حکومت حجاز
اسماعیل÷در طول حیاتش، رهبری مکه و تولیت کعبه را برعهده داشت [۲۰]. اسماعیل÷در سن ۱۳٧ سالگی، دار فانی را وداع گفت. [۲۱]
پس از اسماعیل÷، به ترتیب دو فرزندش نابت و قیدار جانشین آن حضرت÷شدند؛ برخی هم گفتهاند: ابتدا قیدار و سپس نابت به حکومت مکه رسید.
بعد از نابت و قیدار، پدر بزرگ مادریشان یعنی مضاض بن عمرو جرهمی رهبری مکه و تولیت کعبه را بر عهده گرفت. بدین ترتیب رهبری مکه بدست قبیلۀ جرهم افتاد. با این حال نوادگان اسماعیل با آنکه در صحنه سیاسی و دینی مکه نقشی نداشتند، ولی از جایگاه خاصی برخوردار بودند؛ زیرا پدرشان، بنیانگذار کعبه بود. [۲۲]
روزها یکی پس از دیگری میگذشت؛ اما نوادگان اسماعیل همچنان در انزوای سیاسی بسر میبردند و کسی از آنها یاد نمیکرد تا اینکه جرهمیها اندکی پیش از غلبه بختنصر رو به ضعف نهادند. ستارۀ سیاسی عدنان، از همان زمان در آسمان مکه درخشید؛ چون فرمانده اعراب در جنگ با بختنصر در (ذات عرق)، از جرهمیها نبود. [۲۳]
بنی عدنان، در زمان جنگ دوم بختنصر (در سال ۵٧۸ قبل از میلاد) به سوی یمن پراکنده شدند تا اینکه یرمیاه پیامبر، معد را همراه خود به شام برد. چون فتنه بختنصر، پایان یافت، معد به مکه بازگشت و از قبیله جرهم نیز کسی غیر از جرشم بن جلهمه را نیافت. وی با دختر جرشم به نام (معانه) ازدواج نمود و از معانه، صاحب فرزندی به نام نزار شد. [۲۴]
از آن پس وضعیت جرهمیها رو به وخامت نهاد و سختی بر آنها چیره شد. بدین سان به کاروانهایی که به مکه میآمدند، دستبرد زدند و اموال کعبه را چپاول نمودند. [۲۵]
همین امر، خشم عدنانیها را برانگیخت. زمانی که خزاعه، در مرالظهران سکنی گزیدند و نفرت عدنانیها نسبت به جرهمیها را مشاهده کردند، فرصت را غنیمت دانستند و با کمک شاخهای از عدنانیها به نام بنی بکر بن عبدمناف بن کنانه، با جرهمیها جنگیدند وآنان را از مکه بیرون راندند و بدین ترتیب دراواسط قرن دوم میلادی، حکومت مکه را به دست گرفتند. جرهمیها هنگام گریز از مکه چاه زمزم را بستند و جایش را ناپدید نمودند و درآن اشیاء گران قیمتی دفن کردند. البته جای چاه زمزم را به خاطر سپردند.
ابن اسحاق میگوید: عمرو بن حارث بن مضاض جرهمی دو آهوی زرین کعبه و حجرالاسود را در چاه زمزم دفن نمود؛ این مضاض، غیر از مضاض بن جرهم بزرگ است که در داستان اسماعیل از او یاد شد.
مسعودی میگوید: پادشاهان فارس، هدایایی به کعبه میفرستادند؛ ساسان پسر بابک، دو آهوی طلایی را به همراه جواهر و شمشیری گران قیمت و طلای فراوان به خانۀ کعبه اهدا کرد؛ اما عمرو آنها را در چاه زمزم انداخت. [۲۶]
عمرو بن حارث بن مضاض، با سایر جرهمیها، رهسپار یمن شد؛ آنان از اینکه باید مکه را رها میکردند و از امارت و پادشاهی مکه دست میکشیدند، سخت اندوهگین بودند. عمرو، دراین رابطه، چنین سرود:
كأن لم يكن بين الحجون إلي الصفا
أنيـــس ولم يسمر بمكة سامر
بلـي نحــن كنا أهلهــا فأبـادنــا
صـروف الليالي والجدود العواثر
یعنی: «گویا دیگر از حجون گرفته تا صفا، دیگر دیرنشینی بر جای نمانده و هیچ پرندهای در مکه، پر نمیزند. آری! ما ساکنان مکه بودیم، ولی گردش روزگار و بخت نافرجام، ما را بر باد داد وآن را از دست ما بیرون کشید».
اسماعیل، تقریباً ۲۰ قرن قبل از میلاد در مکه میزیسته است. بنابراین جرهم، حدود ۲۱ قرن در مکه زندگی کرده و چیزی نزدیک به ۲۰ قرن، فرمانروایی مکه را در دست داشتهاند.
