سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

پیکار در صحنه‌های دیگر میدان نبرد

پیکار در صحنه‌های دیگر میدان نبرد

در حالی که تمرکز درگیری در اطراف پرچم بود، اما در دیگر قسمت‌های میدان جنگ نیز، درگیری خونینی ادامه داشت. آنچه در صفوف مسلمین مشاهده می‌شد، روح ایمان بود که همچون سیلی خروشان، صفوف مشرکان را در هم می‌شکست.

شعار مسلمانان، این بود: (أمت، أمت) یعنی: «بمیران؛ بمیران».

ابودجانهسبا آن دستار سرخ رنگ و با به دست گرفتن شمشیر پیامبر ج، مصمم بود که حق آن را ادا کند؛ لذا به میدان آمد و به قلب سپاه دشمن زد و با هر مشرکی که روبرو می‌شد، او را از پای در می‌آورد. زبیر بن عوامسمی‌گوید: وقتی از پیامبر جخواستم شمشیرش را به من بدهد تا حقش را ادا کنم و پیامبر جشمشیر را به من که پسرعمه‌اش بودم، نداد و آن را به ابودجانه داد، با خود گفتم: به خدا قسم باید ببینم که ابودجانهسچه می‌کند؟ لذا او را دنبال کردم و دیدم دستار سرخی به سرکرد. انصار گفتند: ابودجانهسدستار مرگ را بیرون آورد. وی، این شعر را می‌خواند:

أنا الذي عاهدني خليلي
ونحن بالسفح لدي النخيل
ألّاأقوم الدهر في الكيول
أضرب بسيف الله والرسول

یعنی: «من، آنم که دوستم در دامنه کوه و درکنار نخلستان، از من پیمان گرفت که هرگز در انتهای سپاه نمانم، بلکه (به پیش بروم و) با شمشیرخدا و رسول، دشمنان را بزنم».

زبیرسمی‌گوید: ابودجانه، با کسی روبرو نمی‌شد مگر اینکه او را می‌کشت. درمیان مشرکان، شخصی بود که چون مسلمانی را می‌دید که مجروح شده، او را می‌کشت. ابودجانهسبه‌آن مرد مشرک نزدیک شد. دعا می‌کردم این دو روبرو شوند که ناگاه دیدم روبرو شدند، آن مشرک، ضربه‌ای زد و ابودجانهسآن را با سپرش دفع کرد و سپس آن مشرک را با یک ضربه کشت.

آنگاه ابودجانهسدوباره شروع به بهم ریختن صف‌ها کرد تا به دسته زنان قریش و پیشاهنگشان رسید.

ابودجانهسمی‌گوید: آدمی دیدم که مردم را به شدت تحریک می‌نمود؛ به او حمله کردم و چون خواستم شمشیر را فرود‌آورم، جیغ زد و دیدم که یک زن است. لذا حیف دانستم که با شمشیر رسو ل خدا ج، زنی را بکشم و کرامت شمشیر را نگه ندارم. آن زن، هند بنت عتبه – همسرابوسفیان- بود.

زبیرسمی‌گوید: وقتی دیدم که ابودجانهسشمشیرش را بلند کرد تا بر سر هند فرود آورد، اما شمشیرش را به سوی دیگری برد، (تعجب کردم و) گفتم: خدا و رسول، (حکمتش را) بهتر می‌دانند. [۳٧۴]

حمزهسهمچون شیران خشمگین می‌جنگید. او چنان به قلب سپاه دشمن حمله کرد که هرگز نظیر نداشت؛ وی، جنگاوران مکه را چنان از سر راهش برمی داشت که طوفان، برگ‌های درختان را بلند می‌کند. علاوه بر این حمزهسنقش زیادی درکشتن پرچمداران قریش داشت؛ سرانجام پیشاپیش مجاهدان بود که ناگهان افتاد. البته نه آنطور که جنگاوران در رویارویی مستقیم می‌افتند، بلکه همچون بزرگمردانی که مخفیانه و در تاریکی، ترور می‌شوند.

[۳٧۴] سیره ابن هشام (۲/۶٩)