در غار حرا
هرچه محمد جبه چهل سالگی نزدیک میشد و هر اندازه بر بینش عمیق گذشتهاش، افزوده میگشت، شکاف فکریش با قوم و قبیلهاش، بیش از پیش افزایش مییافت؛ لذا خلوت و تنهایی را دوست داشت. از این رو آب و غذا برمی داشت و به غار حراء در کوه نور میرفت که در دو میلی مکه قرار داشت؛ این غار، غار تنگ و باریکی است به طول چهار ذراع و عرض یک و سه چهارم ذراع فلزی.
او ماه رمضان را در غار حرا میگذراند و به هرمسکین و فقیری که نزدش میرفت، غذا میداد و اوقاتش را به عبادت خدا و تفکر در دنیای هستی و قدرت نهفته در آن، سپری میکرد و به اعتقادات مشرکان و تصورات پوچ و بی معنای آنها اعتقادی نداشت؛ اما در عین حال راهی روشن و روشی مشخص و مسیری معین، پیش رویش نداشت که با آن آرامش یابد. [۱۰۳]
این تنهایی و عزلت، گوشهای از تدبیر خداوند متعال برای آن حضرت جبود تا او را برای کاری بزرگ و رسالتی سترگ آماده نماید. کسی که در آینده، میخواست مسیر زندگی انسانها را تغییر دهد، باید این چنین مراحلی را میگذراند و مدتی را درخلوت و تنهایی سپری میکرد و از کارها و غوغای دنیا جدا میشد و ازخواستههای ناچیز زندگی دست میکشید.
بدین سان خداوند، محمد جرا برای به دوش کشیدن بار امانت و دگرگون ساختن چهره زمین و تغییر مسیر تاریخ، آماده ساخت و او را از سه سال پیش از تفویض این مسؤو لیت بزرگ به وی، به عزلت و خلوت، رهنمون شد.
محمد جهر از چند گاهی، به مدت یک ماه در عزلت مینشست و با روح رها از همه چیز، دمساز میشد و در راز پوشیده هستی میاندیشید تا اینکه به خواست خدا، زمان پیوند عملی با عالم غیب، فرا رسد. [۱۰۴]
[۱۰۳] رحمة للعالمین (۱/۴٧)؛ ابن هشام (۱/۲۳۵)؛ فی ظلال القرآن، جزء ۲٩/۱۶۶. [۱۰۴] فی ظلال القرآن، جزء ۲٩/۱۶۶.