علی رغم اینکه خزاعه و بنی بکر، به کمک هم جرهمیها را از مکه بیرون راندند، اما خزاعه با کمال استبداد، بنی بکر را از صحنه کنار زدند و سه امتیاز به قبایل مضر دادند:
۱. بردن مردم از عرفات به مزدلفه و اجازه حرکت به مردم در روز قربانی از منا. این سمت، پیشتر، از آن یکی از تیرههای الیاس بن مضر بود که به آنها صوفه میگفتند؛ معنای اجازه، این بود که مردم، رمی حجرات را شروع نمیکردند تا اینکه یکی از خاندان غوث که معروف به صوفه بودند، رمی جمرات را شروع کنند. پس از رمی جمرات نیز مردم، اجازه رفتن نداشتند تا اینکه صوفه در کنار عقبه میایستاد و تا خاندانش نمیرفتند، به کسی اجازۀ رفتن نمیداد. پس از اینکه صوفه میرفت، راه مردم را باز میگذاشتند تا بروند. اجازۀ حرکت مردم از عرفات با غوث بود و پس از او همچنان با پسرانش تا اینکه منقرض شدند و بنوسعد بن زید منات از بنی تمیم، به این سمت دست یافتند.
۲. حرکت دادن مردم از مزدلفه به منا در بامداد روز قربانی؛ این کار را بنی عدوان انجام میدادند.
۳. به تأخیر انداختن ماههای حرام که بر عهدۀ بنی تمیم بن عدی از بنی کنانه بود. [۲٧]
خزاعه ۳۰۰ سال بر مکه حکم راندند. [۲۸]در دوران حکومت خزاعه، عدنانیها، در نجد و اطراف عراق و بحرین پراکنده شدند و فقط در مکه تیرههایی از قریش و خانوارهایی پراکنده از بنی کنانه باقی ماندند. اما از امور مکه و خانه بهرهای نداشتند تا اینکه قصی بن کلاب روی کار آمد. [۲٩]
درباره قصی میگویند: پدرش فوت کرد و وی، تحت حضانت و سرپرستی مادرش قرارگرفت. با مادرش، مردی از بنی عذره بنام ربیعه بن حرام ازدواج نمود و او را با خود به اطراف شام برد. قصی چون جوان شد، به مکه برگشت.
در این هنگام والی و استاندار مکه حلیل بن حبشه از خزاعه بود. قصی از دختر حلیل یعنی حبی خواستگاری نمود؛ حلیل نیز به قصی علاقمند شد و دخترش را به ازدواج او درآورد. [۳۰]
قصی با حبّی ازدواج نمود و چون حلیل فوت کرد، جنگی میان خزاعه و قریش درگرفت و سرانجام، به پیروزی قصی منجر گردید و بدین ترتیب قصی، فرمانروایی مکه و تولیت خانه خدا را به دست گرفت.
درباره علت این جنگ، سه روایت نقل شده است:
۱. وقتی فرزندان قصی زیاد شدند و ثروت فراوانی هم به دست آورد و موقعیت اجتماعی بالایی یافت و حلیل نیز از دنیا رفت، خود را به زمامداری مکه و تولیت کعبه، از خزاعه و بنی بکر، سزاوارتر دید. از آنجا که قریش از نوادگان اسماعیل بودند و در این خاندان، اصل و جایگاه بیشتری داشتند، لذا قصی با تعدادی از قریش و بنی کنانه درمورد اخراج خزاعه و بنی بکر صحبت نمود. آنان نیز نظرش را پذیرفتند. [۳۱]
۲. ۲. خزاعه، گمان میکردند که حلیل، به قصی وصیت کرده که تولیت کعبه و زمامداری مکه را بر عهده بگیرد. اما با این حال به این وصیت تن ندادند و در نتیجه جنگ درگرفت.
۳. روایت سوم چنین است که حلیل، سرپرستی خانه را به دخترش حبی همسر قصی داد و ابوغبشان خزاعی را نیز وکیلش نمود.
ابو غبشان به عنوان نماینده حبی سرپرستی خانه را بر عهده گرفت و چون حلیل مرد، قصی سرپرستی خانه را از ابوغبشان به مشک شرابی خرید. اما بنی خزاعه، این داد و ستد را نپذیرفتند و آهنگ آن کردند که مانع سرپرستی قصی شوند و خودشان، عهده دار این کار گردند؛ اما قصی گروهی از مردان قریش و بنی کنانه را جمع نمود و از آنها برای بیرون راندن خزاعه از مکه کمک خواست و آنان، درخواستش را پذیرفتند. [۳۲]
به هر حال وقتی حلیل، از دنیا رفت، صوفه همانند گذشته، به اجرای مراسم پرداختند، و قصی همراه قریش و کنانه در نزدیکی عقبه، نزد صوفه رفت و گفت: ما به این کار و موقعیت، از شما سزاوارتریم.
