گفتار پیامبر صبراى اهل مکه در روز فتح
ابن عساکر از عمربن الخطاب سروایت نموده، گفت: در روز فتح که رسول خدا صدر مکه حضور داشت، دنبال صفوان بن امیه، ابوسفیان بن حرب و حارث بن هشام کسانى را ارسال داشت - عمر سمىگوید: گفتم: اکنون خداوند ما را بر آنها مسلّط گردانیده است، من به آنها عملکردهاىشان را که انجام داده بودند، بازگو خواهم نمود - تا این که رسول خدا صفرمود: «مثال من و شما همانند یوسف است که هنگام دیدار با برادرانش گفت:
﴿قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٩٢﴾[یوسف:۹۲].
ترجمه: «امروزملامت و توبیخى بر شما نیست، خداوند شما را مىبخشد، و او ارحم الراحمین است».
عمر سگوید: من از پیامبر خدا صبه خاطر این که مبادا آن حرفهایم به او رسیده باشد، و پیامبر خدا صبه آنها اعلام عفو نمود، خیلىها خجالت زده شدم. این چنین در الکنز (۲۹۲/۵) آمده.
و در نزد ابن زنجویه در کتاب الاموال از طریق ابن ابى حسین روایت است، که گفت: هنگامى که پیامبرخدا صمکه را فتح نمود، داخل خانه کعبه گردید، بعد از آن بیرون رفت و دستهاى خود را بر دروازه گذاشته فرمود: «چه مىگویید؟» سهیل بن عمرو گفت: ما خیر مىگوییم، و خیر توقع داریم، تو برادر کریم و برادر زاده بزرگوارما هستى، و اکنون بر ما پیروز شدهاى. پیامبر ص(با شنیدن این سخن از آنها) گفت: «من چنان که برادرم یوسف گفته است مىگویم: (لا تثریب علیکم الیوم). این چنین در الاصابه (۹۳/۲) آمده.
این را بیهقى (۱۱۸/۹) از طریق قاسم بن سلام بن مسکین از پدرش، از ثابت بنانى از عبدالله بن رباح از ابوهریره سروایت نموده.... و حدیث را آورده و در آن آمده: وى مىگوید: بعد از آن، پیامبر خدا صبه کعبه آمد و از هر دو طرف دروازه کعبه گرفته گفت: «چه مىگویید؟ و چه فکر مىکنید؟» آنها گفتند: مىگوییم: برادر زاده، و پسرعموى بردبار و مهربان ما هستى. راوى مىگوید: آنها این را سه مرتبه گفتند. سپس پیامبر خدا صفرمود: چنان که یوسف گفته بود من نیز آن چنان مىگویم:
﴿قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٩٢﴾.
راوى مىگوید: آنها آن چنان با خوشى و سرور (از محوطه کعبه) بیرون رفتند، طورى که گویى از قبرها دوباره زنده شده باشند، و به اسلام وارد گردیدند. بیهقى میگوید: در آن چه شافعى از ابویوسف درباره این قصّه حکایت نموده، آمده که: پیامبر خدا صهنگامى که آنها در مسجد جمع شدند، به آنان گفت: «چه فکر مىکنید، که من با شما چه رفتارى مىکنم؟» گفتند: نیکى و خیر، تو برادر کریم و برادر زاده بزرگوار ما هستى!! پیامبر صدر پاسخ به آنها فرمود: «بروید همه شما آزادید» [۲۷۱].
[۲۷۱] خبر «اذهبوا فأنتم الطلقاء» را ابن اسحاق از ابوهریره بصورت معضل (نوعی منقطع) روایت کرده است. آلبانی آن را در «تخریج فقة السیرة» (ص ۴۰۴) و «الرد علی البوطی» (ص۴۱) ضعیف دانسته است.