هجرت پیامبر ج
آنگاه که تصمیم قطعی برکشتن پیامبر جگرفته شد، جبرئیل÷با وحی فرودآمد و پیامبر جرا از توطئه قریش آگاه ساخت و خبر اجازه هجرت را از طرف خداوند به ایشان اعلان کرد و زمان هجرت را تعیین نمود و گفت: «امشب بر بستری که هر شب میخوابیدی، نخواب». [۲۶۴]
سپس پیامبر خدا جنزد دوست صمیمیش ابوبکرصدیقسرفت تا درباره چگونگی هجرت با او صحبت کند.ام المومنین عائشهل میگوید: ما هنگام گرمای نیمروز با ابوبکرسدر خانه نشسته بودیم که کسی به ابوبکر گفت: رسول خدا جدارد میآید. معمولاً پیامبر جدر چنین وقتی به خانه ابوبکر نمیآمد. لذا ابوبکرسگفت: پدرو مادرم فدایش! به خدا سوگند که ایشان در این وقت نمیآید، مگر این که کار مهمی پیش آمده است.
گوید: پیامبر جآمد و اجازه ورود خواست؛ پس از آنکه اجازه دادند، وارد شد و به ابوبکر گفت: «اطرافیانت را بیرون کن».
ابوبکرسگفت: پدر ومادرم فدایت! فقط خانواده خودم درخانه هستند.
پیامبر جفرمود: به من اجازه خروج داده شده است.
ابوبکرسگفت: پدرو مادرم فدایت! با همراهی من؟
پیامبر جفرمود: آری. [۲۶۵]
پس از آن درباره نحوه حرکت صحبت کردند؛ رسول خدا جبه خانهاش بازگشت و منتظر شد تا شب، فرا رسد.
[۲۶۴] ابن هشام ۱/۴۸۲ و زادالمعاد ۲/۵۲. [۲۶۵] صحیح البخاری باب هجرت النبی و اصحابه ۱/۵۵۳