پیامبر صو هدایت دادن به امیر "سَرِیه" براى دعوت
ابوداود در (ص۳۵۸) که لفظ حدیث نیز مربوط وى است،و مسلم (۸۲/۲) و ابن ماجه (ص۲۱۰) و بیهقى (۱۸۹/۴) از بُرَیدَه سروایت نمودهاند: که گفت: هنگامى پیامبر صکسى را به سمت امیر سریه و یا لشکرى مىفرستاد او را به ترس از خداوند أدر نفس خودش، و به خیر و نیکویى در ارتباط به مسلمانان، سفارش کرده مىگفت: «هنگامى که با دشمنت از کفّار برخوردى آنها را به قبول یکى ازین سه چیز دعوت کن، و چون هر یکى از این سه چیز را از تو پذیرفتند، آن را از ایشان بپذیر و دست از آنها باز دار. آنها را به اسلام دعوت کن، اگر جواب مثبت داده و آن را قبول نمودند، تو هم آن را از ایشان بهپذیر و از آنها دست بردار. بعد آنها را به برگشت از منزل خودشان به طرف منزل مهاجرین فراخوان و براىشان بفهمان که اگر این عمل را انجام دادند براى آنها همان امتیازى است که براى مهاجرین مىباشد، و بر آنها همان چیزى مىباشد که بر مهاجرین است. اگر ازین کار اجتناب ورزیده، و جاى خود را انتخاب کردند، آگاهشان ساز که مانند مسلمانان بادیه نشین مىباشند، و همان حکم خداوند بر آنها جارى مىشود که بر مؤمنان جارى بود، و در فىء و غنیمت حصه و نصیبى نخواهند داشت مگر این که همراه مسلمانان جهاد نمایند. اگر از اسلام آوردن ابا ورزیدند، آنها را به دادن جزیه فراخوان. اگر این خواست را قبول نمودند، از ایشان پذیرفته و از قتالشان دست بازدار. اگر این را هم ردنموده و از قبول آن سرباز زدند، آن گاه ازخداوند مدد خواسته و با ایشان به جنگ. و اگر اهل قلعهاى را محاصره نمودى، و از تو خواستند تا آنها را بر حکم خدا پایین کنى، این کار را نکن، چون شما نمىدانید که خداوند درباره ایشان چه حکم مىکند، ولیکن، آنها را به حکم خود همراهشان معامله کنید، و بعد درباره ایشان هر تصمیمى را که خواستید اتخاذ نمایید» [۱۷۵]. ترمذى مىگوید: حدیث بریده حدیث حسن و صحیح است.
و این حدیث را همچنان احمد، شافعى، دارمى، طحاوى، ابن حبان، ابن الجارود، و ابن ابى شیبه و غیر ایشان، چنان که در کنز العمال (۲۹۷/۲) آمده، روایت کردهاند.
[۱۷۵] مسلم (۱۷۳۱)، ابوداود (۲۶۱۲) و ابن ماجه (۲۸۵۸).