نگرانی مسلمانان و موضعگیری عمر در قبال صلح حدیبیه
در این «صلحنامه» دو مسئله، موجب شده بود که مسلمانان از بابت آنها سخت دلگیر و نگران شوند، اول اینکه به مسلمانان وعده طواف خانه داده شده بود و اینک باید بدون طواف بازمی گشتند. دوم اینکه محمد پیامبر خدا و بر حق است و خداوند، وعده داده که دینش را غالب گرداند؛ لذا مسلمانان، هیچ دلیلی نمیدیدند که فشار قریش را بپذیرند و به صلحی سازشکارانه تن دهند. این دو مسئله باعث بوجود آمدن شک و وسوسه و گمانهای زیادی در بین مسلمانان شد و احساسات گرم مسلمانان به خاطر این دو مسئله جریحه دار گردید و غم و اندوه، چنان بر آنها غلبه کرد که به نتوانستند دستاوردهای مثبت صلح بیندیشند.
گویا عمرسبیش از همه، متأثر و ناراحت شده بود. زیرا مستقیما هر آنچه را که در ذهن داشت، با پیامبر جدر میان گذاشت. عمرسنزد رسول خدا جرفت و گفت: یا رسول الله! آیا ما بر حق نیستیم و آنها بر باطل نیستند؟ پیامبر جگفت: آیا کشتههای ما در بهشت و کشتههای آنها در جهنم نیستند؟ پیامبر جگفت: چرا. عمرسگفت: پس چرا ما آشکارا در کار دینمان، به خواری تن دهیم؟ پیامبر گفت: «ای پسر خطاب! من، رسول خدا هستم و نمیتوانم خدا را نافرمانی کنم؛ او نیز یار و مددکار من است وهرگز مرا ضایع نمیکند».
عمرسگفت: مگر نگفته بودی که بزودی خانه خدا را طواف میکنیم؟ فرمود: «بله، اما آیا به تو گفتم که امسال به آنجا میرویم؟». گفت: نه. پیامبر جفرمود: «حالا هم به مکه خواهی رفت و خانه خدا را طواف خواهی کرد». آنگاه عمر با خشم نزد ابوبکرسرفت و همان حرفهایی را که به پیامبر گفته بود، به ابوبکر هم گفت و ابوبکرسنیز همان جوابهایی را به عمر داد که پیامبر جداده بود و افزود: تا زنده هستی، دامان او را رهان مکن که بخدا قسم، او، بر حق است.
آنگاه نخستین آیات سوره فتح نازل شد. پیامبر جکسی را به دنبال عمرسفرستاد و این آیات را برای عمرسخواند. عمرسگفت: ای رسول خدا! آیا همین، فتح است؟ پیامبر فرمود: آری، عمرسخوشحال شد و از آنچه کرده بود، پشیمان گردید. عمر میگوید: « به خاطر این اشتباه، کارهای بسیاری انجام دادم، پیوسته صدقه میدادم و روزه میگرفتم و نماز میخواندم و برده آزاد میکردم تا این کار نادرستم را جبران کنم؛ زیرا از سخنانی که گفته بودم، خیلی ترسیده بودم؛ تا آنجا این کارها را کردم که دیگر احساس نمودم اشتباهم را جبران کرده ام». [۴٩۰]
[۴٩۰] تفصیل صلح حدیبیه و مطالب مربوط به آن را بنگرید در: فتح الباری (٧/۴۳٩- ۴۵۸)؛ صحیح بخاری (۱/۲٧۸- ۳۸۱) و (۲/۵٩۸، ۶۰۰، ٧۱٧)؛ صحیح مسلم (۲/۱۰۴ تا ۱۰۶)؛ سیره ابن هشام (۲/۳۰۸ تا ۳۲۲)؛ زادالمعاد (۲/۱۲۲)