بحیرای راهب
چون رسول خدا جدوازده ساله شد (همچنین گفته شده است دوازده سال و دوماه و ده روز)، ابوطالب، او را با خودش به سفر تجارتی شام برد.
در مسیر شام به بصری در چند کیلومتری شام رسیدند که یکی از قصبههای (حوران) به شمارمی رفت و جزو آن دسته از مناطق عرب نشینی بود که زیر سلطه رومیان قرا ر داشت؛ در این شهر راهبی معروف به بحیرا زندگی میکرد که گویند: نامش، (جرجیس) بوده است. هنگامی که کاروان، برای استراحت آنجا فرود آمد، بحیرا آنها را مهمان نمود. این درحالی بود که بحیرا معمولاً با قافلههای تجارتی حرفی نمیزد؛ وی، پیامبر جرا از صفاتش شناخت؛ لذا در حالی که دستش را گرفته بود، گفت: این پسر، سرور جهانیان است؛ خداوند او را به عنوان رحمتی برای جهانیان، مبعوث خواهد کرد». ابوطالب پرسید: «از کجا میفهمی؟» بحیرا گفت: «هنگامی که از گردنه به این طرف میآمدید، تمام سنگها و درختان به سجده افتاده بودند و احجار و اشجار، جز برای پیامبر سجده نمیکنند؛ من، او را از خاتم نبوتش میشناسم که همانند سیبی میان دو شانهاش میباشد. ما نشانههای او را در کتابهایمان میبینیم». آنگاه بحیرا از ابوطالب خواست که محمد را به مکه برگرداند تا مبادا یهودیان او را در شام بشناسند و به او آسیبی برسانند. بنابراین ابوطالب محمد جرا با تعدادی از غلامانش به مکه برگرداند. [۸۸]
[۸۸] مختصر سیره الرسول جنوشته عبدالله نجدی، ص ۱۶؛ ابن هشام (۱/۱۸۰- ۱۸۳). در ذیل این ماجرا به روایت ترمذی، آمده است که ابوبکرس، بلال رابه همراه آن حضرت فرستاد که البته نادرست است؛ زیرا بلالسهنوز در آن زمان نبوده و اگر هم بوده، همراه عموی آن حضرت جبوده و نه همراه ابوبکرس. نگا: زادالمعاد.