سریه نخله
در ماه رجب سال دوم هجری قمری مطابق با ژانویه سال ۶۲۴ میلادی، پیامبر جعبدالله بن جحش اسدیسرا با دوازده نفر از مهاجران به نخله فرستاد؛ در این سریه هر دو نفر، به نوبت بر یک شتر سوار میشدند. در این سریه رسول خدا جبه عبداللهسنامهای داد ودستور فرمود که: تا دو روز راه طی نکردی، نامه را باز نکن. عبداللهسمیگوید: چون دو روز راه رفتم، نامه را باز کردم؛ دیدم در آن نوشته است: (وقتی نامه مرا خواندی، به راه خود ادامه بده و همچنان به نخله برو- که بین مکه ومدینه است- و در آنجا در کمین کاروان قریش باش و اخبارشان را به ما بفرست).
چون نامه را خواند، گفت: شنیدم و اطاعت میکنم و یارانش رادر جریان مطالب نامه گذاشت و گفت: هیچکس مجبور نیست با ما بیاید، هرکس، خواهان شهادت است، باید برخیزد و هرکس از مرگش میترسد، بازگردد. اما من، اولین کسی هستم که برمی خیزم. همه گفتند: ما؛ عاشق شهادتیم.
در راه سعد بن ابی وقاصسو عتبه بن غزوانسشترشان را گم کردند و به همین دلیل از یارانشان جداشدند و برای یافتن شتر به جستجو پرداختند.
عبداللهسبا یارانش تا نخله پیش رفت و آنجا فرودآمد، کاروان قریش که کشمش و پوست و کالاهای تجارتی حمل میکردند، از آنجا میگذشتند در حالی که عمرو بن حضرمی و عثمان و نوفل پسران عبدالله بن مغیره و حکم بن کیسان با این کاروان بودند.
مسلمان به مشورت نشستند و گفتند: ما در آخرین روز ماه رجب هستیم که از ماههای حرام است. اگر با کاروانیان بجنگیم، احترام ماههای حرام را نادیده گرفتهایم و اگر نجنگیم، فردا کاروان وارد محدوده حرم میشود.
بالاخره پس ازمشورت وگفتگو، تصمیم گرفتند بجنگند. یکی از آنها عمرو بن حضرمی را با تیر کشت و عثمان و حکم را هم اسیر کردند، اما نوفل فرار کرد؛ آنگاه غنیمت گرفته شده از آن کاروان و دو اسیر را به مدینه آوردند و خمس آنها را نیز کنار گذاشتند و این، اولین خمس و اولین کشته و اولین اسیران بودند.
پیامبر ج کارشان را ناپسند دانست و گفت: به شما دستور نداده بودم که در ماههای حرام جنگ کنید؛ لذا ازتصرف غنائم و اسیران خودداری کرد. از طرفی فرصتی برای مشرکان پیدا شد که مسلمانان را به حلال کردن حرامهای الهی متهم کنند.
در این باره سخنها گفتند تا اینکه خداوند این آیات را نازل فرمود و با قاطعیت اعلام نمودکه کار و جرم مشرکان، بزرگتر و بدتر از کاری است که مسلمانان مرتکب آن شدهاند:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾[البقرة: ۲۱٧].
یعنی: «ای پیامبر! مردم از تو درباره جنگ در ماههای حرام میپرسند! بگو: جنگ در این ماهها گناهی است بزرگ، اما بازداشتن مردم از راه خدا وکفر به او و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و بیرون کردن اهل حرم، در نزد خدا گناهی است بزرگتر و فتنه از جنگ بدتر است».
وحی الهی با تمام صراحت هیاهوی مشرکان را در زیر سئوال بردن رفتارمجاهدان مسلمان بی اساس میداند و اعلام میکند که بدین وسیله هم نمیتوانند جلوی مسلمانان رابگیرند؛ زیرا خود مشرکان در جنگ با مسلمانان تمام حرمتها را نادیده گرفته و اهل و ساکنان حرم را آزار و اذیت کرده بودند. مگر مسلمانان، ساکنان حرم نبودند؟ مگر همین مشرکانی که غوغا به راه انداختهاند، پیشتر اموال مسلمانان را در سرزمین حرم غصب نکردند و تصمیم نگرفتند که پیامبر جو مسلمانان را در سرزمین حرم بکشند؟ پس چه چیز باعث شده که حرمتها و قداستها به یکباره این همه مهم شود و شکستن حرمت حرم، جرم و جنایت به حساب بیاید؟ شکی نیست که این غوغای مشرکین، صرفاً ادعاهایی بود که رسوایی و بدبختی و سرافکندگی خودشان را به دنبال داشت.
