرا وى، در حالى که قومش او را گرفتند و خواستند تا به دارش بزنند، بر آنها دعاى بد ننمود تا خداوند ایشان را هلاک سازد، تا جایى که (بدون هیچ دعایى) خداوند او را به آسمان دنیا بلند نمود؟ مقوقس گفت: تو حکیمى هستى که از نزد حکیمى آمدهاى. این هدایایى است که آنها را با تو براى محمّدصروانه مىکنم. و عدهاى را مىفرستم براى این که از تو تا رسیدن به جاى امنت بدرقه نمایند. راوى مىگوید: او به پیامبر خدا صسه کنیز اهدا نمود، که از جمله آنها مادر ابراهیم پسر پیامبر خدا صمىباشد، و یکى دیگر از آنها را رسول خدا صبه حسان بن ثابت انصارى بخشید، و هدایاى دیگرى را نیز براى پیامبر صارسال داشت [۲۳۲]. این چنین در البدایه (۲۷۲/۴) آمده. و حدیث حاطب را ابن شاهین نیز، چنان که در الاصابه (۳۰۰/۱) آمده، روایت کرده است.
[۲۳۱] ضعیف. بیهقی در «الدلائل» (۴/۳۹۵) این در صورتی است که عبدالله بن عبدالقارئ تابعی باشد و اگر صحابی باشد این سند صحیح خواهد بود. قبلا گذشت که در مورد صحابه بودن وی اختلاف است و عجلی وی را در ثقات تابعین ذکر کرده است. گفتهی واقدی در مورد وی مختلف است. گاه میگوید صحابی است و گاه میگوید تابعی است. نگا: «التقریب» (۱۰۲۹). [۲۳۲] ضعیف. بیهقی در «الدلائل» (۴/۳۹۵، ۳۹۶) در اسناد آن عبدالرحمن بن زید بن اسلم است که ضعیف است نگا: «التقریب» (۱/۴۸۰).