حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

نامه خالدبن ولید سبه هرمز

نامه خالدبن ولید سبه هرمز

ابن جریر همچنان درتاریخ (۵۵۴/۲) از مجالد از شعبى روایت نموده که گفت: خالد سبه هرمز قبل از بیرون رفتنش با ازاذبه ابى الزیاذبه که در یمامه بودند، و هرمز در آن روز مسؤولیت نگهبانى مرز را به دوش داشت، چنین نوشت:

«اَمَّا بَعْدُ: فَاَسْلِمْ تَسْلَمْ، اَوِ اعْتَقِدْ لِنَفْسِكَ وَقَوْمِكَ الذِّمَّه، وَاَقْرِرْ بِالْجِزْيَه وَاِلاَّ فَلَاَتَلُومَنَّ اِلاَّ نَفْسَكَ، فَقَدْ جِئْتُكَ بِقَوْمٍ يُحِبُّونَ الْمَوْتَ كَمَا تُحِبُّونَ الْحَيَاه». ترجمه: «اما بعد: اسلام بیاور تا در امان باشى، و یا عهد را براى خود و قومت بپذیر، و جزیه را قبول نما، در غیر آن جز خودت را ملامت مکن، چون من با قومى به طرفت آمده‏ام که مرگ را چنان که شما زندگى را دوست دارید، دوست مى‏دارند».

ابن جریر همچنان (۵۷۱/۲) به اسناد خود یادآور شده که چون خالد سبر یکى از طرفهاى عراق غلبه یافت، مردى را از اهل حیره خواست، و توسط وى نامه‏اى را به اهل فارس نوشت که در مدائن گردهم آمده، و پس از مرگ اردشیر در میان‌شان اختلاف به وجود آمده بود، و با همکارى با یکدیگر مى‏خواستند اتحادى در میان خود پیدا نمایند. مگر این که آنها بهمن جاذویه رادر بهر سیر [۳۱۶]در پیش روى به عنوان پیشقراول جابجایى ساخته بودند، و با بهمن جاذویه به تعداد نیروهاى خودش از افراد ازاذبه حضور داشت، و صلوبا را توسط مردى دعوت نمود، و توسط آنها دو نامه نوشت: یکى براى طبقه خاص، و دومى براى عام مردم، یکى از آنها حیرى و دیگرى هم نبطى بود. هنگامى که خالد از کسى که از اهل حیره بود پرسید: نامت چیست؟ گفت: مره (تلخ)، خالد گفت: نامه را بگیر و آن را به اهل فارس ببر شاید خداوند زندگى آنها را بر آنان تلخ نماید، یا اسلام بیاورند، و یا برگردند. و به کسى که نزد صلوبا مى‏فرستاد گفت: نامت چیست؟ گفت: هزقیل، خالد گفت: نامه را بگیر، و افزود: بار خدایا نفس‏هایشان را به سختى از جانشان برون نما، و عبارت آن دو نامه این است:

«بِسمِ‏اللهِ الرحمنِ الرحِيمِ. مِنْ خَالِد بنِ الوليدِ اِلى مُلُوكِ فَارِس. اَمَّا بَعْدُ: فَالحَمْدُللَّهِ الَّذِي حَلَّ نِظَامَكُمْ وَوَهَنَ كَيْدَكُم، وَفَرَّقَ كَلَمَتَكُمْ وَلَوْلَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ بِكُمْ كَاِنَ شَرَّاً لَكُمْ، فَادْخُلُو فِي اَمْرِنَا نَدَعْكُم وَاَرْضَكُمْ وَنَجُوزُكُم اِلَى غَيْرِكُمْ وَاِلَّا كاَنَ ذَلِكَ وَاَنْتُم كَارِهُونَ عَلَى غَلَبٍ، عَلَى اَيْدِي قَوْمٍ يُحِبُّونَ الْمَوْتَ كَمَا تُحِبُّونَ اَلْحَيَاه». ترجمه: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از خالد بن ولید به ملوک فارس. اما بعد: ستایش خدایى راست که نظامتان را برهم زد، و مکرتان را سست گردانید، و وحدت‏تان را از هم پاشاند و اگر چنین نمى‏کرد براى شما شر بود. به دین ما داخل شوید، شما را و زمین‌تان را به خودتان وا مى‏گذاریم، و به طرف غیرتان مى‏رویم، و اگر این طور نباشد شما به شکست محکوم هستید، (و سرزمین و ملک‌تان به دست ما مى‏افتد) آن هم به دست قومى که مرگ را چنان که شما زندگى را دوست دارید، دوست مى‏دارند».

«بِسمِ‏الله الرحمنَ الرحِيمِ. مِن خالدِ بنِ الوليدِ اِلىِ مَرَازِبَه فَارِسَ. اَمَّا بَعدُ: فَاسْلُموا تَسْلِمُوا، وَاِلاَّ فَاعْتِقُدُوا مِنّيِ الذِّمَّه، وَاَدُّوا الجِزْيَه، و ِلاَّ فَقَدْ جِئْتُكُم بِقَوْمِ يُحِبُّونَ الْمَوْت كَمَا تُحِبُونَ شُرْبَ الْخَمْر». «به نام خداوند بخشنده مهربان. از خالد بن ولید به مرزبانهاى اهل فارس. اما بعد: اسلام بیاورید، تا در امان باشید. و در غیر آن ذمه را از من بپذیرید، و جزیه را ادا نمایید، که در غیر آن بر ضدتان با قومى آمده‏ام که مرگ را چنان که شما نوشیدن شراب را دوست دارید، دوست مى‏دارند».

[۳۱۶] بهرسیر، معرب است از ده ارد شیر، وآن منطقه ى است در نزدیک مدائن.