پس از این رسول خدا جآن دو اسیر را آزادکرد و دیه – خونبهای – مقتول را نیز پرداخت نمود. [۳۴۰]
اینها، سریهها و غزواتی است که پیش از جنگ بدر اتفاق افتاد؛ در هیچ یک مالی غصب نشد و کسی بناحق کشته نشد مگر پس از اینکه کرز بن جابر فهری مرتکب آن جنایات شد؛ بنابراین مشرکان، آغازگر جنگ بودهاند و این علاوه بر جنایاتی بود که پیشتر در حق مسلمانان مرتکب شده بودند. پس از سریه عبدالله بن جحشسبر وحشت مشرکان افزوده شد و خطر حقیقی در برابر چشمانشان مجسم گردید و آنچه احتمال میدادند، به چشم سردیدند و دریافتند که مدینه با تمام قوا بیدار و درکمین است و همه حرکتهای تجاریشان، تحت نظر مسلمانان است و مسلمانان تقریباً تا ۳۰۰ میل راه، توان هجوم و حمله را دارند و میتوانند بکشند و اسیر کنند و اموال آنها را نیز به غنیمت ببرند و بدون خسارت جانی و مالی بازگردند.
مشرکان یقین کردند که راه تجارتی شامشان برای همیشه ناامن و خطرناک شده است، اما به جای اینکه بفهمند و به هوش بیایند و همانند جهینه و بنی ضمره راه صلح و دوستی را در پیش بگیرند، بر بغض و حسدشان افزوده شد و بزرگان و سرآمدانشان، بر اجرای تهدیدات و وعیدهایشان مصممتر شدند. آری؛ آنها قبلاً تهدید کرده بودندکه با مسلمانان در داخل خانههایشان خواهند جنگید و با همین تصور بودکه به جنگ بدر روی آوردند.
پس از ماجرای عبدالله بن جحشسخداوند، جهاد را بر مسلمانان فرض کرد و در ماه شعبان سال دوم اینآیات نازل شد:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٩٢ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩٣﴾[البقرة: ۱٩۰- ۱٩۳].
یعنی: «در راه خدا باکسانی که با شما سرجنگ دارند، بجنگید و تجاوز نکنید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد و آنان را هرجا یافتید، بکشید و از جایی که شما را بیرون کردند، بیرونشان کنید و فتنه، از قتل و کشتار بدتر است، اما با آنها در اطراف مسجد الحرام کارزار نکنید مگر آنگاه که آنان با شما (در آنجا) بجنگند. (در سرزمین حرم شما آغازگر جنگ نباشید، اما) اگر باشما جنگیدند و (آنان آغازگر جنگ بودند)، آنان را بکشید که سزای کافران، چنین است و اگر باز آمدند، خداوند، آمرزنده ومهربان است. با آنان بجنگید تا فتنه نابود گردد و دین خدا حاکم گردد. اگر باز آمدند، (دست از آنان بردارید، زیرا) عداوت و دشمنی جز برستمگران (روا) نیست».
پس از این طولی نکشید که خداوند، آیاتی نازل کرد که در آن روش جنگ را آموزش داد و مسلمانان را به جهاد تحریک کرد و احکام جهاد را به روشنی بیان نمود.
﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلۡحَرۡبُ أَوۡزَارَهَاۚ ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٤ سَيَهۡدِيهِمۡ وَيُصۡلِحُ بَالَهُمۡ ٥ وَيُدۡخِلُهُمُ ٱلۡجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمۡ ٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾[محمد: ۴- ٧].
یعنی: «آنگاه که رویاروی کافران قرار گرفتید، پس بزنید گردنهایشان را و همچنان ادامه دهید تا ضعیف شوند؛ آنگاه (اسیران) را محکم ببندید و پس از آن یا بر آنان منت بگذارید و آزادشان کنید و یا با گرفتن فدیه رهایشان نمایید تا جنگ تمام شود؛ این، حکم خداست؛ اگر خداوند، میخواست از آنها انتقام میگرفت؛ اماخداوند میخواهد بعضی ازشما را به بعضی بیازماید، آنانی که در راه خدا کشته میشوند، هرگز اعمالشان نابود نخواهد شد و خداوند، به زودی آنها را راهنمایی میکند و اعمال آنها را نیک میگرداند و آنان را در بهشتی داخل خواهدکرد که آن را به ایشان معرفی کرده است. ای مؤمنان! اگر دین خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میگرداند».
