شکست مشرکان
گردونه جنگ همچنان میچرخید و سپاه کوچک مسلمین بر عرصه کارزار مسلط بود. اندک اندک عزم مشرکان، برای ادامه جنگ، سست شد و صفوفشان یک به یک از راست به چپ و پس و پیش چنان به هم ریخت که گویی با سی هزار مسلمان روبرو بود؛ نه با چندصد رزمنده معدود! آری؛ مسلمانان، زیباترین تصویر شجاعت و یقین را به نمایش گذاشتند.
قریش، پس از بکارگیری نهایت تلاششان، باز هم نتوانستند جلوی هجوم مسلمانان را بگیرند و احساس ناتوانی و سستی نمودند و همتشان درهم شکست، چنانچه پس از کشته شدن «صواب» کسی جرأت نمیکرد، پرچم قریش را بردارد و بدین سان ناگزیر به فرار شدند و تمام نویدهایی را که از بابت خونخواهی و انتقام و تمام کردن کار مسلمانان و بازگرداندن شکوه دیرینه قریش به خود داده بود، از یاد بردند.
ابن اسحاق گوید: خداوند سبحان، مسلمانان را یاری نمود و به وعدهاش وفا کرد. مسلمانان، مشرکان را از دم تیغ گذراندند و بدین ترتیب شکست مشرکان، قطعی شد و اردوگاهشان از وجودمشرکان، پیراسته گردید.
عبدالله بن زبیرساز پدرش روایت میکند که او میگفت: «به خدا ساق پای هند دختر عتبه و زنان همراهش را میدیدم که لباسهایشان را بالا زده و میگریختند و زیورآلات پاهایشان دیده میشد..» [۳٧٧]
در روایت براء بن عازبسآمده است: وقتی با مشرکان روبرو شدیم، پا به فرارگذاشتند و دیدیم که زنان به دامنه کوه میشتافتند، درحالی که لباسهایشان را بالا زده بودند و خلخالها و زیورآلات پاهایشان دیده میشد. [۳٧۸]
مسلمانان، اسلحههایشان را به زمین گذاشتند و شروع به جمعآوری غنایم کردند.
[۳٧٧] سیره ابن هشام (۲/٧٧) [۳٧۸] صحیح بخاری (۲/۵٧٩)