بیعت بشیر بن خصاصیه بر ارکان اسلام و بر صدقه و جهاد
حسن بن سفیان، طبرانى در الاوسط، ابونعیم، حاکم، بیهقى و ابن عساکر از بشیربن خصاصیه سروایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر خدا صآمدم تا همراهش بیعت نمایم، گفتم: اى پیامبر خدا بر چه با من بیعت مىکنى؟ پیامبر دست خود را دراز نموده فرمود: «گواهى مىدهى که معبودى جز خداى واحد و لا شریک وجود ندارد و محمّد بنده و رسول اوست، نمازهاى پنجگانه را در وقتهاى آن میخوانى، زکات فرض شده را ادا مىکنى، روزه رمضان را مىگیرى، حج خانه (کعبه) را به جاى مىآورى و در راه خداوند جهاد مىنمایى». گفتم: اى پیامبر خدا صهمه اینها را مىتوانم انجام دهم، مگر دو چیز را، که طاقت آن را ندارم: زکات را، چون به خدا سوگند جز ده شتر که به اهلم شیر مىدهند و بارکش آنهااند دیگر (چیزى) ندارم. و جهاد: من مرد ترسویى هستم، و مىپندارند، کسى که (از میدان قتال) روى گرداند [۳۵۰]، مورد غصب خدا قرار گرفته است، و من مىترسم که چون جنگ فرا رسد، با ترس از جان خود (از میدان جنگ) فرار نمایم و به غضب خدا گرفتار شوم. آن گاه پیامبر خداصدست خود را پس کشید و باز آن را حرکت داد، سپس فرمود: «اى بشیر، نه صدقه و نه جهاد!! پس با چه داخل جنت مىشوى؟!» گفتم: اى رسول خدا، دستت را بده که با تو بیعت کنم، آنگاه دست خود را پیش آورد و من بر همه آنها با او بیعت نمودم [۳۵۱]. این چنین در کنز العمال (۱۲/۷) آمده. و این را احمد روایت نموده، و رجال وى، چنان که هیثمى (۴۲/۱) مىگوید، ثقهاند.
[۳۵۰] وى اشاره به ین قول خداوند تبارک و تعالى دارد که مىفرماید: ﴿وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦﴾[الانفال: ۱۶]. ترجمه: «و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند - مگر در صورتى که هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد - (چنینکسى) گرفتار غضب خداوند است، و ماواى او جهنم است، و چه بد جایگاهى است». [۳۵۱] ضعیف. احمد (۵/۲۴۴) و طبرانی در «الکبیر» (۱۲۳۳) و ابن عساکر (۱۰/۱۳۸) و حاکم (۲/۷۹، ۸۰). حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی متفق است. در سند آن ابوالمثنی العبدی است که همان موثر بن عفارة است. حافظ ابن حجر در تقریب (۲/۲۸۰) دربارهی میگوید: مقبول است. یعنی در صورت متابعه و الا لین است. برای این سند نیز هیچ متابعی یافته نشده است. نگا: «الإستیعاب» (۱/۳۳۰).