حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

گفتار پیامبر صبراى اهل مکه در روز فتح

گفتار پیامبر صبراى اهل مکه در روز فتح

ابن عساکر از عمربن الخطاب سروایت نموده، گفت: در روز فتح که رسول خدا صدر مکه حضور داشت، دنبال صفوان بن امیه، ابوسفیان بن حرب و حارث بن هشام کسانى را ارسال داشت - عمر سمى‏گوید: گفتم: اکنون خداوند ما را بر آنها مسلّط گردانیده است، من به آنها عملکردهاى‌شان را که انجام داده بودند، بازگو خواهم نمود - تا این که رسول خدا صفرمود: «مثال من و شما همانند یوسف است که هنگام دیدار با برادرانش گفت:

﴿قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٩٢[یوسف:۹۲].

ترجمه: «امروزملامت و توبیخى بر شما نیست، خداوند شما را مى‏بخشد، و او ارحم الراحمین است».

عمر سگوید: من از پیامبر خدا صبه خاطر این که مبادا آن حرفهایم به او رسیده باشد، و پیامبر خدا صبه آنها اعلام عفو نمود، خیلى‏ها خجالت زده شدم. این چنین در الکنز (۲۹۲/۵) آمده.

و در نزد ابن زنجویه در کتاب الاموال از طریق ابن ابى حسین روایت است، که گفت: هنگامى که پیامبرخدا صمکه را فتح نمود، داخل خانه کعبه گردید، بعد از آن بیرون رفت و دست‏هاى خود را بر دروازه گذاشته فرمود: «چه مى‏گویید؟» سهیل بن عمرو گفت: ما خیر مى‏گوییم، و خیر توقع داریم، تو برادر کریم و برادر زاده بزرگوارما هستى، و اکنون بر ما پیروز شده‏اى. پیامبر ص(با شنیدن این سخن از آنها) گفت: «من چنان که برادرم یوسف گفته است مى‏گویم: (لا تثریب علیکم الیوم). این چنین در الاصابه (۹۳/۲) آمده.

این را بیهقى (۱۱۸/۹) از طریق قاسم بن سلام بن مسکین از پدرش، از ثابت بنانى از عبدالله بن رباح از ابوهریره سروایت نموده.... و حدیث را آورده و در آن آمده: وى مى‏گوید: بعد از آن، پیامبر خدا صبه کعبه آمد و از هر دو طرف دروازه کعبه گرفته گفت: «چه مى‏گویید؟ و چه فکر مى‏کنید؟» آنها گفتند: مى‏گوییم: برادر زاده، و پسرعموى بردبار و مهربان ما هستى. راوى مى‏گوید: آنها این را سه مرتبه گفتند. سپس پیامبر خدا صفرمود: چنان که یوسف گفته بود من نیز آن چنان مى‏گویم:

﴿قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٩٢.

راوى مى‏گوید: آنها آن چنان با خوشى و سرور (از محوطه کعبه) بیرون رفتند، طورى که گویى از قبرها دوباره زنده شده باشند، و به اسلام وارد گردیدند. بیهقى می‌گوید: در آن چه شافعى از ابویوسف درباره این قصّه حکایت نموده، آمده که: پیامبر خدا صهنگامى که آنها در مسجد جمع شدند، به آنان گفت: «چه فکر مى‏کنید، که من با شما چه رفتارى مى‏کنم؟» گفتند: نیکى و خیر، تو برادر کریم و برادر زاده بزرگوار ما هستى!! پیامبر صدر پاسخ به آنها فرمود: «بروید همه شما آزادید» [۲۷۱].

[۲۷۱] خبر «اذهبوا فأنتم الطلقاء» را ابن اسحاق از ابوهریره بصورت معضل (نوعی منقطع) روایت کرده است. آلبانی آن را در «تخریج فقة السیرة» (ص ۴۰۴) و «الرد علی البوطی» (ص۴۱) ضعیف دانسته است.