سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

حجة الوداع

حجة الوداع

کار دعوت و ابلاغ رسالت رسول خدا جرو به پایان بود و بنای جامعه جدید بر اساس عبادت خداوند یکتا و نفی عبادت خدایان باطل شکل گرفته بود. و گویا هاتفی از درون قلب پیامبر جندا سر می‌داد که دوران زندگانی ایشان در این دنیا رو به پایان است. چنانچه هنگام اعزام معاذسضمن سخنانش به او گفت: ای معاذ! شاید بعد از امسال دیگر مرا نبینی، و شاید تو، از کنار مسجد و قبرم بگذری. معاذسدر غم فراق رسول خدا جبه شدت گریست. خداوند چنین خواسته بود که پیامبر جنتیجه دعوتش را ببیند، دعوتی که در مسیرش انواع و اقسام سختی‌ها را در بیست و اندی سال متحمل شده بود. از این رو رسول خدا جدر اطراف مکه با قبایل مختلف عرب و غیره اجتماع می‌کند تا احکام و مسائل شرعی را از او بپرسند و یاد بگیرند و در پایان، رسول خدا جاعراب را گواه بگیرد که امانت الهی را ادا نموده و رسالتش را ابلاغ کرده و از نصیحت و خیرخواهی به امت کوتاهی نکرده است.

رسول خدا جاعلام کرد که تصمیم دارد با حضور که همه مسلمانان حج بگذارد. به همین خاطر جمعیتی انبوه به مدینه آمدند. همه دوست داشتند فریضه حج را تحت سرپرستی و به پیشوایی و امامت رسول خدا جو همراه ایشان بجای آورند. [۶۲۵]روز شنبه چهار روز مانده به پایان ذیقعده، رسول خدا جآماده حرکت شد. [۶۲۶]پیش از حرکت موهای سر و ریش را شانه کرد و روغن زد و ازار و ردایش را پوشید و شتر قربانی خود را قلاده نمود و پس از نماز ظهر به راه افتاد تا اینکه پیش از نماز عصر به ذوالحلیفه رسیدند و نماز عصر را دو رکعت خواندند و همانجا شب را به صبح رساندند. صبح که شد به یارانش فرمود: «دیشب کسی از جانب پروردگار آمد و گفت در همین وادی مبارک نماز بگزار و حج و عمره با هم نیت کن». [۶۲٧]قبل از ادای نماز ظهر، غسل احرام کرد و آنگاه عائشهل با دستان خود، با عطریاتی از جمله مشک، بدن و سر رسول خدا جرا خوشبو گردانید به اندازه‌ای که عطرها در ریش و گیسوان ایشان برق می‌زد و بی آنکه آن‌ها را بشوید، ازار و ردایش را پوشید و نماز ظهر را دو رکعت خواند. و در همان جا احرام بست و حج و عمره را با هم نیت کرد و شروع به تلبیه گفتن نمود و بر ناقه قصواء لبیک گفت و پس از آن در بیداء نیز لبیک می‌گفت و همچنان رفت تا به نزدیکی مکه رسید و در ذی طوی شب را گذراند و بامداد روز یکشنبه چهارم ذیحجه سال دهم نماز صبح را خواند و غسل کرد و سپس وارد مکه شد. جمعا سفرشان هشت شب طول کشید و این زمان متوسطی برای طی کردن این مسیر بود. وقتی وارد مسجد الحرام شد، خانه را طواف کرد و بین صفا و مروه سعی نمود و احرامش را باز نکرد؛ زیرا نیت قران کرده و گوسفندان و شتران مخصوص قربانی را با خودش آورده بود و در بالای مکه (حجون) فرود آمد و همانجا اقامت نمود و جز برای طواف حج، طواف دیگری نکرد. و به آن دسته از یارانش که قربانی همراه نیاورده بودند، دستور داد که احرامشان را احرام عمره بگردانند و طواف و سعی بین صفا و مروهرا به جای آورند و سپس از احرام درآیند. همراهان رسول خدا جدچار تردید شدند. آن حضرت فرمود: «اگر آینده کارم را می‌دانستم، قربانی خود را نمی‌آوردم و اگر قربانی به همراه نیاورده بودم، احرامم را باز می‌کردم».

بنابراین کسانی که با خود قربانی نیاورده بودند، از احرام درآمدند و سخن رسول خدا را شنیدند و اطاعت کردند.

