پیامبر صو فرستادن مُصْعَب به طرف مدینه
ابونُعیم در الحِلیه (۱۰۷/۱) از عَرْوه بن زُبیر بروایت نموده که: هنگامى انصار سخنان پیامبر خدا صرا شنیدند، و به آن یقین نموده و دلهایشان به دعوت وى اطمینان و آرامش حاصل کرد، و پیامبر صرا تصدیق نموده و به وى ایمان آوردند - اینها به این عمل خود تردیدى نیست که اسباب انگیزههاى خیر بودند، و در ابتداى ایمان آوردن براى پیامبرصبه او وعده دادند که سال آینده درموسم حج نزد وى مشرّف شوند، و به این صورت دوباره به طرف قوم خود برگشتند - (بعد از گذرانیدن مدّتى در مدینه) کسى را نزد پیامبر خدا صفرستادند، که یک تن را از طرف خود براى مان بفرست تا مردم را به کتاب خداوند أدعوت نماید. چون احتمال زیاد دارد که دعوت وى پذیرفته شده و ازدین خدا پیروى شود. پیامبر خدا صجهت انجام این مأموریت حضرت مُصعَب بن عُمیر بنى عبدالدارى را با ایشان فرستاد، و مصعب در ابتداى انجام مأموریت خود در بنى غنم نزد اسعد بن زُراره رفت، و براى آنها حدیث و درسهایی از قرآن و حکایتهاى آن را شروع نمود. مصعب در ادامه انجام این مأموریت خودتا آن وقت نزد سعد بن معاذ باقى ماند، و به دعوت خود ادامه داد، که خداوند أبه دست وى کسان زیادى را هدایت نمود، به اندازهاى که خانه کمى از انصار سراغ مىشد که عدّهاى در آن ایمان نیاورده باشند. بزرگان و اشراف آنها به اسلام گرویدند، و در این راستا، عمروبن جَمُوح نیز اسلام آورد و بتهاىشان همه شکسته و نابود گردیدند، و مصعب در حالى به طرف پیامبر خدا صبرگشت که وى را «مُقرىء» «معلم قرآن» لقب مىدادند [۱۸۶].
این حدیث را طبرانى از عروه طولانىتر روایت نموده، و چگونگى دعوت وى را از انصار، چنان که در ابتداى کارهاى انصار شخواهد آمد، متذکر شده است، و در آن آمده: آن عده کسانى که از انصار ایمان آورده بودند به طرف قوم خود برگشتند، و آنها را مخفیانه دعوت نمودند، و از پیامبر خدا صکه خداوند أاو را به دین حق فرستاده، آنان را با خبر ساختند، و براىشان قرآن را تلاوت نمودند، حتى معدود خانهاى از انصار باقى ماند، که در آن عدّهاى ایمان نیاورده باشند. بعد کسى را نزد پیامبر خدا صفرستادند، که مردى را از طرف خود نزد ما بفرست، تا مردم را به کتاب خدا أدعوت نماید، چون بسیار احتمال دارد که دعوت وى مورد قبول واقع شود و از دین خدا پیروى گردد. بر این اساس پیامبر خدا صمُصْعَب بن عُمَیر بنى عبدالدارى را بهسوى آنها فرستاد. وى در بنى غنم نزد اسعد بن زراره رفت، شروع به دعوت نمودن مردم، و انتشار اسلام نمود، و بر اثر دعوتهاى وى اهل اسلام رو به فزونى گذاشت ولى آنها درضمن این، کارهاى دعوت را مخفیانه پیش مىبردند. بعد از این دعوت نمودن، سعد بن معاذ را توسط مصعب و اسلام آوردن وى را یا اسلام آوردن بنىعبد الاشهل چنان که در بخش دعوت مصعب خواهد آمد، متذکر گردیده. بعد از این مىگوید: بنى نجار مصعب بن عمیر را اخراج نمودند، و بر اسعد بن زراره سختگیرى و شدّت روا داشتند، بنابراین مصعب بن عمیر از آنجا به نزد سعد بن معاذ نقل مکان نمود، و در آنجا تا آن وقت به دعوت خود ادامه داد، و خداوند أمردم را توسط وى هدایت مىنمود که کم و اندک خانهاى از انصار باقى مانده بود که در آن عدّهاى اسلام نیاورده باشند. اشراف و بزرگان آنها مسلمان گردیدند، و در این میان عمرو بن جموح نیز اسلام آورد، و بتهایشان شکسته و منهدم گردیدند، به این صورت مسلمانان از با عزّتترین اهل مدینه محسوب مىشدند، و کارهاىشان رونق زیادى یافته بود.
(پس از انجام این مأموریت) مُصعب بن عُمَیر در حالى به طرف پیامبر خدا صبرگشت که به وى «مُقرىء» لقب داده مىشد [۱۸۷]. هیثمى (۴۲/۶) میگوید: درین روایت ابن لُهِیعَه آمده و ضعیف مىباشد، ولى در ضمن ضعف خود، حسن الحدیث نیز هست، گذشته از وى بقیه رجال او همه ثقهاند.
این را همچنان ابونُعیم در الدلائل (ص۱۰۸) به همین طولش روایت کرده و ابونعیم در الحلیه (۱۰۷/۱) آن را از زُهرى به معناى حدیث عروه نزدش به اختصار روایت نموده، و در حدیث وى آمده: آنها معاذ بن عَفراء و رافع بن مالک را نزد پیامبر خدا صفرستادند، که براى ما از طرف خودت مردى را بفرست تا با کتاب خدا مردم را دعوت نماید، چون مىسزد که دین خدا پیروى شود. بنابراین پیامبر خدا صمُصعب بن عُمَیر را نزد آنها فرستاد... و حدیث را به مانند حدیث قبل متذکر شده است.
[۱۸۶] ضعیف مرسل. ابونعیم در «الحلیة» (۱/۱۰۷) در سند آن ابولهیعة است که ضعیف میباشد. [۱۸۷] ضعیف. به روایت طبرانی. در سند آن ابن لهیعة است که در وی ضعف است همانگونه که هیثمی در «المجمع» میگوید (۶/۴۲).