بنابراین جنگ درگرفت و قصی بر آنها پیروز شد. در این هنگام خزاعه و بنی بکر از قصی کناره گرفتند و آمادۀ جنگ با قصی شدند و بدین ترتیب جنگ سختی درگرفت؛ طوری که هر یک بر دشمنش چنان حمله میبرد که گویا حیوان درندهای به طعمهاش حمله میکند. پس از این، طرفهای درگیر موافقت کردند که صلح کنند و یعمر بن عوف بن کعب بن عامر بن لیث- یکی از افراد قبیلۀ بنی بکر- را به عنوان داور برگزیدند.
او، چنین قضاوت کرد که قصی، به زمامداری مکه و تولیت کعبه، سزاوارتر است و خونهایی که از بنی خزاعه و بنی بکر ریخته، هدر رفته و قصی در قبال آن هیچ مسؤولیتی ندارد؛ ولی خزاعه و بنی بکر باید خونبهای مقتولین قریش و کنانه و قضاعه را بپردازند و سد راه زمامداری قصی نشوند.
از آن زمان یعمر را شدّاخ (پایمال کننده خون) نامیدند. [۳۳]
قصی در اواسط قرن پنجم میلادی (سال ۴۴۰ میلادی) به فرمانروایی مکه و سرپرستی امور کعبه بر گزیده شد. [۳۴]
بدین ترتیب فروانرایی مکه و تولیت کعبه، برای قصی و سپس برای قریش تثبیت گردید و بدین سان قریش پیشوای دینی مکانی شد که عربها، از نواحی مختلف به زیارت آن میآمدند.
یکی از کارهایی که قصی انجام داد، این بود که تمام افراد قوم خود را در مکه گرد آورد و به هر خانوادهای از قریش جایی برای سکونت داد و آنان را به سِمَتها و کارهای مکه و امور زائران گماشت؛ چنانکه سمت (نسأه) یعنی تاخیر و تقدیم ماههای حرام را برقرار نمود و آل صفوان و عدوان و مره بن عوف را بر همان منصبها و کارهایی گماشت که بر آن بودند؛ زیرا قصی، این امور را، امور دینی تغییرناپذیری میدانست. [۳۵]
یکی از اقدامات مهم قصی، این بود که دارالندوه (انجمن یا مجلس شورا) را در قسمت شمالی مسجد الحرام تأسیس نمود و درب آن را داخل مسجد الحرام قرار داد؛ دارالندوه، محل تجمع قریش و حل و فصل مسایل مهم آنها بود. قریشیان، به دارالندوه بسیار مدیون بودند؛ زیرا سالیان متمادی، یکپارچگی آنان را حفظ کرد و زمینهای شد تا مشکلات و اختلافات خود را به خوبی حل و فصل نمایند.
وظایف و مناصبی که قصی داشت، عبارتند از:
۱- ریاست و سرپرستی دارالندوه که در آن در مورد مسایل مهمشان مشورت و تصمیم گیری میکردند. همچنین دارالندوه، مرکز تصمیم گیری قریشیان دربارۀ ازدواج دخترانشان بود.
۲- بستن پرچم جنگی: پرچم جنگ بوسیلۀ قصی بسته میشد.
۳- پرده داری: کسی غیر از قصی، حق باز کردن درب کعبه را نداشت و خدمت و نظافت و حفاظت خانه نیز بر عهدۀ شخص قصی بود.
۴- سقایت حجاج: بدین شکل که هر سال پیش از ورود حجاج به مکه، تعدادی حوض را پر از آب میکردند و مقداری خرما و کشمکش در آن میریختند تا شیرین شود و حجاج، هنگام ورود به مکه از آن بخورند. [۳۶]
۵- پذیرایی از حجاج: برای این منظور برای حاجیان غذا فراهم میکردند؛ قصی، سالانه چیزی از اموال قریش برای این کار در موسم حج جمع آوری مینمود و برای حاجیان و فقیران بی توشه یا آنان که توان خرید غذا نداشتند، غذا تدارک میدید. [۳٧]
سرپرست تمام این کارها، قصی بود؛ فرزندش عبدمناف در حیات پدر، به سیادت و ریاست دست یافت؛در صورتی که عبدالدار، فرزند ارشد قصی بود. قصی به فرزندش عبدمناف میگفت:
«من، تو را به ریاست و زمامداری این قوم میرسانم؛ هر چند بر تو شرافت و مزیت داشته باشند». قصی، به عبدمناف سفارش نمود که مصالح قریش را مد نظر داشته باشد و بدین سان سرپرستی دارالندوه و پرده داری خانه و بستن پرچمهای جنگی و سقایت حجاج و پذیرایی از آنان را به او سپرد. قصی، موقعیتی داشت که هیچکس، با او مخالفت نمیکرد؛ لذا هر چه میکرد، مورد قبول واقع میشد. همه درزمان حیات قصی و حتی پس از مرگ او، به کارها و دستوراتش، به مثابه یک حکم دینی مینگریستند.
