ورود سپاه پیامبر به مدینه
پس از اتمام جنگ پیامبر جسه روز در میدان جنگ باقی ماند، پیش از حرکت رسول خدا جاختلافی بر سر غنائم درمیان لشکریان به وجود آمد و چون دامنه اختلاف، گستردهتر شد، رسول خدا جدستور داد، همه غنائم را از مردم پس گرفته و جمعآوری کنند و سپس وحی الهی نازل شد و این مشکل را حل کرد.
عباده بن صامتسمیگوید: با رسول خدا جبیرون شدیم. من، با ایشان درجنگ بدر شرکت کردم، پس از رویارویی دو گروه، خداوند، دشمن را شکست داد و پس از آن گروهی، فراریان را دنبال میکردند و میکشتند و اسیر میگرفتند و گروهی به اموال و غنائم روی آورده بودند و آنها را جمعآوری میکردند، عدهای نیز پیرامون پیامبر جحلقه زده بودندو از آن بزرگوار پاسداری میکردند که مبادا از طرف دشمن به آن حضرت آسیبی برسد. به همین منوال روز تمام شد و شب فرا رسید. آنگاه هر سه گروه گرد هم آمدند. کسانی که اموال و غنائم را جمع آوری کرده بودند، گفتند: ما این اموال را به دست آوردهایم و هیچکس، سهمی در اینها ندارد. گروه دوم گفتند: ما دشمن را از همین اموال دورکردیم و شکست دادیم، کسی از ما بر این اموال مستحقتر نیست و نگهبانان پیامبر جگفتند: ما ترسیدیم که دشمن، ما را غافلگیر کند و به پیامبر جصدمهای بزند، بنابراین چون مشغول نگهبانی پیامبر بودیم، نباید سهم کمتری از دیگران داشته باشیم.
بر همین حال بودند که خداوند، این آیه را نازل کرد:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١﴾[الأنفال: ۱].
یعنی: «(ای پیامبر!) از تو درباره اموال غنیمت میپرسند. بگو: اموال غنیمت از آن خدا و پیامبرش است، بنابراین از خدا بترسید و در میان خود، صلح و صفا برقرار نمایید و اگرایمان دارید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید».
آنگاه پیامبر جاموال غنیمت را بین همه بطور مساوی تقسیم نمود. [۳۵۵]
پس ازاینکه پیامبر جسه روز را در بدر گذراند، با سپاهش به سوی مدینه حرکت نمود، درحالی که اسیران مشرکین و اموال غنیمت را به همراه داشتند. مسئول نگهداری این اموال عبدالله بن کعبسبود و چون از تنگه صفراء عبور کردند، روی تپهای بین نازیه و تنگه فرود آمدند و رسول خدا پس از جدا کردن خمس- یک پنجمِ- اموال غنیمت، آنها را بین مسلمانان تقسیم کرد و چون به صفراء رسیدند، دستور داد نضر بن حارث را بکشند؛ این شخص در روز جنگ پرچمدار مشرکان بود. او، یکی از بزرگترین جنایتکاران قریش و از بدترین مردم در دشمنی با اسلام و آزاررسانی به رسول خدا بود. بنابراین پیامبر جبه علی بن ابی طالبسدستو رداد تا گردنش را بزند.
وقتی به «عرق الظبیه» رسیدند، دستورداد که عقبه بن ابی معیط را بکشند. پیشتر به بخشی از آزارهایی که رسول خدا را داده بود، اشاره کردیم. این شخص، همان کسی است که در مکه شکمبه شتر را بر روی پیامبر انداخت و ایشان، مشغول خواندن نماز بودند.
عقبه همان کسی است که یکبار آنقدر عبای پیامبر را بدور گردن مبارک کشید که نزدیک بود آنحضرت خفه شود و اگر ابوبکرسنبود، شاید همانجا پیامبر جکشته میشد و چون خواستند گردنش را بزنند، به پیامبر جگفت: ای محمد! با کشتن من، تکلیف دختر کوچکم چه میشود؟ فرمود:آتش، آنگاه به دست عاصم بن ثابت انصاریسو به عبارتی علی بن ابیطالبسبه قتل رسید. [۳۵۶]
کشتن این دو طاغوت سرکش بنا بر قوانین جنگی، واجب بود؛ آنها فقط اسیر نبودند، بلکه به اصطلاح امروزی جنایتکار جنگی بشمار میرفتند.
[۳۵۵] مسند احمد، ج۵، ص ۳۲۳؛ مستدرک حاکم (۲/۳۲۶) [۳۵۶] صحاح سته و از جمله ابوداود با حاشیه عون المعبود، ( ۳/۱۳)