دومین هجرت به حبشه
مسلمانان مهاجر، شبانه و درتاریکی شب، هجرتشان را آغاز کردند تا قریشیان، متوجه حرکت آنان نشوند.
مهاجران به طرف دریا رفتند و خود را به بندر شعیبه که لنگرگاه کشتیها در دریای سرخ است، رساندند. تقدیر الهی چنان بود که همزمان با حرکت دو کشتی تجارتی برسند و با همین کشتیها به حبشه بروند.
وقتی مشرکان از خروج مهاجران، اطلاع یافتند، به دنبال آنان رفتند و چون به ساحل رسیدند، دیدند که خبری از مسلمانان نیست. بدین ترتیب مسلمانان به سلامتی و امنیت کامل به حبشه رفتند و در آنجا با آرامش زندگی میکردند. [۱۵۶]
در رمضان همان سال پیامبر جبه حرم رفت و آنجا جمع بزرگی از سران و بزرگان قریش نشسته بودند؛ کنار آنها ایستاد و یکباره و بدون مقدمه شروع به خواندن سوره نجم نمود.
عدهای از کفار تا آن زمان کلام خدا را نشنیده بودند؛ زیرا اصل را بر این نهاده بودندکه هیچ یک از آنان نباید، به قرآن گوش دهد.
وقتی رسول خدا جاین سوره را میخواند، آوازش در گوشها طنین افکن شد و آنها، کلامی زیبا و دلکش شنیدند که هیچ سخنی به محتوا و زیبایی آن نشنیده بودند. لذا از خود بیخود گشتند و به آن حضرت خیره شدند؛ همه به سوره نجم گوش فرا دادند و هیچ چیز به ذهنشان نمیرسید تا اینکه پیامبر جبه آیات تکان دهندهای رسید که قلب انسان را از جا میکند و درآخر این آیه را خواند: ﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩ ٦٢﴾[النجم: ۶۲]. یعنی: «خدا را سجد کنید و فقط او را عبادت نمایید».سپس آن حضرت سجده نمود و قریش هم، همگی سجده کردند. در حقیقت، هیبت و عظمت حق و حقیقت، عناد و سرکشی را در وجود مستکبران در هم کوبید؛ لذا همگی آنان بی اختیار به سجده افتادند. [۱۵٧]
آری، جلال و جبروت کلام خدا، مهار نفس آنان را به سوی خود کشید و آنان را به همان کاری واداشت که تا آن زمان، تمام تلاششان را برای نابودی آن بکار گرفته بودند.
این کارشان، باعث شدکه با موجی از ملامت و سرزنش کسانی مواجه شوند که در آن جلسه حضور نداشتند؛ لذا به فکر چاره بر آمدند و به دروغ گفتند: محمد جبا دو جمله بتها را به بزرگی و احترام ذکر نموده و گفته است: «تلک الغرانیق العلی و إن شفاعتهن لترتجی» یعنی: «اینان، خوب چهرگان بلندمرتبهاند و امید شفاعت ایشان میرود».
این دروغ بزرگ را گفتند تا بتوانند سجدهای راکه با پیامبر کردهاند، توجیه کنند و عذرشان را موجه جلوه دهند. البته از قومی که کارشان دروغ پردازی و افتراء و دسیسه و نیرنگ بود، چنین کاری بعید به نظر نمیرسید. [۱۵۸]
این خبر، وارونه به مهاجران ساکن حبشه رسید؛ به آنها خبر رسید که قریش مسلیمان شدهاند. لذا در شوال همان سال به مکه بازگشتند. یکی دو منزل از مکه فاصله داشتند که متوجه حقیقت شدند، برخی از آنان به حبشه بازگشتند و عدهای از آنان پنهانی یا در پناه یکی از قریشیان، وارد مکه شدند. [۱۵٩]
از آن پس، آزار و شکنجه مشرکان قریش، نسبت به مهاجران بازگشته از حبشه و سایر مسلمانان، افزایش یافت و قریشیان و سایر طوایف عرب، مسلمانان را تحت فشار قرار دادند. بویژه رفتار خوب نجاشی با مسلمانان، بر مشرکان دشوار آمده بود؛ بنابراین رسول خدا جچارهای جز این ندیدکه دوباره یارانش را به هجرت به حبشه دستور بدهد. بالاخره مسلمانان، دوباره آماده مهاجرت شدند.
این بار برای قریش خیلی سختتر و دشوارتر از مرحلۀ نخست تمام شد. به همین دلیل به مجرد اینکه متوجه شدند، نیروهایشان را به دنبال آنها فرستادند. اما مسلمانان سریعتر از آنان رفته و قبل از رسیدن مشرکان با کشتی، راهی حبشه شده بودند.
این بار، شمار مهاجران، هشتاد و سه مرد و هجده یا نوزده زن بود. البته شمار مردان، با احتساب عمار بن یاسر است که در مورد همراهی وی در این هجرت، اختلاف نظر وجود دارد. [۱۶۰]
[۱۵۶] رحمة للعالمین (۱/۶۱)، زاد المعاد (۱/۲۴). [۱۵٧] نگا: بخاری، باب «سجدة النجم» و باب «سجود المسلمین و المشرکین) (۱/۱۴۶)؛ همچنین صحیح بخاری (۱/۵۴۳)، باب «مالقی البنی جو أصحابه من المشرکین [۱۵۸] تفهیم القرآن (۵/۱۸۸). [۱۵٩] تفهیم القرآن (۵/۱۸۸)؛ زاد المعاد (۱/۲۴) و (۲/۴۴)؛ سیره ابن هشام (۱/۳۶۴). [۱۶۰] نگا: زادالمعاد (۱/۲۴).