پس از وفات قصی، فرزندانش، بدون نزاع و اختلاف، فرمانش را انجام میدادند؛ اما پس از عبدمناف، فرزندانش با پسر عموهایشان یعنی پسران عبدالدار، اختلاف نمودند و قریش دو دسته شدند و نزدیک بود که نزاعشان، به جنگ و درگیری بینجامد؛ اما دو طرف، سازش کردند و مناصب را تقسیم نمودند؛ بدین ترتیب سقایت حجاج و پذیرایی از آنان را بنی عبدمناف برعهده گرفتند و دارالندوه و بستن پرچم و پرده داری خانه، به بنی عبدالدار سپرده شد.
بنی عبدمناف در منصبی که به آنها رسیده بود، قرعه کشیدند. قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد؛ لذا هاشم سقایت و پذیرایی حاجیان را بر عهده گرفت. پس از هاشم، برادرش مطلب به این منصب رسید و پس از او، عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف (پدر بزرگ پیامبر ج) و سپس فرزندانش یکی پس از دیگری عهده دار این منصب شدند تا اینکه اسلام، ظهور کرد و این منصب، به عباس بن عبدالمطلب رسید. [۳۸]
قریشیان، جز آنچه گذشت، مناصب دیگری هم داشتند که میان خویش تقسیم نموده و دولتی کوچک درست کرده بودند؛ به تعبیر بهتر حکومتی شبه دموکراتیک ایجاد کرده بودند که از تشکیلات و نهادهایی برخوردار بود که به تشکیلات پارلمانی و نهادهای اداری امروز، شباهت زیادی داشت.
مناصب قریش غیر از مناصب مذکور، از قرار زیر بود:
۱- ایسار: یعنی تولیت تیرهای فالگیری که در برابر بتها نصب میشد؛ این مقام، از آن بنی جمح بود.
۲- تحجیر اموال: یعنی برنامه تنظیم و حفظ نذرها و قربانیهایی که به بتها هدیه میشدند و حل و فصل اختلافات؛ بنی سهم، بر این منصب بودند.
۳- مشورت و شورا که وظیفۀ بنی اسد بود.
۴- اشناق: یعنی تنظیم دیهها و تعیین جریمهها که کار بنی تیم بود.
۵- عقاب: یعنی پرچمداری قریش که این، کار بنی امیه بود.
۶- قبه: سازماندهی نظامی که شامل پرورش و نگهداری اسبها میشد؛ بنی مخزوم، این کار را بر عهده داشتند.
٧- سفارت: که کار بنی عدی بود. [۳٩]
[۲۰] قلب جزیرة العرب، ص ۲۳۰ تا ۲۳٧. [۲۱] سفر تکوین،۲۵:۱٧. [۲۲] قلب جزیرة العرب. ص ۲۳۰- ۲۳٧؛ ابن هشام (۱/۱۱۱) [۲۳] قلب جزیره العرب، ۲۳۰ [۲۴] رحمه للعالمین (۲/۴۸) [۲۵] قلب جزیره العرب، ص ۲۳۱. [۲۶] مروج الذهب، مسعودی (۱/۲۵۵) [۲٧] سیره ابن هشام، ج۱ ص ۴۴، ۱۱٩، ۱۲۲ [۲۸] معجم البلدان، یاقوت حموی، ماده مکه، فتح الباری (۶/۶۳۳) [۲٩] محاضرات تاریخ الأمم الإسلامیه (۱/۳۵) ابن هشام (۱/۱۱٧) [۳۰] سیره ابن هشام (۱/۱۱٧ و ۱۱۸) [۳۱] مرجع سابق [۳۲] رحمه للعالمین (۲/۵۵) [۳۳] سیرة ابن هشام(۱/۱۲۳- ۱۲۴) [۳۴] قلب جزیرة العرب، ص۲۳۲. [۳۵] سیرة ابن هشام (۱/۲۴۱-۱۲۵) [۳۶] محاضرات تاریخ الأمم الإسلامیة از خضری (۱/۳۶) [۳٧] ابن هشام (۱/۱۳۰) [۳۸] ابن هشام(۱/۱۲٩ تا ۱۳٧ و ۱۴۲، ۱٧۸، ۱٧٩) [۳٩] تاریخ أرض القرآن (۲/۱۰۴- ۱۰۶).