آغاز مذاکره
پس از اینکه همگی جمع شدند، مذاکرات برا ی استحکام پیمان دینی- رزمی آغاز شد. اولین کسی که شروع به سخن نمود، عباس بن عبدالمطلب عموی رسو ل خدا جبود و بدین خاطر صحبت کرد که با صراحت تمام اهمیت و خطرناک بودن مسئولیتی را روشن کند که بزودی به دوششان نهاده میشد. عباس چنین گفت: ای گروه خزرج! [۲۴۲]به خوبی میدانیدکه محمد از ماست و او در میان ما جایگاهی داردکه از آن باخبرید و ما، او را ازخویشاوندان و قوم خود که با ما هم عقیدهاند، حفظ کردیم. او، اینک میان قوم خود باعزت زندگی میکند و درشهر دارای مدافع و نگهبان و حامی میباشد؛ اما با این حال اصرار دارد که به سوی شما بیاید و با شما باشد؛ اکنون بنگرید اگر میتوانید نسبت به او وفادار باشید و او را از مخالفانش محفوظ بدارید، بر شماست که این کار را که میگویید، انجام دهید؛ ولی اگرمی بینید که میخواهید پس از عزیمتش به سوی شما، او راتسلیم کنید یا تنها بگذارید، از هم اکنون دست از او بردارید که او درمیان قوم و شهر خود، از عزت و حمایت برخوردار است.
کعب میگوید: به اوگفتیم: آنچه گفتی، شنیدیم. اکنون ای رسول خدا! شما صحبت کن و هر پیمانی که میخواهی، از ما بگیر. [۲۴۳]
این جواب، نشانگر میزان عزم و اراده و شجاعت و ایمان و اخلاص آنها در پذیرش این مسئولیت بزرگ و قبول کردن عواقب خطرناک آن است.
پس از آن رسول خدا جسخن گفت و بیعت، انجام شد.
[۲۴۲] عربها همه انصار اعم از اوس و خزرج را، خزرج مینامیدند. [۲۴۳] سیرة ابن هشام (۱/۴۴۱).