سپس خداوند، بزدلانی را سرزنش و نکوهش فرمود که ازشنیدن فرمان جهاد به وحشت میافتند و میترسند؛ چنانچه میفرماید:
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَوۡلَا نُزِّلَتۡ سُورَةٞۖ فَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ مُّحۡكَمَةٞ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلۡقِتَالُ رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ نَظَرَ ٱلۡمَغۡشِيِّ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ﴾[محمد:۲۰].
یعنی: «آنگاه که سورهای واضح نازل میشود و در آن فرمان کارزار ذکر میشود، بیماردلان را میبینی که همچون کسی به تو نگاه میکنند که در آستانه مرگ قرار گرفته و به سبب (سکرات) موت، بیهوش افتاده است».
فرض شدن جهاد و تشویق به جنگ و قتال و دستور آمادگی برای جنگ، دقیقاً نیاز روز مسلمانان و از مسائلی بود که اوضاع و احوال اقتضا میکرد و اگر- به فرض محال- غیر از پیامبر خدا جهر فرد آگاه و جنگاوری بود و شرایط را به دقت بررسی میکرد، قطعاً به سپاهیانش همین دستورات را میداد؛ پس چه رسد به خدای دانا و متعال؛ زیرا شرایط چنان بود که باید برخوردی آشکارا و خونین بین حق و باطل بوجود میآمد.
سریه عبدالله بن جحشسضربهای سخت، بر پیکر غرور و تعصب مشرکان وارد ساخت و دل آنان را به درد آورد؛ چنانکه گویی از شدت ناراحتی روی آتش، به این رو و آن رو میشدند. از آیات فرمان جهاد، به روشنی پیدا بود که به زودی جنگی خونین شعله ور میگردد و فتح و پیروزی نهایی از آن مسلمانان است. دقت کن که خداوند چگونه به مسلمانان دستور میدهد که مشرکان را از همان جایی بیرون کنند که آنها، مسلمانان را بیرون کردند.
در این آیات همچنین احکام چگونگی برخورد با اسرای جنگی را به فرمانده غالب و پیروز آموزش میدهد و نیز دستور میدهد به اندازهای به ریختن خون دشمن ادامه دهندکه دشمن، ضعیف شود و جنگ پایان یابد.
همه اینها نشانهها و بشارتهایی بود دال بر پیروزی و غلبه مسلمانان در پایان جنگی قریب الوقوع؛ اما این مطلب را باکنایه مطرح کرد تا حماسه و شور و عشق جهاد و جانفشانی در راه خدا، در وجود مردان افزوده گردد. در همین روزها یعنی شعبان سال دوم هجری برابر با فوریه ۶۲۴ میلادی فرمان رسید که قبله از بیت المقدس به کعبه تغییر یابد که این نیز به جای خود نوعی پاکسازی و جدا سازی مسلمانان اصلی از افراد سست ایمان و یهودیان و منافقان بودکه در صفوف مسلمانان راه یافته بودند تا تزلزل و شک و تردید ایجاد کنند و آنها را به آنچه قبلاً بودند برگردانند. آری، اینگونه خداوند صفوف مسلمانان را پاکسازی کرد و بسیاری از فریبکاران و خائنان را از داخل صفوف مسلمانان بیرون کشید. در تحویل قبله اشارات زیبا و نیکویی است؛ از جمله: شما ای مسلمانان! وارد مرحله جدیدی شدیدکه تنها پس از آن به پایان میرسد که قبله خود را فتح کنید! آیا عجیب نیست که قبله ملتی به دست دشمنانشان باشد؟
پس ازاین دستورات و اشارات، بر نشاط مسلمانان افزوده شد و شوقشان بر جهاد در راه خدا چند برابر گردید و بدین سان شیفته رویارویی با دشمنانشان در میدان جنگی سرنوشت ساز گردیدند.
[۳۴۰] تفصیل این سریهها و غزوات را از زادالمعاد ۲/۸۳ تا ۸۵ و ابن هشام ۱/۵۶۱ تا ۶۰۵ و رحمه للعالمین ۱/۱۱۵، ۱۱۶، ۲۱۵، ۲۱۶ و ۴۶۸ تا ۴٧۰ برگرفتهایم. درمصادر تاریخی و در ترتیب غزوات و سریهها و تعیین تعداد افرادی که بیرون میشدند، اختلافاتی وجود دارد؛ اما ما تحقیقات علامه ابن قیم و علامه منصور پوری را صحیحتر و به واقعیت نزدیکتر یافتیم، به همین دلیل بیشتر از این دو مأخذ استفاده کردیم.