سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

دعوت خویشاوندان

دعوت خویشاوندان

پس از نزول این آیه، اولین کاری که رسول خدا جانجام داد، این بود که بنی هاشم را به خانه‌اش دعوت نمود. آن‌ها به خانۀ آن حضرت جآمدند و عده‌ای از بنی مطلب بن عبدمناف نیزهمراهشان بودند که تعدادشان به ۴۵ نفر می‌رسید. ابولهب، پیشدستی کرد و گفت: این‌ها، عموها و عموزاده‌های تو هستند؛ لذا بی دینی را کنار بگذار و بدان که قوم تو از عموم عرب‌ها جدا نیستند ومن ازدیگران مستحقترم که جلوی تو را بگیرم. خانوادۀ پدرت، در این کار کافی‌اند. اگر خود آن‌ها جلوی تو را بگیرند برای آن‌ها آسان‌تر خواهد بود. تا کنون کسی را ندیده‌ام که برای قومش، بدتر از آن چیزی بیاورد که تو آورده‌ای. رسول خدا جدر آن جلسه سکوت کرد و هیچ نگفت.

آن حضرت جبار دیگر آن‌ها را دعوت نمود و چنین گفت: «سپاس خدای را، او را می‌ستایم و از او یاری می‌جویم و فقط به او ایمان می‌آورم و به او توکل می‌کنم و گواهی می‌دهم که معبود بحقی، جز او نیست و او، تنها خدایی است که شریک و انبازی ندارد» و سپس افزود: «راهنما، به اهل و همراهانش دروغ نمی‌گوید؛ سوگند به خدایی که معبود بحقی جز او نیست، من از سوی خدا به سوی شما به طور خاص و به سوی همه مردم به طور عموم مبعوث شده‌ام. سوگند به خدا شما می‌میرید چنانکه می‌خوابید و پس از آن زنده می‌شوید همانطور که ازخواب برمی خیزید و در مورد آنچه انجام داده‌اید، بازخواست می‌گردید و سرانجام، یا به بهشت ابدی یا به دوزخ ابدی می‌روید».

پس از پایان صحبت پیامبر جابوطالب گفت: ما، خیلی دوست داریم با تو همکاری و همراهی نماییم و نصیحتت را بپذیریم و سخنت را تصدیق نماییم؛ این‌ها، ‌وابستگان پدرتو هستند که درخانه ات، جمع شده‌اند و من هم یکی از آنان هستم؛ البته با این تفاوت که قبل از دیگران به کاری اقدام می‌کنم که تو دوست داری؛ پس به مأموریتت عمل کن. سوگند به خدا همواره با تو هستم و از تو دفاع خواهم نمود. اما قلبم به من اجازه نمی‌دهد که دین عبدالمطلب را رها کنم. ابولهب گفت: به خدا سوگند این، شریست که باید پیش از آنکه دامن دیگران را بگیرد، مانع او شوید. و ابوطالب گفت: به خدا سوگند تا زنده باشم از او دفاع می‌کنم. [۱۲۱]

[۱۲۱] نگا: الکامل ابن اثیر (۱/۵۸۴)