اسلام آوردن سهیل بن عمرو و شهادتش به نرمخویى پیامبر ص
واقدى، ابن عساکر و ابن سعد از سهیل بن عمرو سروایت نمودهاند که گفت: هنگامى که پیامبر صپیروزمندانه وارد مکه گردید، من داخل خانه خود شده، در را بر خود بستم. پسرم عبدالله بن سهیل را فرستادم تا از محمّد صبرایم امان بخواهد، چون من بر جان خود مىترسم که کشته شوم. پسرم عبدالله بن سهیل رفته گفت: اى پیامبر خدا، آیا پدرم را امان مىدهى؟ پیامبر صپاسخ مىدهد، بلى، او در امان خداست، و باید خارج شود. بعد پیامبر صبراى آنهایى که در اطرافش بودند مىگوید: «کسى که از شما با سهیل روبرو مىشود باید به طرف وى تیز نگاه نکند، و او باید خارج شود، به جانم سوگند، سهیل از عقل و شرف برخوردار است، و شخصى مثل وى از اسلام بىخبر نمانده است، اما گذاشتن هر چیزى در مقابل قدرت الهى بىفایده است».
آن گاه عبدالله به طرف پدر خود بیرون شده و او را از گفته پیامبر خدا صبا خبر مىکند، سهیل مىگوید: به خدا سوگند، وى در کوچکى و بزرگى خود مهربان و نیکوست. سهیل بعد از آن گاهى به پیش مىرفت و گاهى به عقب. وى با پیامبر خدا صبه طرف حنین بیرون شد، و درین خروج خود هنوز مشرک بود، تا این که در جعرانه [۲۶۹]اسلام آورد، و پیامبر خدا صدر آن روز صد رأس شتر از غنایم حنین را به او بخشید [۲۷۰]. این چنین در کنزالعمال (۲۹۴/۵) آمده، و مانند این را حاکم نیز در المستدرک (۲۸۱/۳) روایت نموده است.
[۲۶۹] جایى است نزدیک به مکهکه میقات نیز مىباشد. [۲۷۰] بسیار ضعیف. حاکم (/ ۵۸۱). در سند آن واقدی متروک الحدیث وجود دارد.