حیات صحابه – جلد اول

فهرست کتاب

پیامبر صو عنوان نمودن کلمه طیبه براى عمویش در هنگام وفات وى

پیامبر صو عنوان نمودن کلمه طیبه براى عمویش در هنگام وفات وى

نزد ابن اسحاق از ابن عبّاس ب- چنان که در البدایة (۱۲۳/۳) آمده - روایت است که گفت: اشراف قوم ابوطالب به شمول عُتْبه بن ربیعه، شَیبه بن ربیعه، ابوجهل بن هِشام، اُمَّیه بن خلف و ابوسفیان بن حرب همراه جمعى از اشراف دیگر قریش نزد ابوطالب رفته، وبه وى گفتند: اى ابوطالب، تو خود منزلتت را در میان ما مى‏دانى، و آنچه را اکنون دامن گیرت شده است نیز مى‏بینى، و از اندیشه و ترس ما در قبال خود نیز آگاهى (چون شاید درین بیمارى ات وفات نمایى)، و آن چه را میان ما و برادرزاده‏ات در جریان است، هم مى‏دانى، او را طلب کن، از وى براى ما عهدى بگیر، و از ما نیز براى وى عهدى بستان تا او از ما دست بردارد، و ما از او دست بردار شویم، تا این که او ما را به حال خود و پیروى از دین خود بگذارد و ما هم او را و دینش را واگذاریم.

ابوطالب کسى را دنبال پیامبر صفرستاد و چون پیامبر صبه آنجا تشریف آورد، ابوطالب به وى گفت: اى برادر زاده‏ام، اینها همه سران و اشراف قوم تواند، به خاطر تو جمع شده‏اند تا به تو چیزى بدهند و از تو چیزى بگیرند. ابن عبّاس بمى‏گوید: پیامبر صدر پاسخ گفت: «آرى شما یک کلمه را بدهید که به واسطه آن مالک همه عرب شوید و عجم‏ها براى شما سر نهاده و زیر فرمانتان درآیند». ابوجهل پاسخ داد: آرى، سوگند به پدرت ما حاضریم، ده کلمه همانند آن بدهیم (و آن را بگوییم) پیامبر صفرمود: «بگویید: لا اله الااللهو آنچه را غیر از وى مى‏پرستید کنار بگذارید». آنها دست‏هاى خود را به هم زده گفتند: اى محمد، آیا مى‏خواهى خدایان متعدّد را یک خدا بگردانى؟ این کار تو شگفت آور است!! ابن عبّاس بمى‏گوید: بعد از آن بعضى آنها براى برخى دیگر گفتند: این مرد، به خدا سوگند، چیزى را هم از آن چه مى‏خواهید، به شما نمى‏دهد. به راه افتید تا این که خداوند أمیان شما و وى فیصله نماید به همان دین آبایى خود ادامه دهید، و از آنجا پراکنده و متفرق شدند.

ابن عبّاس بگوید: بعد از آن ابوطالب گفت: به خدا سوگند، اى برادر زاده‏ام، من ندیدم که تو از ایشان چیزى بیرون از حد درخواست نموده باشى. راوى مى‏افزاید: ازین سخن وى پیامبر صامیدوار شد (که شاید ایمان بیاورد)، و شروع به دعوت نمودنش نموده مى‏گفت: «اى عموى من، تو آن را بگو، که من توسط آن بتوانم تو را روز قیامت شفاعت کنم»، چون ابوطالب حرص پیامبر صرا درین کار ملاحظه نمود گفت: اى برادر زاده‏ام، به خدا سوگند اگر خوف ننگ و دشنام بر توو بر خاندان پدرت پس از درگذشتم نمى‏بود، وخوف این را نمى‏داشتم که قریش گمان برد که من این را از ترس مرگ گفته‏ام، این کلمه را حتماً مى‏گفتم، و آن را جز براى خشنودى تو نمى‏گویم... و حدیث را متذکر شده، و درین روایت یک رواى مبهم است که حال وى معلوم نمى‏باشد [۴۸].