روز هشتم ذی الحجه (روز ترویه) رسول خدا جبه منی رفت و آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبح روز بعد را خواند؛ آنگاه اندکی مکث کرد تا خورشید طلوع نمود؛ از آنجا حرکت کرد و به عرفات رفت. دید که خیمه‌ای برایش برپا کرده اند؛ آنجا فرود آمد و تا زوال آفتاب صبر کرد و آنگاه دستور داد قصواء را بیاورند. سپس در حالی که یکصد و بیست و چهار هزار یا یکصد و چهل و چهار هزار مسلمان، در اطرافش گرد آمده بودند، خطابه‌ای ایراد فرمود و این سخنرانی جامع را بیان نمود: «ای مردم! سخنم را بشنوید و اطاعت کنید؛ زیرا من نمی‌دانم، شاید پس از امسال شما را در اینجا ملاقات نکنم. [۶۲۸]همانا خون‌ها و اموالتان بر شما محترم است، مانند حرمت این روز در این ماه و در این شهر؛ شما آگاه باشید که تمام مسائل مربوط به جاهلیت و افتخاراتش، از امروز زیر پاهای من نهاده شده و بی اعتبار است و خون‌های جاهلیت هدر است. و نخستین خونی که از خودمان هدر اعلام می‌کنم خون پسر ربیعه بن حارث است –کودکی شیر خوار میان بنی سعد که قبیله هذیل او را کشت- رباهای جاهلیت، بی اعتبار است. و نخستین ربای لغو شده، ربای عباس بن عبدالمطلب است. ای مردم! در مورد زن‌ها از خدا بترسید؛ زیرا شما، آن‌ها را به امانت الهی گرفته و با حکم خدا، رابطه زناشویی با آن‌ها را برای خود حلال ساخته‌اید. و حق شما، بر زنان این است که هرگز کسی را که شما دوست ندارید، به خانه و زندگی شما راه ندهند و اگر چنین کاری کردند، می‌توانید آن‌ها را بزنید؛ نه زدنی که آنان را ازپای درآورد و یا باعث شکستن یا مجروح شدن عضوی از اعضای آن‌ها شود، و حق آنان بر شما، این است که خوراک و پوشاک آنان را به خوبی و در حد متعارف فراهم کنید.

من در میان شما چیزی گذاشتم که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نمی‌شوید و آن کتاب خداست! [۶۲٩]ای مردم! پس از من پیامبری نخواهدآید و امتی بعد از شما نخواهد بود. آگاه باشید که پروردگارتان را عبادت کنید. و نمازهای پنج گانه را ادا نمایید؛ رمضان را روزه بگیرید و زکات اموالتان را با میل و رغبت بدهید. حج خانه خدایتان رابجای آورید و از زمامدارانتان اطاعت کنید تا به بهشت خدایتان وارد شوید! [۶۳۰]از شما درباره من خواهند پرسید؛ شما چه خواهید گفت؟ گفتند: گواهی می‌دهیم که وظیفه تبلیغ دین و ادای رسالت و خیر خواهی نسبت به ما را به نحو احسن انجام داده‌ای. آنگاه رسول خدا جدر حالی که با سبابه‌اش به طرف آسمان اشاره می‌کرد، سه مرتبه فرمود: «خداوندا! گواه باش». [۶۳۱]آن کسی که در عرفات سخنان رسول خدا جرا با آواز بلند تکرار می‌کرد، ربیعه بن امیه بن خلف بود. [۶۳۲]پس از این که سخنرانی رسول خدا جبه پایان رسید، این آیه بر پیامبر جنازل شد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ۳]. یعنی: «امروز دینتان را برای شما کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین (خداپسند) برای شما برگزیدم».

