پایداری ابوجهل
اما سرکش بزرگ، ابوجهل، وقتی نخستین علامتهای بی ثباتی و اضطراب را در صفوف یارانش مشاهده کرد، درصدد برآمد تا جلوی این سیل خروشان را با پایداری و مقاومت بگیرد؛ بنابراین شروع به تشویق و تشجیع سپاهش نمود و با تندی و جسارت تمام میگفت: فرار سراقه شما را سست نکند؛ زیرا او با محمد چنین قراری گذاشته بود.کشته شدن عتبه و شیبه و ولید، شما را به وحشت نیندازد. آنان شتابزده عمل کردند. سوگند به لات و عزی بر نمیگردیم تا اینها را با طناب ببندیم- کنایه از اسیر کردن میباشد-؛ نبینم که کسی از شما، مردی از آنان را بکشد، بلکه سعی کنید، آنها را زنده دستگیر نمایید تا سزای کارهایشان را به آنها برسانیم.
اما طولی نکشید که حقیقت این غرور، آشکار شد و بی اساس بودن این ادعا ظاهرگردید و دیری نپایید که صفهای مشرکان در مقابل امواج حملات مسلمانان درهم ریخت! آری فقط تعدادی از مشرکان در اطراف ابوجهل باقی مانده و دیواری از شمشیر و جنگلی از نیزهها ساخته بودند تا او را حفظ کنند. این سرکش با چنین وضعی به صحنه آمد و مسلمانان او را دیدند که بر اسبش سوار است و دور میزند؛ مرگ به دست دو پسربچه انصاری، در انتظار ابوجهل بود تا خونش را بیاشامد.