و نزد بخارى از ابن المُسَیب از پدرش روایت است که هنگام مرگ ابوطالب فرارسید، پیامبر صنزد وى رفت، و ابوجهل نزد او بود، پیامبر صبه ابوطالب گفت: «اى عمو! بگو: «لا إله إلا الله»، کلمه‏اى که بتوانم از آن به عنوان حجتى در پیشگاه خداوند درباره تو استفاده کنم»، ابوجهل و عبدالله بن ابى اُمَیه گفتند: اى ابوطالب، آیا از ملّت (دین) عبدالمطّلب روى مى‏گردانى؟! آن دو، تا آن وقت باوى صحبت نمودند که آخرین کلمه‏اى که ابوطالب گفت این بود: بر ملّت (دین) عبدالمطّلب. پیامبر صآنگاه فرمود: «تا آن وقت که منع و نهى نشده‏ام، برایت مغفرت مى‏خواهم»، اینجا بود که این آیه قرآن نازل گردید:

﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١١٣[التوبة: ۱۱۳].

ترجمه: «براى پیامبر و مؤمنان شایسته نیست، که براى مشرکان طلب آمرزش کنند، اگرچه از نزدیکان‌شان باشند، البتّه بعد از این که براى آنها روشن گردید، که مشرکان اصحاب دوزخ‌اند».

و همچنین این آیه نازل شد:

﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ[القصص: ۵۶].

ترجمه: «تو کسى را که دوست دارى نمى‏توانى به راه آورى» [۴۹].

این را مسلم نیز روایت نموده، بخارى و مسلم این را از طریق دیگرى مانند این حدیث از وى روایت نموده‏اند، و در آن گفته است: پیامبر صکلمه را برایش مکرراً عنوان مى‏نمود، و آنها همان سخن را برایش تکرار مى‏کردند، تا این که آخرین چیزى که وى گفت این بود: بر ملّت (دین) عبدالمطّلب. و از گفتن «لا اله الا الله» امتناع ورزید. پیامبر صپس از آن گفت: «امّا من تا آن وقت برایت مغفرت مى‏خواهم که از مغفرت خواستن برایت نهى نشده‏ام»، اینجا بود که خداوند أ- یعنى بعد از آن - این را نازل فرمود:... و همان دو آیه را ذکر نموده.

و همچنین امام احمد، مسلم، نسائى و ترمذى از ابوهریره سروایت نموده‏اند که: هنگامى که مرگ ابوطالب فرارسید، پیامبر خدا صنزدش آمد و گفت: «اى عموى من، بگو: «لا اله الا الله»، تا به آن در روز قیامت برایت گواهى دهم»، ابوطالب پاسخ داد: اگر قریش به این گفته خود مرا طعنه نمى‏زدند، که چیزى دیگر وى را جز ترس مرگ به این کار وانداشت، حتماً چشمت را به گفتن آن روشن مى‏ساختم، و آن را جز به خاطر خشنودى و روشنى چشم تو نمى‏گویم، آن گاه خداوند أاین را نازل نمود:

﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦[القصص: ۵۶].

ترجمه: «توکسى را که دوست دارى نمى‏توانى به راه آورى، ولى خداوند کسى را که بخواهد هدایت مى‏کند، و او به کسانى که هدایت اختیار مى‏کنند، داناتر است» [۵۰].

این چنین در البدایه (۱۲۴/۳) آمده است.

[۴۸] ضعیف. ابن اسحق، چنانکه در سیره‌ی ابن هشام (۲/۴۴-۴۵)، در سند آن یک شخص ناشناخته موجود است. نگا: البدایة و النهایة (۳/۱۲۳). [۴۹] بخاری (۱۳۶۰)، مسلم (۱۳۱)، و نسائی (۴/۹۰). [۵۰] مسلم (۱۳۴)، ترمذی (۳۱۸۸)، و احمد (۳۲، ۴۴۱).