وقتی این آیه نازل شد، عمرسگریست. پیامبر جپرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: زیرا هرگز چیزی کامل نمی‌گردد، مگر آنکه رو به نقصان می‌گذارد. پیامبر جفرمود: راست می‌گویی. [۶۳۳]پس از خطبه، بلال،اذان و اقامت گفت و رسول خدا جنماز ظهر را برگزار نمود. سپس بدون اینکه بین این دو نماز، نماز بخواند، بلافاصله نماز عصر را خواند و سپس سوار شد و به موقف آمد. در آن حال شکم شتر قصواء را به صخره‌های دامنه جبل الرحمه چسبانید و حیوانات قربانی را جلوی روی خود قرار داد و رو به قبله ایستاد و همچنان تا غروب خورشید ایستاد و چون زردی خورشید از بین رفت. و قرص خورشید پنهان شد، اسامه را پشت سرش سوار نمود و شتابان به مزدلفه رفت و در آنجا نماز مغرب و عشاء را با یک اذان و دو اقامه جمع نمود و بین این دو نماز، هیچ تسبیحی نخواند و پس از طلوع صبح صادق و هنگامی که هوا، بخوبی روشن شد، نماز صبح را با یک اذان و یک اقامت خواند. سپس بر ناقه قصواء سوار شد و به مشعرالحرام رفت و رو به قبله ایستاد و دعا کرد و تسبیح و تکبیر و تهلیل گفت و همچنان ایستاد تا اینکه هوا، کاملا روشن شد و آنگاه پیش از طلوع خورشید، از مزدلفه به منی رفت و فضل بن عباس را پشت سرش سوار کرد و رفت تا به بطن محسر رسید؛ مقدار دیگری به پیش رفت و آنگاه راه میانه‌ای را در پیش گرفت که به جمره کبری منتهی می‌شد، تا اینکه به آنجا رسید و در آن زمان، درختی، آنجا بود؛ آن را جمره عقبه و جمره اولی نیز نامیده‌اند. رسول خدا ججمره عقبه را هفت سنگریزه، نمود و با پرتاب هر سنگریزه الله اکبر می‌گفت. سنگریزه‌ها نه درشت بود و نه ریز که از همان وادی جمع کرده بود. آنگاه به قربانگاه رفت و ۶۳ شتر با دستش قربانی کرد. سپس به علیسدستور داد ۳٧ شتر دیگر را قربانی کند که جمعا ۱۰۰ شتر شدند و علی را در قربانی‌هایش شریک نمود و دستور داد از هر قربانی تکه‌ای گوشت بریدند و داخل دیگی پختند؛ هر دویشان از گوشت و آب گوشت آن خوردند.

آنگاه رسول خدا جسوار بر ناقه به سوی کعبه رفت و نماز ظهر را در مکه خواند و به سراغ فرزندان عبدالمطلب رفت که از چاه زمزم آب بر می‌داشتند و مردم را آب می‌دادند. فرمودند: فرزندان مطلب! آب بکشید اگر بیم آن نبود که مردم بر شما غالب می‌شوند امروز من هم با شما آب می‌کشیدم! آن‌هایک دلوآب به پیامبر دادند؛ پیامبر جاز آن نوشید. [۶۳۴]

در روز عید قربان (دهم ذی الحجة) نیز پیامبر جهنگامی که خورشید بالا آمده بود (وقت چاشت) در حالی که بر شتر ابلق سوار بود،به ایراد سخنرانی و علیسصدایشان را با تکرار سخنانشان به مردم می‌رسانید و بعضی از مردم نشسته و بعضی ایستاده بودند. [۶۳۵]در این سخنرانی برخی از سخنان روز گذشته را تکرار کرد. بخاری و مسلم از ابوبکره روایت کرده‌اند که رسول خدا جدر روز قربانی سخنرانی کرد و فرمود: زمان، به همان روالی که روز آفرینش زمین و آسمان داشته، همواره در گردش است. و هر سال ۱۲ ماه دارد که چهار ماه آن، ماه‌های حرامند: ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب که بین جمادی و شعبان قرار دارد. و فرمود: این، چه ماهی است؟ گفتیم: خداوند و پیامبرش داناترند؛ ایشان سکوت کردند تا جایی که گمان کردیم می‌خواهد برای این ماه نامی دیگر بگوید! فرمود: مگر این ماه ذیحجه نیست؟ گفتیم: آری! سپس فرمود: این چه شهریست؟ گفتیم: خدا و رسولش داناترند! باز سکوت کرد تا جایی که گمان کردیم نامی دیگر بر این شهر خواهد گذاشت؛ فرمود: مگر این شهر مکه نیست؟ گفتیم: چرا! فرمود: این چه روزی است؟ گفتیم: خدا و رسولش داناترند. باز سکوت کرد تا جایی که گمان کردیم اسمش را عوض خواهد کرد! فرمود: آیا مگر روز قربانی نیست؟ گفتیم: چرا گفت: همانا خون‌هایتان و اموالتان و آبرویتان محترم است و باید حرمت آن را همانند حرمت این روز در این ماه حرام و در این شهر (حرم) نگه دارید. بزودی با خدایتان ملاقات می‌کنید. و درباره اعمالتان مورد بازخواست قرار می‌گیرید. آگاه باشید! پس از من به گمراهی روی نیاورید که باعث شود، برخی از شما گردن برخی دیگر را بزنند. سپس گفت: آیا پیام خدا را به شما ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: خداوندا! گواه باش باید حاضران به غایبان برسانند؛ چه بسا کسی که به او ابلاغ شود، از شنونده (و کسی که مستقیما پیام را می‌شنود)، شناخت و دقت بیشتری داشته باشد». [۶۳۶]

