پیمان شکنی بنوقینقاع
وقتی یهودیان دیدند که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند و به عزت، شکوه و هیبتی جانانه دست یافتند و بدین ترتیب قلوب دشمنان نزدیک و دورشان، به وحشت افتاد،کاسه خشمشان لبریز شد و پرده از دشمنیشان برداشتند و آشکارا شرارت و عداوتشان را به نمایش گذاشتند و به اذیت و آزار مسلمانان پرداختند.
کینه توزتر و شرورتر از همه کعب بن اشرف بود. بنو قینقاع از دو طایفه دیگر یهود، شرورتر بودند و در محلهای به همین نام، در داخل مدینه زندگی میکردند. بیشتر آنها به ریخته گری، آهنگری و ساختن ظروف بزرگ و کوچک اشتغال داشتند و از این رو انواع و اقسام اسلحه و ابزار جنگی در اختیارداشتند؛ شمار جنگاوران آنها، هفتصد تن بود که از شجاعترین یهودیان مدینه بشمار میرفتند. بنی قینقاع، نخستین یهودیانی بودند که عهدشکنی کردند.
وقتی خداوند، در جنگ بدر پیروزی را نصیب مسلمانان نمود، بر طغیان یهودیان افزوده شد و دامنه تحریکات و دسیسههایشان گسترش یافت و دست به آشوبگری و مسخره و استهزا زدند. هر مسلمانی که به بازارشان میرفت، مورد آزار و اذیت آنها قرار میگرفت، تا جایی که مزاحم زنان مسلمان نیز میشدند. وقتی کارشان از حد گذشت و سرکشی آنها به اوج رسید، پیامبر جآنها را جمع نمود و برایشان سخنرانی کرد و آنان را به خیر و خوبی دعوت نمود و آنها را از طغیان و سرکشی بیم داد، اما باز هم به خود نیامدند و همچنان بر شرارت و سرکشی خویش افزودند.
ابوداود و دیگران از ابن عباسسروایت کردهاند که میگفت: وقتی پیامبر جدر بدر، قریش را شکست داد و به مدینه بازگشت، یهودیها را در بازار بنی قینقاع جمع نمود و فرمود: ای یهودیان! پیش از اینکه به سرنوشت قریش گرفتار شوید، اسلام بیاورید».
گفتند: ای محمد! این موضوع که تعدادی از قریش را کشتهای، تو را فریب دهد و مغرور نسازد؛ آنها تجربهای نداشتند و با قوانین جنگی چندان آشنا نبودند. اگر با ما روبرو شوی، میفهمی که ما، مرد جنگیم؛ تو، تا کنون همانند ما راندیدهای.
خدای متعال، این آیه را نازل فرمود:
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٢ قَدۡ كَانَ لَكُمۡ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوۡنَهُم مِّثۡلَيۡهِمۡ رَأۡيَ ٱلۡعَيۡنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ ١٣﴾[آل عمران: ۱۲- ۱۳].
یعنی: «ای پیامبر! به کفار بگو: بزودی شکست خواهید خورد و (درآخرت)گرد آورده میشوید و به دوزخ افکنده میشوید و (دوزخ) چه بدجایگاهی است. در دو دستهای که در (جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نشانهای (برای شما) است؛ دستهای در راه خدا میجنگید و دسته دیگر کافر بود. (کافران، به خواست خدا) مؤمنان را با چشم خویش دوبرابر (تعداد واقعی) میدیدند و خداوند، هر آن کس را که بخواهد، با یاری خود تأیید میکند. بیگمان در این امر، عبرتی برای صاحبان بینش است».
معنای جواب بنوقینقاع، اعلام جنگ بود. اما پیامبر جخشمش را فرو خورد و صبرنمود. مسلمانان نیز از خودشان شکیبایی نشان دادند و منتظر فرارسیدن زمان مناسبی بودند. از آن پس بر جسارت یهود بنی قینقاع افزوده شد و در مدینه نابسامانی و هرج و مرج بوجود آوردند و با دست خود، گورشان را کندند و درهای زندگی را به روی خویش بستند.
ابن هشام از ابوعون روایت میکند که زنی از عربها، پیراهنی را به بازار بنوقینقاع برد و آن را فروخت و کنار دکان ریخته گری نشست. اطرافش را گرفتند و از او خواستند که صورتش را نمایان کند، ولی آن زن، حاضر نشد چنین کاری بکند. آن مرد زرگر، دو طرف جامه زن را گرفت و بی آنکه آن زن، متوجه شود، آنها را از پشت گره زد. وقتی که آن زن برخاست، قسمتی از بدنش عریان شد. یهودیان خندیدند. زن مسلمان فریاد کشید؛ یکی از مسلمانانی کهآنجا بود، با یک ضربه، آهنگر را کشت. یهودیان هم آن مسلمان را کشتند. خویشاوندانآن مسلمان از سایر مسلمانان، علیه یهود بنی قینقاع درخواست کمک کردند و بدین ترتیب فتنهای برپا شد. [۳۶۳]
[۳۶۳] سیرة ابن هشام (۲/۴٧ و ۴۸)