در روایت دیگری آمده که رسول خدا جدر همان سخنرانی فرمود: آگاه باشید که هیچ جنایتکاری جنایت نمی‌کند مگر آنکه بر خویشتن جنایت کرده است؛ هشدار که هیچ جنایتکاری به فرزندش جنایت نمی‌کند و هیچ فرزندی به پدر و مادرش جنایت نمی‌کند! آگاه باشید که شیطان از اینکه دیگر در سرزمین شما عبادت شود، نا امید شده است. اما همچنان در ضمن کارهایی که کوچک به حساب می‌آورید از شیطان فرمانبرداری می‌کنید و او از همان کار کوچک هم راضی خواهی شد. [۶۳٧]رسول خدا جایام تشریق را در منی ماند تا به ادای مناسکش بپردازد و احکام شریعت را تعلیم دهد و در آن جا خدا را عبادت کند و سنت‌های الهی را مطابق دین حنیف ابراهیمی احیا کند و شرک و آثارش را محو نماید. پیامبر جدر یکی از روزهای تشریق سخنرانی کرد.

امام ابوداود با سندی از حسن از سراء دختر نبهانل روایت می‌کند که گفت: رسول خدا جدر روز میانی ایام تشریق برای ما سخنرانی کرد و فرمود: آیا امروز، روز میانی ایام تشریق نیست؟ [۶۳۸]سخنرانی رسول خدا جدر این روز، همانند سخنرانی ایشان در روز عید قربان و پس از نزول سوره نصر بوده است.

در روز ۱۳ ذی الحجه رسول خدا جاز منی بیرون رفت و در محل خیف بنی کنانه در وادی ابطح فرود آمد و بقیه آن روز و آن شب را همان جا ماند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و اندکی استراحت کرد و سپس سوار شد و به سوی خانه خدا رفت و طواف وداع را انجام داد و به مردم نیز دستور داد طواف وداع را انجام دهند.

پیامبر پس از ادای مناسکش، به سرعت رهسپار مدینه شد؛ نه برای آنکه در آنجا به خاطر مشکلات سفر، استراحت کند؛ بلکه به سوی مدینه شتافت تا بار دیگر مبارزه و جهادش را از سر بگیرد. [۶۳٩]

[۶۲۵] نگا: صحیح مسلم (۱/۳٩۴). [۶۲۶] نگا: فتح الباری (۸/۱۰۴). [۶۲٧] صحیح بخاری (۱/۲۰٧). [۶۲۸] سیره ابن هشام (۲/۶۰۳) [۶۲٩] صحیح مسلم (۱/۳٩٧) [۶۳۰] معدن الاعمال؛ روایت ابن ماجه و ابن عساکر؛ رحمه للعالمین (۱/۲۶۳) [۶۳۱] صحیح مسلم (۱/۳٩٧) [۶۳۲] سیره ابن هشام (۲/۶۰۵) [۶۳۳] نگا: رحمه للعالمین (۱/۲۶۵) [۶۳۴] صحیح مسلم (۱/۳٩٧- ۴۰۰) [۶۳۵] سنن ابی داود (۱/۲٧۰) [۶۳۶] صحیح بخاری (۱/۲۳۴) [۶۳٧] ترمذی (۲/۳۸ تا ۱۳۵) و این ماجه در باب حج و مشکاه المصابیح (۱/۲۳۴) [۶۳۸] سنن ابی داود (۱/۲۶٩) [۶۳٩] تفصیل این حج را بنگرید در: صحیح بخاری، کتاب المناسک، ج۱ و نیز (۲/۶۳۱)؛ صحیح مسلم، باب حجه النبی؛ فتح الباری، ج ۳، شرح کتاب المناسک و نیز (۸/۱۰۳- ۱۱۰)؛ سیره ابن هشام (۲/۶۰۱- ۶۰۵)؛ زادالمعاد (۱/۱٩۶و ۲۱۸-۲۴۰).